بسم رب الزهرا سلام الله علیها
#فاطمی_نامه(هر روز یک شعر در مدح حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها)
از عناوین جهان کوثر به زهرا میرسد
بهتریت تعبیر از مادر به زهرا میرسد
از اَبوها از بُنَیّها بَعلُها معلوم شد
از میان پنج تن محور به زهرا میرسد
آن زمانی که خلائق بر سر کار خودند
حکمرانی در صف محشر به زهرا میرسد
یک علی دارد فلک آن هم برای فاطمهاست
کوثر است و بهترین گوهر به زهرا میرسد
نوکری کن بر در این خانه و آرام باش
حل و فصل کار هر نوکر به زهرا میرسد
بیخودی حیران مشو با حرفهای این و آن
جادهی توحید در آخر به زهرا میرسد
چون مدینه خواستی سمت نجف زانو بزن
سیر عرفانی از این معبد به زهرا میرسد
او امام هر امام و او بزرگ انبیا
تو بگو حالا کسی دیگر به زهرا میرسد؟
هیزم از او عذرخواهی کرد و آتش گریه کرد
با خجالت نوک میخ در به زهرا میرسد
در چشم مردم رتبهی حیدر عوض شد
بعد از پیمبر شهر پیغمبر عوض شد
تاوان فتح قلعه را آخر گرفتند
لشکر همان لشکر، فقط خیبر عوض شد
هجمه که آمد یا علی میگفت اما
با سقط بچه نالهی مادر عوض شد
وقتی صدا زد فضه را زینب به خود گفت:
چی شد که جای خادم و دختر عوض شد؟
در رو به داخل باز میشد قبلاً اما
پا خورد و پا خورد و جهت آخر عوض شد
تا میخ شد همدست با دود و فرو رفت
شکل تنفس کردنش دیگر عوض شد
از خانه دنبال علی تا کوچهها رفت
میدان عوض شد لاجرم سنگر عوض شد
هی قنفذ امد هی مغیره این زد آن زد
دائم فقط جای بد و بدتر عوض شد
یک بار دست و سینه و پهلو شکستند
صد بار رنگ صورت حیدر عوض شد
شمشیر چون بالا سر مولا گرفتند
روضه به سمت خنجر و حنجر عوض شد
#بسیج_کارکنان_دانشگاه_علامه_طباطبایی
☫@me_atu☫
بسم رب الزهرا سلام الله علیها
#فاطمی_نامه(هر روز یک شعر در مدح حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها)
تو را قسم به بخشش و عطای مادرت بیا
ظهور کن به خاطر رضای مادرت بیا
عزیز من برای خاطر من حقیر نَه
به خاطر دل علی برای مادرت بیا
نشستهایم دور هم که گریه بر غمش کنیم
امام ما به مجلس عزای مادرت بیا
صدای او ز پشت در هنوز میرسد به گوش
به احترام پاسخ صدای مادرت بیا
ز اشک مرهمی برای سینهاش درست کن
قیام کن به خاطر شفای مادرت بیا
به گریههای عمهات، به حق بغض مجتبی
به هقهق گلوی بچههای مادرت بیا
جناب صاحب الزمان، به انتقام کن قیام
که نیست هیچ غیر از این دوای مادرت بیا
کنون که پر خطا شدیم
برای استجابت دعای مادرت بیا
جواب فاطمه بده، ز لطف خاتمه بده
به خاطرات تلخ ماجرای مادت بیا
تو را قسم به حوری میان شعله سوخته
به نالهی بیا بیا بیای مادرت بیا
به چادری که بسته بر کمر پس از هجوم شد
تو را قسم به عفت و حیای مادرت بیا
به آن سری که خورد گوشهی در و شکسته شد
تو را قسم به سرخی حنای مادرت بیا
به بار شیشهای که بر زمین نهاده شد پشت در
به دندههای جابهجای مادرت بیا
(گفتم: که فرزند علی مرتضایم
تصمیم بر این شد ببُرند از قفایم)
#بسیج_کارکنان_دانشگاه_علامه_طباطبایی
☫@me_atu☫