°|🌹🍃🌹|°
#زندگی_به_سبک_شہـدا🌹
#سر سفره عقد...💕
اونقد #ذوق زده بود...😍
که #منو هم به #هیجان می آورد...☺️
وقتی #خطبه جاری شد و بله رو گفتم...💑
#صورتمو چرخوندم سمتش...👰
تا بازم اون #لبخند زیبای😊 #همیشگیشو ببینم...👀
اما به جای اون لبخند زیبا...
#اشکای شوقی رو دیدم...😂
که با #عشق تو چشاش حلقه زده بود...
#همونجا بود که خودمو...#خوشبخت ترین زن دنیا دیدم...👸
#محرم که شدیم...💞
#دستامو گرفت💁 و #خیره شد به چشام...👁
#هنوزم باورم نمیشد...🙂
بازم پرسیدم:"چرا من…؟"
از #همون لبخندای دیوونه کننده😍 تحویلم داد و گفت...
"تو #قسمت من بودی و من قسمت تو..."💕
#قلبم❤️ از اون همه خوشبختی...
#تند تند می زد و...
#فقط خدا رو شکر می کردم...🙏
به #خاطر هدیه عزیزی که بهم داده بود...👨💖
#هر روزی که از عقدمون💍 می گذشت...
#بیشتر به هم عادت می کردیم...💏
طوری که حتی...
#یه ساعتم نمی تونستیم بی خبر از هم باشیم...
#هیچ وقت فکرشو نمی کردم...
تا این #حد مهربون و احساساتی باشه...😊😍
به #بهونه های مختلف و#اسم کادو🎁 می گرفت و...
#غافلگیرم می کرد...😉
به روایت همسر شهید *مهدی خراسانی
#همسرانه
🔴#عشقی_میان_گردوغبار
💠 مردی برای رفتن به محل کار، وارد اتاقش شد تا کلیدهایش را بردارد.
#گردوغبار زیادی روی میز و صفحه تلویزیون دید!
به آرامی خارج شد و به همسرش گفت:
#دلبندم، کلیدهایم را از روی میز بیاور!
زن وارد شد تا کلیدها را بیاورد؛ دید همسرش با #انگشتانش وسط غبارهای روی میز نوشته "یادت باشه خیلی دوستت دارم" و خواست از اتاق خارج شود، صفحه #تلویزیون را دید که میان گردوغبار آن نوشته شده بود: "امشب شام مهمون من"
💠 زن از اتاق خارج شد و کلید را به همسرش داد و به رویش #لبخند زد؛
انگار خبر میداد که نامهاش به او رسیده است.
💠 این همان همسر #عاقلی است که اگر در زندگی مشکلی هم بود، مشکل را از ناراحتی و عصبانیت به #نشاط و لبخند تبدیل میکند!