روایت قشنگی از حضرت عباس
هست که روای میگه که :
حضرت ام البنین روزی جلوی خیمه دل آشوب ایستاده بود حیران قدم برمیداشت
مولا علی نزد ام البنین رفت و گفت بانو چه شده بر شما که انقدر آشوبید گفتند که عباسم امروز بدون روبند به بیرون رفته میترسم چشمش بزنند..
مولا علی فرمود عباس اگر هم روبند نزند باز هم قد و قامتی که دارد از اسب هم والا تر است نیز باز هم چشم میخورد.
ای بمیرم برای دل خانوم ام البنین نمیدونست زنای شامی بودنند که ابلفظل عباس رو چشم زدن...💔
-حسین جان تو کیستی؟!
که از غم از دست دادنت ؛
مردان ما شبیه زنان گریه میکنند ..
یه روایتی خیلی قشنگی از گناه قضاوت و تهمت هست :
در زمون حضرت علی یه آخوند بوده و یه زن فاحشه ، در اون دنیا آخوند رو که میفرستن جهنم و اون زن رو میفرستن بهشت حضرت علی از خداوند میپرسه که چرا این گونه!
ماجرا از این قرار بوده که تو یک شب بادی که هوا خوب نبوده در خونه ی این زن هر دفعه باد میزده باز میشده بسته میشده چهل بار این اتفاق افتاده بوده و اون آخوند میدیده و گفته که امشب چهل نفر به خونه این زن اومدن و رفتن ...
اونجا بوده که حتی اگر بهترین آدم هم باشی با یک قضاوت و تهمت گناهان اون شخص رو میتونی بر گردن خود بیندازی و در گناه حق الناس آلوده شوی .
به فدایِ تو و آن گنبد و گلدستهیِ تو؛
کس نخوردست در عالم به در ِبستهیِ تو..
#اباعبدلله