🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱
🌸🌱
🌱
#پـاࢪتپنجاهوهفتم✋🏻🍃
#ࢪمـانآیــہ🌸🌱
میرم پشت کاخ...
دیواراش تقریبا خیلی بلنده...
ولی از اونجایی که بنده خواهر برادر شر و شیطونی مثل اقا رهی هستم از پسش بر میام...
از دیوار میرم بالا و یه سر و گوشی اب میدم...
یه حیاط خیلی بزرگ مجلل با کلی ماشین سیاه و کلی ادمای ورزشکار تو کت و شلوار سیاه...
که بیسیم دارن و مسلحن...
اب دهنمو با سر و صدا قورت میدم و همینجوری به دید زدنم ادامه میدم که یکی از اون محافظا سرشو بر میگردونه این سمتی و باعث میشه دست و پامو گم کنمو و...
بله...
سقوط کنم پشت این بوته ها...
صدای دوتا از محافظارو میشنوم که دارن باهم حرف میزن...
کوچک ترین حرکتیم نمیکنم و گوشمو تیز میکنم تا ببینم چی میگن؟
-چی بود؟
+نمیدونم، بهتره بریم ببینیم
حالا دارم صدای قدم هاشونو میشنوم...
قلبم مثل گنجشک خودشو به این ور و اون ور میکوبه...
همینطوری که صدای قدم هاشون نزدیک و نزدیک تر میشه لرزش دست و پای منم بیشتر میشه....
شروع میکنم تو دلم ایة الکرسی خوندن...
صدای قدما قطع میشه...
بوته ها شروع به تکون خوردن میکنن
خودمو بیشتر جمع میکنم...
ادامہ داࢪد...✨🌿
مبتـلا بـہ حࢪم🚶🏻♀
🌱@Mobtala_Be_Haramm🌱
🌱
🌸🌱
🌱🌸🌱
🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