🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#او_اینگونه_بود
🔹یكی از اطرافیان شیخ رجبعلی خیاط
نقل می كند كه:
پارچه هایی را بردم و به جناب شیخ
دادم بدوزد،
از قیمتش پرسیدم،
گفت: دو روز كار می برد ، چهل تومان.
روزی كه رفتم لباسها را بگیرم ، گفت:
اجرتش بیست تومان می شود،
گفتم: فرموده بودید چهل تومان؟!
پاسخ دادند: فكر كردم دو روز كار می برد
ولی یك روز كار برد.
👈 امام علی (ع) :
{ انصاف برترین فضیلتها است }
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#ماه_رجب
#امام_زمان
#امام_علی
#انصاف
#شیخ_رجبعلی_خیاط
📝العبد
[به کانال مواعظ بپیوندید]
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
#او_اینگونه_بود
💠آیت الله سید علی قاضی طباطبایی:
🔹 چون بیست سال تمام چشمم را کنترل کرده بودم، چشم ترس برای من آمده بود، چنان که هر وقت می خواست نامحرمی وارد شود از دو دقیقه قبل خود به خود چشم هایم بسته می شد و خداوند به من منت گذاشت که چشم من بی اختیار روی هم می آمد و آن مشقت از من رفته بود.
(📚 عطش)
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
#لیلة_الرغائب
#شب_آرزوها
#ماه_رجب
#امام_زمان
#آیت_الله_قاضی
📝العبد
[به کانال مواعظ بپیوندید]
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃
#او_اینگونه_بود
کوتاه نوشتهای از سیره و سبک زندگانی آیتالله بهجت قدسسره :
زمستانها بهخاطر سردی هوا، آقا دو جوراب با هم میپوشید.
به ایشان جوراب پشمی دادم،
ایشان از ناحیۀ شست پای راستش مشکل داشت؛
وضو که میگرفت، میدیدم که اغلب آن را با پارچهای بسته است.چیزی به ما نمیگفت.
چند روزی گذشت، و من هر روز که آقا را میدیدم، حواسم میرفت به پاهایش،
دوست داشتم جورابهایی را که به ایشان هدیه دادهام، بپوشد.
اما بعد از سه روز جوراب را آورد و گفت: «اینها ظاهراً اندازۀ من نمیشود، باشد برای خود شما.»
بعد هم فرمود: «خمسش را هم دادهام، دیگر نیاز نیست شما خمسش را بپردازید.»
مطمئن بودم که اندازه هستند، خودم اندازه گرفته بودم.بعدها دانستم، مهم اندازهاش نبود،
نمیخواست جوراب گرانتر از معمول بپوشد.
(📚 این بهشت، آن بهشت، ص٨٣-٨۴، بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان معظمله)
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃
#لیلة_الرغائب
#ماه_رجب
#امام_زمان
#شب_ارزوها
#آیت_الله_بهجت
📝العبد
[به کانال مواعظ بپیوندید]
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃
#او_اینگونه_بود
کوتاه نوشتهای از سیره و سبک زندگانی آیتالله بهجت قدسسره :
از کانادا آمده بود آقا را ببیند،
از پدر و مادری لبنانی و کانادایی بود.
چیزهایی شنیده بود و کنجکاو بود.
دلهره و شک در چهرهاش پیدا بود.
وارد اتاق شد ، دید آقا دارد تسبیح میچرخاند.
به لبهای آقا خیره شد، دید تکان نمیخورند.
با خود گفت: «این چه عالِمی است که تسبیح میگرداند و ذکر نمیگوید؟!»
هنوز ننشسته بود که آقا فرمود: «بله! ذکری از امام سجاد (ع) روایت شده است که هرکس آن ذکر را بعد از نماز صبح بخواند، تا غروب هرچه تسبیح بگرداند، برای او ذکر مینویسند.»
رنگش پرید. فقط سکوت کرد.
آنهایی که نشسته بودند، چیزی نفهمیدند، نمیدانستند چه خبر است؟!
(📚 این بهشت، آن بهشت، ص۵۶، بر اساس خاطرۀ حجتالاسلام و المسلمین علی بهجت)
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃
#لیلة_الرغائب
#ماه_رجب
#امام_زمان
#شب_ارزوها
#آیت_الله_بهجت
📝العبد
[به کانال مواعظ بپیوندید]
#او_اینگونه_بود
شیخ رجبعلی خیاط مستاجری داشت
که زن و شوهر بودند و 20 ریال اجاره از آنها میگرفت.
بعد از چند وقت این زن و شوهر صاحب فرزند شدند.
رجبعلی به دیدنشان رفت و به مرد گفت:
داداش جون فرزند دار شدی خرجت بالاتر رفته،
از این ماه به جای ۲۰ ریال ۱۸ ریال اجاره بده...
۲ ریالشم واسه فرزندت خرج کن.
این ۲۰ریال رو هم بگیر اجاره ی ماه گذشته که بهم دادی، هدیه ی من باشه برای قدم نوزادت "
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«خداى رحمانِ خجسته و والا، به مردمانِ دلرحم رحم مى کند.
(پس) به ساکنان زمین رحم کنید تا آن که در آسمان است به شما رحم کند.»
#امام_زمان
#ماه_رجب
#جمعه
#دعا
#شیخ_رجبعلی_خیاط
📝العبد
[به کانال مواعظ بپیوندید]
#او_اینگونه_بود
کوتاه نوشتهای از سیره و سبک زندگانی آیتالله بهجت قدسسره :
دستم به قفسۀ کتابها خورد و زخم عمیقی برداشت.
جراحی کردند؛ زخم، دهان بست و بهبود یافت.
چند ماه بعد در مشهد بودیم که در جای زخم احساس درد شدیدی کردم، مخفی کردم و حرفی نزدم.
یک روز که به کارهای خودم مشغول بودم،
آقا فرمودند:
بر من مکشوف ...
تمام حواسم را جمع کردم؛ از آنجا که ایشان در هیچ موردی نمیگفت: «بر من مکشوف شد».
ایشان ادامه داد که: «بر من معلوم شد که اگر کسی جایی از بدنش درد میکند، جای درد را به هر کجای حرم امام رضا(ع) بمالد، آن درد مرتفع میشود.»
من در حال نوشتن گفتههای ایشان بودم و به مفهومش توجهی نداشتم.
آقا برای تجدید وضو برخاستند.
من هم برای مراقبت، ایشان را همراهی کردم.
وقتی برگشتم، نوشتهها را دوباره خواندم.
منظورشان خود من بودم.
فردا به حرم رفتم.
احساس کردم دردم کمتر شده؛
تا روز سوم که دردم کاملاً تمام شد.
از مشهد برگشته بودیم.
یکی از دوستان که مقام و مسئولیتی داشت، برای دیدن آقا آمد؛ اما ملاقات میسر نشد.
وقت رفتن، ماجرای مشهد را برایش نقل کردم؛ رفت.
چندین هفته بعد دوباره دیدمش.
گفت: «درد کتفم مداوا نمیشد،
به هر پزشکی که مراجعه میکردم بیفایده بود.
برای همین آمده بودم با آقا دیدار کنم؛
داستان مشهد را که شنیدم، گفتم این حوالهای است از آقا،
رفتم مشهد،
بیماریام درمان شد.»
(📚 این بهشت، آن بهشت، ص٧٨-٨٠،
بر اساس خاطرۀ حجتالاسلام و المسلمین علی بهجت)
#امام_زمان
#ماه_رجب
#جمعه
#امام_رضا
#دعا
#توسل
#آیت_الله_بهجت_ره
📝العبد
[به کانال مواعظ بپیوندید]
#او_اینگونه_بود
آیت الله بهجت(ره)، این بار هم مثل خیلی وقتهای دیگر پول دادند و گفتند: روضه حضرت زینب بخوان.
دل به دریا زدم و پرسیدم: شما هربار میگویید روضۀ حضرت زینب بخوان، چی هست در این روضه؟
گفتند: به برکت این توسل، خیلیها حوائجشان را گرفتهاند ...
《 بر اساس خاطره یکی از مداحان مجلس روضه 》
#امام_زمان
#ماه_رجب
#لبیک_یا_خامنه_ای
#آیت_الله_بهجت_ره
#حجاب
📝العبد
[به کانال مواعظ بپیوندید]
#او_اینگونه_بود
کوتاه نوشتهای از سیره و سبک زندگانی آیتالله بهجت قدسسره :
ایشان هر سال سر راه مشهد ، به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) میآمد.
برای استراحت و گرفتن وضو به خانۀ ما میآمدند؛
رسمشان این بود که برای همه اهل خانه هدیهای بیاورند.
یک سال نمیدانم چه شد که نماز ظهر و عصر را در حرم نخواندند. گفتند: در منزل نماز جماعت میخوانند.
وضو گرفتیم و پشت سر ایشان ایستادیم.
آقا شروع به نماز کرد، با آن حال همیشگیاش.
حین نماز، صدای قناریهایی که در خانه داشتیم، بلند شد،
اما از همیشه قشنگتر!
آنقدر زیبا که حضور قلبم در نماز را گرفت.
نماز که تمام شد، به کسی چیزی نگفتم.
با خودم گفتم: «شاید خیالات باشد؛
اگر هم خیالات نباشد، باز هم اتفاق مهمی نیفتاده!
قناریاند دیگر، آواز خواندند، فقط این بار زیباتر.»
سال بعد هم ایشان نماز را در خانۀ ما اقامه کرد؛ و باز هم قناریها همان آواز را خواندند.
این ماجرا چند سال تکرار شد، تا بالأخره من جرئت پیدا کردم و جریان را با کسانی که در آن نماز بودند، در میان گذاشتم.
با تعجب دیدم آنها هم گفتند: «بله، ما هم میشنویم. اما ترجیح دادیم به کسی نگوییم»؛
حتی یکی از آنها میگفت: «حس میکردم قناریها همراه با ما، در حال نمازند.»
و من دوسه سال است که دلم برای نماز خواندن قناریها تنگ شده...
(📚 این بهشت، آن بهشت، ص٧۶و٧٧،
بر اساس خاطرۀ حجتالاسلام و المسلمین منفرد)
#امام_زمان
#ماه_رجب
#لبیک_یا_خامنه_ای
#آیت_الله_بهجت_ره
#حجاب
#نماز
📝العبد
[به کانال مواعظ بپیوندید]
26.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#او_اینگونه_بود
#آن_مرد_بسیار
❤️حضرت آیتالله بهجت قدسسره به روایت فرزند :
داستان شنیدنی زائری که به حضرت معصومه (س) متوسل شد
و از دست آیتالله بهجت(ره) حاجتش را گرفت ...
(از زبان حجتالاسلاموالمسلمین علی بهجت)
👌فوق العاده زیبا و شنیدنی👌
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#امام_زمان
#ماه_رجب
#لبیک_یا_خامنه_ای
#آیت_الله_بهجت_ره
#حضرت_معصومه
📝العبد
[به کانال مواعظ بپیوندید]
#او_اینگونه_بود
فرزند آیتالله بهجت (ره) :
✨ آقا معتقد بود که در روابط خانوادگی، جواب دادن یا رو کم کردن باید به طور کلی کنار گذاشته شود و این کار هیچ ثمری ندارد.
برخورد کردن، اقتضای طبیعت حیوانی است؛ اگر آن یک شاخ زد، این هم دو تا شاخ بزند و اگر هم دوتا نزند، بالاخره یکی را که باید بزند!
این طبیعت حیوانی است
انسان باید این حرفها و نزاعها را جدی نگیرد و به خدا واگذار کند یا اینکه به دفتر شرع مراجعه کند و ببیند الان وظیفهاش چیست
اگر کسی خودش به این روش رفتار کند، طرف مقابل هم رفتار خواهد کرد و قضیه
حل میشود.
آقا مراقب بود که بچهها معصیت انجام ندهند
اگر کسی از دست بچههایش ناراحت میشد، هرگز فراموش نمیکرد؛ حتی تا بیست سال بعد !
یک بار به من فرمود:
غذایی درست کن و به در خانهی فلانی ببر
گفتم: میگویم ببرند
فرمود: نه! خودت ببر
من غذا را بردم و دو روز بعد، آن شخص از دنیا رفت
آن شخص چندین سال پیش از این، از من ناراحت شده بود و من یادم رفته بود و حالا که نزدیک مرگش بود، آقا اینگونه فرمود
#امام_زمان
#ماه_رجب
#آیت_الله_بهجت
#الله_اکبر
📝العبد
[به کانال مواعظ بپیوندید]
#او_اینگونه_بود
کوتاه نوشتهای از سیره و سبک زندگانی آیتالله بهجت قدسسره:
یکبار زمستان رفته بود حرم زیارت.
به حرم که رسید، گفته بودند: «حرم بسته است، برای تعمیرات.»
اجازه نداد در را باز کنند،
برای او قطعاً باز میکردند.
گفته بود: «باشد، از همین پشت در سلامی میدهیم و برمیگردیم.»
یکیدو ساعت همانجا توی سرما، روی زمین نشسته بود،
نماز خوانده بود، دعا کرده بود
و برگشته بود.
(📚این بهشت، آن بهشت، ص۶٧، بر اساس خاطرۀ یکی از همراهان معظمله)
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#آیت_الله_بهجت_ره
📝العبد
[به کانال مواعظ بپیوندید]
#او_اینگونه_بود
کوتاه نوشتهای از سیره و سبک زندگانی آیتالله بهجت قدسسره:
آیتالله فِهری زنجانی که ساکن سوریه بودند،
در تهران برایم گفت: «در مشهد، آیتالله بهجت را دیدار کردم.»
