مأوآ...
سر که زد چوبه ی محمل،دل ما خورد ترک غربتش ریخت به زخم دل عشاق نمک وچنان سوخت که بر سر در آن،این ش
ولی اون لحظهای که حضرت آقا فرمودن :
چرا به درک؟ به فلک! :)>>>>>>
ولی اینو از من قبول کنین که گذر زمان نه ، حرف نزدن آدمو پیر میکنه...
مگه آدم چقدر میتونه حرف رو حرف بذاره و دم نزنه؟!
چقدر میتونه کلمه رو کلمه بچینه و کوچه کوچه های شهرو بالا پایین کنه؟!
آدم هرچقدر صبور ، هرچقدر قوی ، هرچقدر خود دار...
بالاخره یجایی کم میاره ،
یجایی خسته میشه از خودش و خودش بودن ،
یجایی دلش میگیره از نگفتن و نشنیده شدن.
اون یجا دقیقا جاییه که مثل آدم در حال سقوط دستتو به هرجایی میندازی که فقط پیداش کنی:)
در حد دو کلمه...
زیادم نه هااا...
فقط به اندازه یه سلام و خداحافظی ساده،
فقط انقدری که به خودت و قلبت بگی دل دل نزن ،
آروم باش ،
ببین...
یکی هست:)
اینکه مثل اسپند رو آتیش این در و اون در میزنی که فقط پیداش کنی ،
اینکه چشمات بین تک تک آدمای خیابون دو دو میزنه که فقط اونو ببینی
یعنی دیگه زیادی صبوری کردی...
یعنی حرف داری...
یعنی خیلیی حرف داری...
این فقط واسه من و تو نیستاااا
هر آدمی تو زندگیش یکیو میخواد که فقط باشه ،
فقط باشه و بشنوه ،
خیلی مهم نیست کی و کجا
فقط مهمه که باشه...
فقط مهمه دلت قرص باشه به بودنش:)
فقط مهمه بتونی بهش بگی ببین عزیزِ جانم...
هیچی نگو ،
هیچی!
فقط منو بشنو ،
من حرف دارم ،
تو فقط گوش کن بهم ،
من خیلی حرف دارم خیلی...
حرف نزدن آدمو پیر میکنه...
به والله حرف نزدن آدمو پیر میکنه:)
#مأوا
آل پاچینو میگه :
اگه دیدی کسی از تنهاییش لذت میبره
بدون راز قشنگی تو دلش داره ؛
و اگه تونستی حریم این تنهایی رو بشکنی
بدون تو از رازش قشنگتری :)
حقیقتا دلم واسه خوده قبلیم خیلی تنگ شده...
این منِ جدیدِ غمگین و تلخ رو دوست ندارم...
این من خوب نیست،
زیادی غم داره،
زیادی خسته شده،
داره کم میاره،
من اون منِ دلخوش و صبور رو میخوام،
این من دیگه به درد نمیخوره،
این من اصلا نمیفهمه صبر چیه،
قلبِ این من خیلی خودسر شده،
انقدری که دلم میخواد دستمو بندازم تو سینم ، چنگ بزنم و بیرون بکشمش...
این من زیادی حساس شده،
من این منِ جدیدو نمیخوام،
این من داره بد عادتم میکنه،
کاش یکی منِ قبلیو پیدا کنه و بهم برش گردونه...
من این منِ جدید و پر از غم رو دوست ندارم...:)
#مأوا
یه قسمتی از زیارت نامهی حضرت
امالبنین"س" هست که میگه :
السلام علیک یا عـــــــزیزة الزهرا:)))
وقتی دور و برت اونایی باشن که
دوستشون داری ،
همونایی که نمیخوای درد و غماتو
بهشون تحمیل کنی...
خودخواسته و کاملا دلی ،
حرفی از رنجی که میبری نمیزنی ،
حاضری خودتو از تنها مایهی دلخوشیت هم
محروم کنی ،
ولی مبادا به خاطر تلخیه دردات کامشونو تلخ کنی:))
آرامم...
نه که قلبِ آرامی داشته باشم! نه!
اتفاقا قلبم این روز ها از تلاطم دریای طوفانی چیزی کم ندارد.
اما به ظاهر آرام مینمایم
چون تنها ؛
سکوت من است که گوش کائنات را کر میکند.
عمرِ چند سالهام تا به الان شب های طولانیای که تا خودِ سپیده دم به درازا کشیده کم نداشته.
یکی و دو تا نبوده شب های طولانیای که با بی قراری و دل دل زدن از سر گذراندم.
امشب هم نیز به سانِ دیگر شبهای طولانیِ بی تو بودن ،
خودم که نه!
دلم هم نه!
قرار است پارههای جانم
چند ثانیهای بیشتر تنگ تو شود...
#مأوا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر شبِ عمرم به یادت اشک میریزم ولی
بعدِ حافظ خوانیِ شبهای یلدا بیشتر...
من امشب اما پر از بغضم
بغضی که اشک نشد ،
حرف؟!!
نه حرف هم نشد ،
مستقیم راهِ تهِ دل را پیش گرفت...