این معلم علومه مطمئنن یه چیزی زده وگرنه این حد از بیشعوری در یک انسان بی سابقست

ولی جدا من دیگه نمیکشم توی ماه رمضون هم روزه بگیرم هم برم مدرسه هم امتحان بدم هم کم خوابی داشته باشم و هم حال روحیم و وضعیت زندگیم افتضاح باشه.

ولی جدا ما تقریبا همه ی کتابامون تموم شده و رسما برای هیچی داریم میریم مدرسه

عملا امروز هیچ غلطی نکردم

البته هرروزم همینه

واقعا نمیفهمم درسی مثل دینی چقد سخته که همکلاسیای من امروز تا دم امتحان داشتن میخوندن و کاملا حفظش کرده بودن

منی که بعد سحر یه دور روخوانی از همش کردم و امتحانمم کامل دادم اینجوری بودم :

نمیدونم اونا خیلی جدی میگیرن یا من خیلی بیخیالم

ولی همیشه دلم میخواست تو مدرسه ی پسرونه درس بخونم به سه دلیل اولی اینکه خرخون تو مدارس پسرونه زیاد وجود نداره دومی این که اگه زیاد زر بزنی تو کلاس معلم میندازتت بیرون و قشنگ میری صفا و سومی ام اینکه تو مدارس دخترونه دعوا بلد نیستن بکنن مثلا میبینی دختره اون یکیو هل دادن و سریع پامیشن میرن دفتر و گریه و لوس بازی بابا یه دوتا مشت بزنید تو صورت هم دلمون خنک شه حداقل

من واقعا نمیدونم از دست خانوادم به کجا باید پناه ببرم.