پرسیدم: «یادتان هست پنجاه و پنج سال قبل، نجف با هم در مدرسۀ سید بودیم؟»
دوست بودیم، اگرچه هم درس نبودیم.
شما پرواز کردید و ما را جا گذاشتید.
ما که سید بودیم. چه میشد دست ما را هم میگرفتید؟!
اکنون که مهمان شما هستم، تا عنایت خاصی از امام رضا علیهالسلام برای من نگویید، از اینجا نمیروم!»
سرشان را پایین انداختند.
ناراحتی در ایشان ندیدم.
سر را بالا آورد و گفت: «یکبار که به حرم مشرّف شدم،
حضرت مرا به داخل روضه نزدشان بردند،
ده مطلب فرمودند.
یکی این بود: «مگر میشود، مگر میشود، مگر ممکن است کسی به ما پناه آورد و ما او را پناه ندهیم؟!»
در سخنرانی مجلس روضه که با حضور آقا برگزار میشد، این خاطره را تعریف کردم،
و گفتم: «اگر کم و زیاد دارد، آیتالله بهجت تذکر دهند.»
پایان سخنرانی خدمتشان رسیدم، اما تذکری ندادند ...
(📚 این بهشت، آن بهشت، ص۶٨و۶٩،
بر اساس خاطرۀ حجتالاسلام صدیقی)
#امام_زمان
#امام_رضا
#آیت_الله_بهجت_ره
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حجاب
📝العبد
[به کانال مواعظ بپیوندید]
#او_اینگونه_بود
دختر علامه طباطبایی(صاحب تفسیر المیزان):
یک روز به دیدنشان رفتم، دیدم خیلی ناراحتند، علت را پرسیدم،
خانمشان گفتند: بچه گربه ای افتاده توی چاهک حیاط خلوت، ایشان از دیروز تا حالا پریشانند و همین طور راه می روند.
نه غذا میخورند و نه استراحت میکنند.
من خندیدم و گفتم: برای بچه گربه ناراحتید؟
ایشان به من گفتند : "بشر باید عاطفه داشته باشد. آدم بی عاطفه یعنی با قرآن دوست نیست."
بالاخره کلی خرج کردند و چاهک را شکافتند تا بچه گربه را درآوردند.
#امام_زمان
#ماه_شعبان
#علامه_طباطبایی
📝العبد
[به کانال مواعظ بپیوندید]
#او_اینگونه_بود
💠 استاد شیخ شمس الله قائمی از شاگردان آیت الله کشمیری می گوید :
🔸️خیلی دلم می خواست بدانم ایشان ارتباطشان با خدا چگونه است،
یکبار پیششان بودم ، به قلبشان اشاره کردند و فرمودند سرت را بگذار اینجا ، گوشم را گذاشتم دیدم یک کلمه ای دائم تکرار می شود.
گفتم : آقا ، ذکر شما فلان کلمه است؟
فرمودند : بله.
🔹️مثل ساعت که دائم کار می کند
این کلمه تکرار می شد ،
ارتباطشان با خدا اینگونه بود .
(📚 شیدا ، ص ۴۶)
#امام_زمان
#ماه_شعبان
#نیمه_شعبان
📝العبد
[به کانال مواعظ بپیوندید]
#او_اینگونه_بود
🏴 در مجالس روضۀ اباعبدالله علیهالسلام پای سماور مینشست و چای میداد !
آیت الله بهجت قدسسره سالهایی که مجلس را در منزل برگزار میکرد، بسیاری از کارها را خودش انجام میداد و هنگام روضه، کنار در مینشست و به کسانی که وارد میشدند، احترام میگذاشت و جلوی پای کسانی که وارد مجلس میشدند، میایستاد، چون به مجلس امام حسین علیهالسلام مشرف میشدند، عزیز بودند.
بر جزئیات کارها نیز نظارت میکرد، حتی بر چای دادن و خوشآمدگویی به عزاداران. این پیگیری و توجه و تواضع را از استادان بزرگ خود آموخته بود.
میفرمود:
«بزرگ ما، مرحوم غروی کمپانی که از لحاظ علمی در سطح بالایی بود، در مجالس روضۀ اباعبدالله علیهالسلام پای سماور مینشست و چای میداد.»
(📚رحمت واسعه، ص ٢٢ ،مجموعه فرمایشات حضرت آیتاللّٰه بهجت پیرامون حضرت سیدالشهداء علیه السلام)
#امام_زمان
#امام_حسین
#اربعین
#کربلا
#حجاب
📝العبد
[به کانال مواعظ بپیوندید]