eitaa logo
جمعیت مولفه ى قدرت 🕊
138 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
914 ویدیو
32 فایل
کانالی برای ترویج فرهنگ فرزندآوری و تبیین اخبار مهم و نکات ناب، خانواده و جمعیت🕊👶 @hajhassan64 قدمی در راه جمعیت را به دوستان خود معرفی کنید ...•°"
مشاهده در ایتا
دانلود
جمعیت مولفه ى قدرت 🕊
💞#قصہ_دلبـرے 💞 #قسمت_بیـست‌و‌دوم از هر دری سخنی گفتم و چندتا منبر رفتم برایش تا راضی‌اش کنم. موقع خ
💞💞 یک‌ماه بعد‌از‌عقد، جور‌شد رفتیم حج‌عمره. سفره‌مان همزمان شد با ماه‌رمضان. برای‌اینکه بتوانیم روزه بگیریم، عمره را یک‌ماهه به‌جا آوردیم. کاروان یک‌دست نبود؛ پیرو‌جوان‌و زن‌و‌مرد. ما جزء جوان‌ترهای جمع به‌حساب می‌آمدیم. با کارهایی که محمدحسین انجام می‌داد، باز مثل گاو پیشانی‌سفید دیده می‌شدیم. از‌بس برایم وسواس به‌خرج می‌داد. در مدینه گیرداده‌بودم که کوچه‌ی بنی‌هاشم را پیدا کنیم. بلد‌نبود، به‌استاد تاریخ دانشگاهمان زنگ زدم و از او سوال کردم. ایشان نشانی را دقیق ترسیم‌کرد. از باب جبرئیل تا بقیع‌و قشنگ توضیح داد که حد و حریم کوچه از کجا تا کجاست. هروقت می‌رفتیم، عرب‌ها آن‌جا خوابیده یا نشسته‌بودند. زیاد روضه می‌خواند، گاهی وسط روضه‌ها شُرطه‌های سعودی می‌آمدند و اعتراض می‌کردند. کتاب دستش نمی‌گرفت، از حفظ می‌خواند. هروقت ماموران سعودی مزاحم می‌شدند،‌وسط روضه می‌گفت: بر پدر همه‌تون لعنت! چندبار هم در مسجد‌الحرام نزدیک بود دستگیرش کنند. با وهابی‌ها کَل‌کَل می‌کرد. خوشم می‌آمد این‌ها از رو بروند. از طرفی می‌دانستم اگر نصیحتش‌بکنم که بی‌خیال این‌هاشو، تاثیری ندارد. دوتایی بار اولمان بود می‌رفتیم مکه. می‌دانستیم اولین‌بار که نگاهمان به خانه‌ی کعبه بیفتد، سه‌حاجت شرعی ما برآورده می‌شود. همان استاد‌تاریخ گفت: قبل‌از دیدن خانه‌ی کعبه، اول سجده کنید. بعد که تقاضای خودتان را ازخدا خواستید، سر از سجده بردارید! زودتر‌از من سرش‌را آورد بالا. به‌من گفت: توی سجده‌باش! بگو خدایا من و کل زندگی‌و همه‌چیزم‌ رو خرج خودت کن، خرج امام‌حسین(ع) کن! وقتی نگاهم به خانه‌ی کعبه افتاد گفت: ببین خدا هم مشکی‌پوش حسینه! خیلی منقلب شدم. حرف‌هایش آدم را به‌هم می‌ریخت. کل طواف را با زمزمه‌ی روضه انجام می‌داد، طوری که بقیه به‌هوای روضه‌هایش می‌سوختند. در سعیِ صفا و مروه دعاها که تمام‌می‌شد، روضه می‌خواند. دعای‌جوشن می‌خواند یا مناجات حضرت‌امیر(ع) و من همراهی‌اش می‌کردم. بهش گفتم: باید بگیم خوش‌به‌حالت هاجر! اون‌قدر که رفتی و اومدی،‌بالاخره آب برای اسماعیلت پیداشد، کاش برای رباب هم آب پیدا‌ می‌شد! انگار آتشش زدم، بلند‌بلند شروع کرد به گریه‌کردن. ...💝 https://eitaa.com/joinchat/1757937718C827ac1b3c5