حقیقتا دلم واسه خوده قبلیم خیلی تنگ شده...
این منِ جدیدِ غمگین و تلخ رو دوست ندارم...
این من خوب نیست،
زیادی غم داره،
زیادی خسته شده،
داره کم میاره،
من اون منِ دلخوش و صبور رو میخوام،
این من دیگه به درد نمیخوره،
این من اصلا نمیفهمه صبر چیه،
قلبِ این من خیلی خودسر شده،
انقدری که دلم میخواد دستمو بندازم تو سینم ، چنگ بزنم و بیرون بکشمش...
این من زیادی حساس شده،
من این منِ جدیدو نمیخوام،
این من داره بد عادتم میکنه،
کاش یکی منِ قبلیو پیدا کنه و بهم برش گردونه...
من این منِ جدید و پر از غم رو دوست ندارم...:)
#مأوا
یه قسمتی از زیارت نامهی حضرت
امالبنین"س" هست که میگه :
السلام علیک یا عـــــــزیزة الزهرا:)))
وقتی دور و برت اونایی باشن که
دوستشون داری ،
همونایی که نمیخوای درد و غماتو
بهشون تحمیل کنی...
خودخواسته و کاملا دلی ،
حرفی از رنجی که میبری نمیزنی ،
حاضری خودتو از تنها مایهی دلخوشیت هم
محروم کنی ،
ولی مبادا به خاطر تلخیه دردات کامشونو تلخ کنی:))
آرامم...
نه که قلبِ آرامی داشته باشم! نه!
اتفاقا قلبم این روز ها از تلاطم دریای طوفانی چیزی کم ندارد.
اما به ظاهر آرام مینمایم
چون تنها ؛
سکوت من است که گوش کائنات را کر میکند.
عمرِ چند سالهام تا به الان شب های طولانیای که تا خودِ سپیده دم به درازا کشیده کم نداشته.
یکی و دو تا نبوده شب های طولانیای که با بی قراری و دل دل زدن از سر گذراندم.
امشب هم نیز به سانِ دیگر شبهای طولانیِ بی تو بودن ،
خودم که نه!
دلم هم نه!
قرار است پارههای جانم
چند ثانیهای بیشتر تنگ تو شود...
#مأوا