#برشی_از_کتاب
#ذوالفقار
من رفتم خدمت آقا برای مجوز کاری که ایشان(شهید حسین همدانی) میخواست انجام دهد. برای این رفته بودم مجوز بگیرم. چون آن وقت ما هنوز مجوز اینکه پاسدار داخل میدان ببریم نداشتیم. ما میخواستیم که پاسدار ببریم برای اینکه فوعه و کفریا را بتوانیم آزاد کنیم؛ لذا آمدیم مجوز برای این کار بگیریم. شهید همدانی هم چون فرمانده قرارگاه سیدالشهدا امام حسین(ع) بود، او هم در واقع متولی این کار شد. او وقتی این حرف را شنید که پاسدارها می آیند و پاسدارها باید بیایند و همهی این حرفها، اصلا _ چون خودش سال ها اینجا بود_ یک شوقی پیدا کرد. یعنی کلا هوایی شد و گفت من اصلا نمیمانم و آمد به سمت آنجا.
آخرین لحظهای که من شهید همدانی را دیدم، تقریبا چند ساعت قبل از شهادتش بود. یک حالت جوانیای در او دیدم. من در آن لحظهی آخر که شهید همدانی را دیدم، یک لحظه تکان خوردم. بعدا فهمیدم که او از شهادتش مطلع بوده است.
اینکه میگویم در یک شکل جوانی دیدمش، چون آن حالت خاص را در او ندیده بودم، آن سکوت خاص را. خیلی بشاش و خندان بود؛ خیلی.
آنجا با خنده به من گفت: بیا با هم یک عکسی بگیریم. شاید این آخرین عکس من و تو باشد.
او خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند و بخواهد مثلا عکسی بگیرد؛ چه خودش، چه با کسی. وقتی این حرف را زد من تکان خوردم. خواستم بگویم شما نروید. از همان جایی که او میخواست برود، من داشتم برمیگشتم؛ ولی یک حسی به من گفت خب، چیزی نیست، خبری نیست. لذا چیزی به او نگفتم.
وقتی که این حالت را در شهید همدانی دیدم، این شعر در ذهنم آمد: "چون رهد از دست خود دستی زند/ چون جهد از نفس تود رقصی کند"
من این دست رقص را در او دیدم. این حالت پرواز را، این حالت اشتیاق را، این حالت عروج را.
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
هدایت شده از گروه علمی فرهنگی فتح
#برشی_از_کتاب
📋کدام بهتر است: کفرِ متحرک یا اسلامِ راکد؟
آدمی که به ماهی چند هزار تومان حقوق و یک زن و بچه و بروبیایی و احیاناً یک عنوان روشنفکری و چند جلسه سخنرانی قانع است، دیگر چه میخواهد؟!
اگر به این حد قانع باشد، طبیعی است که حرکتی نکند، طبیعی است که در رکودش بگندد. اگر به طهارتِ آبِ پاکِ چشمهها و اشکِ پاکِ ابرها هم که باشد، میگندد؛ که گندیدن ضرورت است.
کفر متحرک به اسلام می رسد، ولی اسلام راکد، پدربزرگ کفر است.
سلمانها در حالی که کافر بودند، حرکتشان آنها را به رسول منتهی کرد و زبیرها در حالی که با رسول بودند، رکودشان آنها را به کفر پیوند زد.
کفری که با حرکت ما همراه باشد، وحشتی ندارد. وحشت آنجایی است که با رکودها پیوند خورده باشیم.
🖋 #استاد_علی_صفایی_حائری
📚 #حرکت 📖 ۱۱ و ۱۲
#همیشه_وقت_کتاب_است
🆔 @fatehan
هدایت شده از گروه علمی فرهنگی فتح
#برشی_از_کتاب
📋 #دعوت_فقرا_به_صبر_سخن_اسلام_نیست!
اگر در جامعه اى، كسانى #فقرا را به صبر دعوت كردند،
كه ميدان را براى يغماگرى يغماگران باز بگذارد
و بگویند صبور باش تا خدا در آخرت به تو عوض دهد!
اين سخن، سخن اسلام نيست...
