✅ به نام خالق جهاد و تفریح
جهاد و تفریح، چه ترکیب زیبایی است.! ترکیبی از دو امر الهی، در ادامه می خواهم قلم را به دست دلم دهم و از اردوی جهادی و تفریحی خرانق حوزه علمیه امام رضا علیهالسلام اردکان چند جمله ای برایتان بنویسم. لطفاً با صبوریتان با قلمم همراه شوید.
اردوی جهادی مصادیق عینی برخی از آیات قرآن کریم است که با الفاظ مختلف از ریشه جهد، مورد امر خداوند متعال قرار گرفته است.
تفریح و تماشای سرگذشت گذشتگان هم از اوامری می باشد که خداوند سبحان در قرآن کریم امر به سیر در زمین کرده است که مصداق آن، آیه ۱۱ سوره مبارکه انعام می باشد.
اردوی ما از ساعت ۷ صبح روز پنجشنبه ای آغاز شد که از مدرسه به سمت خرانق حرکت کردیم. گویا باران هم قصد داشت ما را همراهی کند.
مدتی نگذشت که نزول رحمت الهی شروع به باریدن کرد و با ما همراه شد. به به... من و قلمم از این بابت خیلی خوشحال بودیم.
خلاصه پس از یک ساعت و اندی به مشهدُگ(قدمگاه امام رضا علیه السلام) در شهر خرانق رسیدیم. شهری با بنا هایی که قدمت چندین هزار ساله داشتند.
البته جای شما در بین جمعی از سربازان امام زمان علیه السلام، جوانان دهه هشتادی که نفس کشیدن در بین آنها چیزی جز صفا و صمیمیت و معنویت استشمام نمی شد، خالی بود.
پس از توسل به امام رضا علیهالسلام در مکان قدمگاه ایشان به سمت کاروانسرای این منطقه رفتیم. البته باز هم نزول رحمت الهی ما را همراهی می کرد و هوا هم مقداری سرد شده بود.
خلاصه، متأسفانه شکل این کاروانسرا را با مصالحی مرمت کرده بودند که با فضای سنتی و آجری این مکان در تضاد بود. این را از بدو ورود همه متوجه شده بودند.
در آنجا چای را نوش جان کردیم و در قسمتی از کاروانسرا به همخوانی سرود سلام فرمانده پرداختیم. کمکم با حرکت دسته جمعی ما به نقاط مختلف این مکان، صدای این سرود در همه جایش طنین انداز شد. انگار در و دیوار هم می خواست زبان باز کند و به عشق امام زمان روحی له الفدا دمی بزند اما چه کنم که.....
سپس به همراه عزیزان دلم به سمت حسینیه و مسجدی که کیلومتر ها برای نظافت این دو مکان مقدس آمده بودیم، رفتیم. حسینیه ای با قدمت دیرین و مسجدی زیبا که فرهنگ و هنر ایرانی را به وفور می توان در آن دید.
شروع به کار کردیم.
هر کس سعی می کرد ولو کم هم که شده خود را در اجر و ثواب این عمل جهادی و پر ثواب شریک کند.
یکی گرد گیری می کرد و یکی جارو می زد و خلاصه رفقا یکدیگر در ثواب این عمل خدا پسندانه شریک می کردند.
اینقدر با شور و ذوق همه کار می کردند که قلمم هم برای شوق کار انجام دادن روی پای خود بند نبود. ولی کسی به او اجازه کارکردن نمی داد.
گذشت و گذشت که دیگر کم کم به وقت نماز داشتیم نزدیک می شدیم. با یک توسل به حضرت سیدالشهدا علیهالسلام در حسینیه، خستگی را از تن و جانمان بیرون کرده و راهی تماشای یکی دیگر از بناهای دیدنی شدیم، حدس بزنید چه مکانی بود؟! یک ساختمان استوانهای شکل به نام منارجنبان که از آن بالا کل فضای سرسبز و زیبای این روستای شهر شده به راحتی قابل دیدن و تماشا بود.
با بلند شدن بانگ دلنواز اذان به سمت مسجد رفتیم. البته قبل از رفتن به مسجد باید وضو می گرفتیم.
در هوای سرد که به سختی می شد خود را گرم کرد، بالا زدن آستین و وضو گرفتن کار خیلی سختی بود. البته این را هم درِگوشی به شما بگویم: برخی بودند که وجودشان را با شعله های انوار قدسیه صلوات و ذکر اهل بیت علیهم السلام گرم می کردند.
خلاصه هر جوری بود وضو گرفتیم و به سمت مسجد رفتیم.
پس از اقامه نماز با معیت رفقای طلبه به سمت مرقد فردی رفتیم که توفیق خادمی حضرت ثامن الائمه امام رضا علیه السلام داشت. که معروف به بابا خادم بود. مسیر سختی بود و نیاز به دقت زیادی داشت. مسیری باریک و لیز، هر لحظه امکان داشت که....
بله،به هر صورت با همه سختی ها به بقعه ای رسیدیم که این شخص والا مقام در آن مدفون بود پس از نثار فاتحه، ذکر توسلی شد. اما یک بیتی در آن خواندند که خیلی به دلم نشست :
اغنیا مکه روند و فقرا سوی تو آیند
ای به قربان تو آقا که حج فقرایی
امیدوارم از داستان سفر من و باران وقلمم به شهر خرانق لذت برده باشید.
#اردو_خرانق
✍ طلبه دهه هشتادی
✏️ @medadman
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc