[]♥️[]
شهیدشوشترے چھقشنگگفتہ:
قدیمبُوےِ" ایمان "میدادیم...
الان ایمانمان بُو میدهد!
قدیم دنبال "گُمنامے" بودیم...
الان مُواظبیم ناممان گُم نشود! •••
@mazhabi_yon♡
📱برای زیارت مجازی حرم خانوم
فاطمه معصومه(س)واردلینک شوید☺️👇🏻
•| https://vtour.amfm.ir
#سلامخانومجان♥️🌱
#التماسدعا^^🕊🌿
#تلنگر 🚫
📱ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺍﺯ ﮐﻢ ﻭﺯﻥﺗﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎییه ک تو ﺩﻧﯿﺎ ﺣﻤﻞ میشه!
🔴 ﻭﻟﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺍز ﺳﻨﮕﯿﻦﺗﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺑﺎشه ﮐﻪ تو ﺁﺧﺮﺕ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﮐﺸﯿﺪﻩ میشه
✅ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﻢ...⛔️♨️📵
@Mazhabi_yon
مذهــبـیـون
#رهبرانه😍
استاد پناهیان :
تا میتوانید عکس آقا را در فضای مجازی
منتشر کنید تا به دستـــ همه عالم برسد،
انسان های پاک طینتــ گاهی با دیدن چهره اولیاءالله منقلبـــ میشوند. 🌹🍃
#اللهم_احفظ_امام_سیدعلی_خامنه_ای♥️
@mazhabi_yon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری❤️🍃
گر چه من سربازی هیچ و ساده ام
سر خوشم مهدی (عج) بود فرمانده ام😎😎
@mazhabi_yon
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت آقای علی میراحمدی
🔹صفحه ۸۱_۸۰
#قسمت_سی_و_سوم 🦋
((تفسیر قرآن))
سال شصت ودو، من و #محمد_رضا_کاظمی با واسطه هایی وارد واحد #اطلاعات شدیم.
واحد، آن زمان در #سومار مستقر بود و محمد حسین معاون #اطلاعات_عملیات بود؛
ولی چون مسئول واحد حضور نداشت، رهبری و فرماندهی بچه ها با ایشان بود. آشنایی من با او از همان زمان بود!
وقتی به منطقه رفتیم، یک فضای #معنوی بر واحد حاکم بود.✨
این فضا، به یقین به خاطر تلاش و کوشش ایشان به وجود آمده بود.
فکر میکنم آن دوران برای تک تک بچه های واحد، یکی از بهترین و شیرین ترین دوران #جنگ و حتی زندگی بود.👌🏻
همه مسائل معنوی، مثل #نماز_شب و دیگر اعمال #مستحبی را به خوبی انجام
می دادند.
وقتی نیمه شب بلند می شدی، همه را درحال راز ونیاز 🤲 با خدا می دیدی.
این به خاطر اهمیتی بود که محمد حسین به نماز شب می داد!
ما شب ها می رفتیم شناسایی و روزها، برنامه هایی مثل :کلاسهای آموزشی،
جلسات قرآن و ادعیه داشتیم.
در مناسبت های مختلف، محمد حسین پیشنهاد می کرد که جلسات قرآن داشته باشیم و مسئولیت این کار را هم به من محول می کرد.
یک روز آمد گفت : «علی آقا! بهتر است ما در کنار قرائت قرآن، برنامه تفسیر هم بگذاریم.»
گفتم: «این کار اهل فن می خواهد و از
توان من خارج است.»
گفت: «خب! از روی تفاسیر بزرگان برای بچه ها توضیح بده ؛
مثل #تفسیر_المیزان.»
گفتم: «کتاب دم دست نیست. اینجا تفسیر از کجا می شود پیدا کنی؟!»
می خواستم به این وسیله از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنم.
با خودم گفتم :«بهانه خوبی است..... تا او بخواهد کتابی پیدا کند، چند ماه گذشته است.» اما محمد حسین همان موقع یک جلد کتاب کتاب تفسیر المیزان به من داد وگفت : «این هم کتاب؛ دیگر مشکلی نیست. از روی همین برای بچه ها تفسیر بگو.»
دیدم مثل اینکه هیچ راهی ندارم. وقتی او تصمیم بگیرد کاری انجام دهد، خودش فکر همه جایش را هم می کند.
💠زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند واز صحنه رود
──━━━❖ مذهبیون❖━━━──
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @mazhabi_yon ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت آقای علی میراحمدی
🔹صفحه۸۴_۸۲
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت آقای علی میراحمدی
🔹صفحه ٨۴_٨٢
#قسمت_سی_و_چهارم 🦋
((دوره آموزشی))
من تازه #دوره_آموزشی را پشت سر گذاشته و وارد واحد #اطلاعات_عملیات شده بودم.
یک روز یکی از هم دوره های آموزشی که در #یگان_زرهی بود، برای دیدن محمد حسین به واحد ما آمد.
می خواستند راجع به مسائلی پیرامون موقعیت منطقه باهم صحبت کنند.
من با آن بنده خدا از قبل آشنایی داشتم و فکر می کردم که او از من پایین تر است، خیلی راحت کنارشان نشستم و به حرف هایشان گوش دادم؛ بدون اینکه به این مسئله فکر کنم شاید آنها صحبت خصوصی داشته باشند.
بنده خدا حرف هایش را زد و رفت.
محمد حسین با ناراحتی 😔از جایش بلند شد و با تندی 😠به من گفت: «شما هنوز نمی دانی وقتی دو نفر دارند با هم صحبت #محرمانه می کنند، نباید حرف هایشان را گوش دهی؟
شاید این بنده خدا می خواست حرف های شخصی و خصوصی بزند و دوست نداشت کسی از مطالبش با خبر شود.