🖋شهید بهشتی
📚 بانكدارى، ربا و قوانين مالى اسلام 📖۸۶
#همیشه_وقت_کتاب_است
🆔 @fatehan
هدایت شده از دیدبان هنر و رسانه
📌📌📌📌📌📌
✂️ #برشی_از_کتاب۲
به تفکرات غمانگیز خویش باز میگردم: روشنفکر اخته، دقیقاً همان کسی است که وقتی در ویتنام، ویتکنگهای شجاع، با کمک ده دوازده شمعک و تیرک که دیگران، دور تا دورشان زده بودند و محکم کرده بودند، علیه استعمار فرانسویها و آمریکاییها –و نه هر دو با هم- میجنگیدند، او یعنی روشنفکر اخته و ذلیل میهن من، با تمامی شور و هیجان و اعتقاد و مردانگی و غیرت و حمیّتش، برای ویتکنگها کف میزد، جیغ میکشید، تحریک میشد، عرق میریخت، عرق میخورد، سیگار میکشید، میجوشید و میخروشید و مرتباً در شبکافههای بیکارگی خود میگفت: به! مبارز یعنی ویتکنگ، دلاور یعنی ویتکنگ، قهرمان یعنی ویتکنگ ...
و چون دور به دلاورانِ سربلندِ غیرتمندِ بیباکِ هوشمندِ آگاهِ به راستی مؤمنِ میهن خودش –ایران قدسی- رسید، و هموطنانِ صاحبمرامِ از هستیِ خویش گذشتهاش، در سردترین سرما، و گرمترین گرما، در کویر، در باتلاق، در مرداب، در جنگل، در کوه، در برف، در باران، در رودخانه و در ظلمت شبها، نه فقط با آمریکاییهای مصرف کننده الاسدی و نوکران درمانده ایشان –زیر نام عراقیها- بل آشکارا و مسلّماً با تمامی جهان ستم و استعمار این عصر -از آن سوی غرب تا این سوی شرق- درگیر شدند و جنگیدند و از پا درنیامدند و در هم کوبیده نشدند و نشکستند، این روشنفکر اخته، این اخته ناجوانمرد بُزدل، صدها تهمت به تک تک رزمندگان وطن زد ... و وجدان له شده خفتهاش بیدار نشد...
باکی نیست.
چیزی به نام شرمساری تاریخی هم وجود دارد.
#تاریخ_معاصر #شبه_روشنفکر #روشنفکری #نادر_ابراهیمی #دفاع_مقدس #هنر_متعهّد #زمان_آگاهی #سفر #هنرمند_مردمی #هنرمند_مسئول
🍃دیدبان هنر و رسانه🍃
@Didban_Art_Media
هدایت شده از در هر حال کتــاب💕
📌 #برشی_از_کتاب (۱)
چیزی که همیشه به آن غبطه می خوردم، رسیدگی دکتر به پدر و مادرش بود. درسش را در خارج ادامه نداده بود و یکی از دلایلش، رسیدگی به پدر و مادر بود. مادری که تسلیمش بود. دعای مادر، هنوز هم پشت سرش است.
📌 برشی از کتاب (۲)
معمولا در کلاسهای ریاضی دوران مدرسه اش، روشهای خاصی ابداع می کرد. مثلاً در حل مسائل می گفت: روش دیگه ای هم دارم. دبیرها هم از همین بابت خیلی به او علاقه داشتند و او را شناخته بودند. هر وقت یک مسئله پیچیده سر کلاس حل می شد، دبیر رو می کرد به مجید و می گفت: خب، حالا تو بیا و از راه دیگه مسئله رو حل کن.
همیشه سنت شکن بود.
📌 برشی از کتاب (۳)
دکتر خیلی راحت می توانست در خیلی دانشگاه ها درس بدهد و دستمزدهای بالا بگیرد. خیلی راحت برای پول درآوردن می توانست در مقاطع مختلف درس بدهد، اما نکرد…
کارگاه های آموزشی برای نیروهای هسته ای، برایش اولویت بود. از این بابت مطالبه پول هم نمی کرد.
➖➖➖➖
#استاد
#شهید_دکتر_مجید_شهریاری
#ترور
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046