eitaa logo
🕋 مذاهب عارفان 🕋
2.8هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
256 ویدیو
1 فایل
ارتباط مستقیم با استاد مشرِّف فقط از طریق ایتا در غیر اینصورت واتساب @mosharraf تبلیغ و تبادل @sarbaze_khomeini مذاهب عارفان eitaa.com/mazahb علوم غریبه و ماوراء eitaa.com/mavarai ارتباط باخدا eitaa.com/joinchat/1157038138C388e09f927
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀آیت الله العظمی سید شهاب الدین (ره) نقل می کنند : شب اول قبر آيت‌‌الله شيخ برايش نماز ليلة‌ الدّفن خواندم، همان نمازی که در بين مردم به نماز وحشت معروف است. بعدش هم يک سوره ياسين قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هديه کردم . 🍀چند شب بعد او را در عالم خواب ديدم. حواسم بود که از دنيا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنيايي چه خبر است؟! 🔶پرسيدم: آقای حائری، اوضاع‌تان چطور است؟ آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشته‌ای دور صحبت کند شروع کرد به تعريف کردن... 🔷وقتي از خيلي مراحل گذشتيم، همين که بدن مرا در گذاشتند، روحم به آهستگي و سبکي از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اينکه لباسي را از تنت درآوري. کم کم ديگر بدن خودم را از بيرون و به طور کامل مي‌ديدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، اين بود که رفتم و يک گوشه‌اي نشستم و زانوي غم و تنهايي در بغل گرفتم. ناگهان متوجه شدم که از پايين پاهايم، صداهايي مي‌آيد. صداهايي ! صداهايی نامأنوس که موهايم را بر بدنم راست مي‌کرد. به زير پاهايم نگاهي انداختم. از مردمي که مرا تشيع و تدفين کرده بودند خبري نبود. بياباني بود برهوت با افقي بي‌انتها و فضايي سرد و سنگين و دو نفر داشتند از دور دست به من نزديک مي‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشي که زبانه مي‌کشيد و مانع از آن مي‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخيص دهم. انگار داشتند با هم حرف مي‌زدند و مرا به يکديگر نشان مي‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزيدن. خواستم جيغ بزنم ولي 👇 🔰 https://eitaa.com/joinchat/2382037001C2d978a4435