قصه کوتاه بود و غمگین...
مردی که خم ابرویش لرزه به جان عالم میانداخت؛
مردی که در دمی خیبر را به دوش گرفت؛
امشب...
شبِ بیمهتابِ مدینه...
نتوانست پیکر شکستهی همسرش را
به دوش بکشد💔
آرام گفت :
یاریام بدهید ، پیکرِ فاطمه سنگین است...💔
سر که زد چوبه ی محمل،دل ما خورد ترک
غربتش ریخت به زخم دل عشاق نمک
وچنان سوخت که بر سر در آن،این شده حک
سر زینب به سلامت ، سر نوکر به درک:))
مأوآ...
سر که زد چوبه ی محمل،دل ما خورد ترک غربتش ریخت به زخم دل عشاق نمک وچنان سوخت که بر سر در آن،این ش
ولی اون لحظهای که حضرت آقا فرمودن :
چرا به درک؟ به فلک! :)>>>>>>
ولی اینو از من قبول کنین که گذر زمان نه ، حرف نزدن آدمو پیر میکنه...
مگه آدم چقدر میتونه حرف رو حرف بذاره و دم نزنه؟!
چقدر میتونه کلمه رو کلمه بچینه و کوچه کوچه های شهرو بالا پایین کنه؟!
آدم هرچقدر صبور ، هرچقدر قوی ، هرچقدر خود دار...
بالاخره یجایی کم میاره ،
یجایی خسته میشه از خودش و خودش بودن ،
یجایی دلش میگیره از نگفتن و نشنیده شدن.
اون یجا دقیقا جاییه که مثل آدم در حال سقوط دستتو به هرجایی میندازی که فقط پیداش کنی:)
در حد دو کلمه...
زیادم نه هااا...
فقط به اندازه یه سلام و خداحافظی ساده،
فقط انقدری که به خودت و قلبت بگی دل دل نزن ،
آروم باش ،
ببین...
یکی هست:)
اینکه مثل اسپند رو آتیش این در و اون در میزنی که فقط پیداش کنی ،
اینکه چشمات بین تک تک آدمای خیابون دو دو میزنه که فقط اونو ببینی
یعنی دیگه زیادی صبوری کردی...
یعنی حرف داری...
یعنی خیلیی حرف داری...
این فقط واسه من و تو نیستاااا
هر آدمی تو زندگیش یکیو میخواد که فقط باشه ،
فقط باشه و بشنوه ،
خیلی مهم نیست کی و کجا
فقط مهمه که باشه...
فقط مهمه دلت قرص باشه به بودنش:)
فقط مهمه بتونی بهش بگی ببین عزیزِ جانم...
هیچی نگو ،
هیچی!
فقط منو بشنو ،
من حرف دارم ،
تو فقط گوش کن بهم ،
من خیلی حرف دارم خیلی...
حرف نزدن آدمو پیر میکنه...
به والله حرف نزدن آدمو پیر میکنه:)
#مأوا
آل پاچینو میگه :
اگه دیدی کسی از تنهاییش لذت میبره
بدون راز قشنگی تو دلش داره ؛
و اگه تونستی حریم این تنهایی رو بشکنی
بدون تو از رازش قشنگتری :)
حقیقتا دلم واسه خوده قبلیم خیلی تنگ شده...
این منِ جدیدِ غمگین و تلخ رو دوست ندارم...
این من خوب نیست،
زیادی غم داره،
زیادی خسته شده،
داره کم میاره،
من اون منِ دلخوش و صبور رو میخوام،
این من دیگه به درد نمیخوره،
این من اصلا نمیفهمه صبر چیه،
قلبِ این من خیلی خودسر شده،
انقدری که دلم میخواد دستمو بندازم تو سینم ، چنگ بزنم و بیرون بکشمش...
این من زیادی حساس شده،
من این منِ جدیدو نمیخوام،
این من داره بد عادتم میکنه،
کاش یکی منِ قبلیو پیدا کنه و بهم برش گردونه...
من این منِ جدید و پر از غم رو دوست ندارم...:)
#مأوا
یه قسمتی از زیارت نامهی حضرت
امالبنین"س" هست که میگه :
السلام علیک یا عـــــــزیزة الزهرا:)))
وقتی دور و برت اونایی باشن که
دوستشون داری ،
همونایی که نمیخوای درد و غماتو
بهشون تحمیل کنی...
خودخواسته و کاملا دلی ،
حرفی از رنجی که میبری نمیزنی ،
حاضری خودتو از تنها مایهی دلخوشیت هم
محروم کنی ،
ولی مبادا به خاطر تلخیه دردات کامشونو تلخ کنی:))
آرامم...
نه که قلبِ آرامی داشته باشم! نه!
اتفاقا قلبم این روز ها از تلاطم دریای طوفانی چیزی کم ندارد.
اما به ظاهر آرام مینمایم
چون تنها ؛
سکوت من است که گوش کائنات را کر میکند.
عمرِ چند سالهام تا به الان شب های طولانیای که تا خودِ سپیده دم به درازا کشیده کم نداشته.
یکی و دو تا نبوده شب های طولانیای که با بی قراری و دل دل زدن از سر گذراندم.
امشب هم نیز به سانِ دیگر شبهای طولانیِ بی تو بودن ،
خودم که نه!
دلم هم نه!
قرار است پارههای جانم
چند ثانیهای بیشتر تنگ تو شود...
#مأوا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر شبِ عمرم به یادت اشک میریزم ولی
بعدِ حافظ خوانیِ شبهای یلدا بیشتر...