eitaa logo
ماه‌شب‌تارم!☽
6 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
﴾﷽﴿ رمان‌ماه‌شب‌تاࢪم...☽ ازڪپے‌‌وخواندن‌ࢪ‌مان‌بدون‌ذڪر‌منبع‌‌و‌در‌صورت‌عضو‌نبودن‌ࢪ‌اضے‌نیستم‌... رمان‌در‌زمان‌خاصی‌‌یابه‌صورت‌روزانه‌پار‌ت‌گذاری‌نمیشود‌(:
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱 🌸🌱 🌱 ✋🏻🍃 🌸🌱 تا دوستش اومد حرفی بزنه ارمین دستشو به نشونه ی سکوت بلند میکنه و بعد رو به من میگه -ببخشید عزیزم... من بابت رفتار بردیا واقعا متاسفم... حرفی نمیزنم که ارمین به سمت اتاقش اشاره میکنه تا همراهش برم... همینطور که داریم میریم من تو دلم دنبال بهونه چینیم تا تحویل ارمین بدم که یهو فکری به سرم میزنه... بعد از ورودمون به اتاق ارمین در اتاقو میبنده و تا میاد با اخم حرفی بزنه من پیشی میگیرم و طلبکارانه میگم +تو منو تعقیب میکنی؟؟؟ به چه حقی اومدی اینجا و منو دنبال کردی؟ ارمین خشکش میزنه از شدت تعجب... بعد با نیشخندی میگه -او... پس دست پیش میگیری پس نیفتی مثل اینکه تو اومدی تو ملک منا چشمامو از الکی گشاد میکنمو میگم +ملک تو؟ ارمین دست به سینه تکیه میده به دیوار و حق به جانب میگه -بله... حالا تو تو ملک من چی میخوای دقیقا؟ حالا اینبار منم که دست به سینه میشم +اینجا محل کار دوست منه و من اومدم دیدنش... اون اینجا خدمتکاره و تو اشپزخونه کار میکنه... میخواستم یکم از این طریق بهش توهین کنم و بگم که دوستم راجع به اربابش چیزای خوبی نمیگفت و... که پشیمون میشم... چون ممکنه اون دختر خدمتکار به خطر بیفته... ارمین موشکافانه نگاهم میکنه و میگه -اونوقت چرا صبح نیومدی دیدنش؟ +چون که صبحا سرشون خیلی شلوغه و وقت نداره... ارمین میره و رو تخت میشینه و میگه عجب بعدم ادامه میده -میخوام دوستتو ببینم +خیله خب... پاشو بیا بریم نشونش بدم -اسمش چیه؟ از اونجایی که خودمم اسمشو نمیدونم طلبکارانه میغرم +اونوقت تو اسم همه ی خدمتکاراتو حفظی و من اگر اسمشو بگم میشناسیش؟؟ ارمین چشم غره ای بهم میره و بعدم میگه... ادامہ داࢪ‌د...✨🌿 مبتـلا بـہ حࢪ‌م🚶🏻‍♀ 🌱@Mobtala_Be_Haramm🌱 🌱 🌸🌱 🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