شما نیروی اطلاعاتی هستید؛ خودتان
می دانید که بعضی مسائل محرمانه است و لازم نیست همه از آن با خبر شوند.»
بعد از کنار من رفت. او خیلی ناراحت شده بود و البته حق هم داشت، با اینکه عصبانی بود و برخورد تندی با من کرد، اما اصلا دلگیر نشدم، چون می دانستم به خاطر خودش نیست، بلکه ملاحظه کاری را که باید انجام شود، می کند.
من بعد از آن قضیه خیلی فکر کردم. واقعا درست می گفت و این درس خوبی برای من شد، زیرا در #دوره_آموزشی به ما می گفتند هرکسی فقط باید به اطلاعاتی که به او داده می شود، آگاه باشد و حق کنجکاوی در سایر مسائل را ندارد.
آن روز محمد حسین با برخورد بجایش این درس را در ذهن من ماندگار کرد.
💠عارفان با عشق عارف می شوند
بهترین مردم معلم می شوند
💠#عشق با عارف مکمل می شود
هر که عاشق شد معلم می شود
((جزیره مینو))
محمد حسین همیشه سعی داشت تا آنجا که امکان دارد بچهها را در زمینه های مختلف کار آزموده کند و از هر فرصتی برای این کار استفاده می کرد.
#رانندگی یکی از مسائلی بود که ایشان خیلی روی آن تأکید داشت.
یادم است زمانی که در #جزیره_مینو بودیم، من تازه رانندگی یاد گرفته بودم.
آن روز قرار بود تعدادی از بچه ها، از جمله محمد حسین به شهر بروند.
مقر اطلاعات در #جزیره بود.
به همین خاطر یک نفر باید آن ها را به شهر می رساند.
من تازه از مرخصی آمده بودم. محمد حسین رفت پیش #راجی و از او خواست تا مرا برای رساندن بچه ها بفرستد.
خیلی تعجب کردم، چون همان موقع چند نفر راننده در مقر بودند و قرار هم بود به شهر بروند، ولی با این حال محمد حسین مرا انتخاب کرد.
خودش هم تا رسیدن به مقصد کنار دستم نشست. آنجا بود که متوجه منظورش شدم.
در طول مسیر نکات مختلف رانندگی
را به من گوشزد می کرد و چون برای اولین بار بود که خارج از محدوده همیشگی رانندگی می کردم، ترسم ریخت
واعتماد به نفس پیدا کردم.
این یکی از روش های آموزشی او بود. سعی می کرد بچه ها روی پای خودشان بایستند ودر عین حال نیروهای کارآمدتری برای جبهه ساخته شود. 👌
ایشان در برخوردها ومعاشرت های معمول به مسائل کوچکی توجه می کرد
که شاید خیلی از آن ها برای ما پیش پا افتاده بود، اما با توجه به ظرافت و دقّت نظری که داشت، هیچ چیز هر چند کوچک از نظرش پنهان نمی ماند.
💠قیامت که از بازار مینو نهند
منازل به اعمال نیکو نهند
──━━━❖ مذهبیون❖━━━──
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @mazhabi_yon ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
وسـط ِ جبهــہ بهــش گفتم
#بچــہ!
الان چه وقت #نمـــاز خوندنہ؟
گفت: از ڪجا معلوم دیگہ وقت ڪنم و شروع ڪرد نمــاز خوانــدن ...
"السلام علیڪم ورحمة اللہ وبرکاتہ"
را ڪہ گفت …
یڪ خمــپــاره آمد
پَر ڪشید!💔🌱
@mazhabi_yon
#تک_حرف⊰|•🌻•| ⊱
مثـلا تصمـیم بگـیریـم امـروز هـواے دل امـام زمانـمون رو بیـشتر داشـته باشیـم! 🌱
@mazhabi_yon♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری🌻
چند ثانیه با قرآن 📖😇
@mazhabi_yon♡
#تلنگرانہ
جواب منو بدید...👣
خدایی شبہا تا ساعت چند بیدارے؟
دو، سه، شایدم چهار🤔'`
چیکار میکنی ⁉️ حتما با گوشی کار میکنی👀..
دنبال چی هستی🖇
این همہ ساعٺ بیدارے خب بنده خدا یک ربع وقت بزار نماز شب بخوان☺️
دنبال هرچی هم هستی بہش میرسی
از برکت و رحمت تـــــا آرامش و اخلاص و #شهادت 🌿
@mazhabi_yon
|💣🖇|
.
.
سربازی که از جنگ می گریزد.
از آنکه پایش را در جنگ نمی گذارد
نفرت انگیز تر است ...
@mazhabi_yon♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مفهومی🧠
#استوری🍃
از انرژی منفی دیگران حس خوب بگیر😍
انرژی منفی یا واسه رشدته...💪
یا حرف های مفت پشتته....😏
@mazhabi_yon
چندشبپیش
یهچییهجاخوندم ...
هنوزمپریشونم🚶🏻♂️-
نوشتهبود
#رفیقِشهیدروحاللهقربانی !
یهشبخوابشهیدرومیبینھ🌱
بهشمیگه:
+روحاللهازاونورچهخبر !؟
شهیدمیگھ
_خبرایخوب...
تاسال۱۴۰۰ظھورانقدرنزدیکمیشهکھ
دیگهنمیگینآقاکدومجمعهمیاد ؟!
میگینآقاچندساعتدیگهمیاد (:🖐🏽
#نسلِمانسلِظهوراست !
خلاصهکھ
اگهمجازینمیذارهخودسازیکنی ؛
یهمدتنباشاصلا ...
هرچیزیکهتوروازمولاتدورمیکنه،
بریزدور ؛ واݪسلام ↻
@mazhabi_yon