eitaa logo
مدادرنگی
216 دنبال‌کننده
23.8هزار عکس
22.3هزار ویدیو
278 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 ✨﷽✨ 📜 👌 داستان کوتاه پند آموز 💭 مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع «خدا» رسیدند؛ آرایشگر گفت: “من باور نمی‌کنم خدا وجود داشته باشد.” مشتری پرسید: “چرا؟” آرایشگر گفت: “کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می‌شدند؟ بچه‌های بی‌سرپرست پیدا می‌شدند؟ این همه درد و رنج وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این چیزها وجود داشته باشد.” 💭 مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد؛ چون نمی‌خواست جروبحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. در خیابان مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده.. 💭 مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: “به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.” آرایشگر با تعجب گفت: “چرا چنین حرفی می زنی؟ من این‌جا هستم، همین الان موهای تو را کوتاه کردم!” مشتری با اعتراض گفت: “نه! آرایشگرها وجود ندارند؛ چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی‌شد.” 💭 آرایشگر گفت: “نه بابا؛ آرایشگرها وجود دارند، موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی‌کنند.” مشتری تایید کرد: “دقیقاً! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمی‌کنند و دنبالش نمی‌گردند.” 📚با های مذهبی ما همراه باشید ڪشکول_معنوی👇 ➠ @kashkoolmanavi
هدایت شده از دعا واذکار الهی
نمازت را تند نخوان زمانی که نمازت را تند میخوانی خدا به ملائکه اش میگوید چرا این بنده ام نمازش را تند میخواند؟مگر رفع گرفتاری ها و شدائدش بدست کسی غیر از من است؟؟
هدایت شده از ݩۆشٺہ ھاے ݩـ✌️🏻ـاݕ
هنگامی که ناسا برنامه فرستادن فضانوردان به فضا را آغاز کرد با مشکل کوچکی روبرو شد. آنها دریافتند که خودکارهای موجود در فضای بدون جاذبه کار نمیکند ؛ جوهر خودکار به سمت پایین جریان نمی یابد و روی سطح کاغذ نمی ریزد برای حل این مشکل.... آنها شرکت مشاورین اندرسون را انتخاب کردند ؛ تحقیقات بیش از یک دهه طول کشید . دوازده میلیون دلار مصرف شد و در نهایت آنها خودکاری طراحی کردند که در محیط بدون جاذبه می نوشت ، زیر آب کار میکرد. روی هر سطحی حتی کریستال می نوشت و در دمای زیر صفر تا سیصد درجه سانتیگراد کار میکرد. روس ها راه حل ساده تری داشتند آنها از مداد استفاده کردند... @Nevesh_te_nab
هدایت شده از .
🦋• • • • 🌱🌸 🥀 علاّمه‌ طباطبایی روزی در یکی از مجالس روضه شرکت کرده بودند، شخص حرّاف و لوده‌ای که علامه را نمی‌شناخت در حضور ایشان شروع کرد به لودگی کردن و حرف‌های بی‌ربط زدن؛ و توجه نداشت این آقایی که حضور دارد حضرت علاّمه طباطبایی است؛ چرا که علامه، بسیار کم حرف بود و ظاهر بسیار معمولی و متعارفی داشت بعد از آنکه به آن شخص می‌گویند: آقا! حداقل امروز که حضرت علامه طباطبایی حضور دارند، مراعات کنید و در محضر ایشان مودّب باشید و درست صحبت کنید! او می‌‌پرسد: حضرت علاّمه طباطبایی ایشان هستند؟ می‌گویند: بله. بعد آن بنده خدا با تمسخر می گوید: من خیال ‌کردم ایشان مرثیه‌‌خوان‌ است فکر نمی‌کردم، علامه طباطبایی، ایشان باشند علامه با شنیدن این سخن می‌فرمایند: «و اما گفتی مرثیه خوان!!!!!! ای کاش من مرثیه‌‌‌خوان حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام بودم! من حاضرم همه این سالیانی که مشغول درس و تالیف و فعالیت‌‌های علمی بوده‌‌ام بدهم و ثواب یک جلسه مرثیه‌‌خوانی ابا عبدالله الحسین را به من بدهند.🌻 • • •• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿
هدایت شده از ملانصرالدین👳‍♂️
🍂پائیز بود و سرخپوست‌ها از رئیس جدید قبیله پرسیدند که زمستان پیش رو سرد خواهد بود یا نه. از آنجایی که رئیس جدید از نسل جامعه مدرن بود از اسرار قدیمی سرخپوست‌ها چیزی نیاموخته بود. او با نگاه به آسمان نمی توانست تشخیص دهد زمستان چگونه خواهد بود. بنابراین برای اینکه جانب احتیاط را رعایت کند به افراد قبیله گفت که زمستان امسال سرد خواهد بود و آنان باید هیزم جمع کنند. چند روز بعد ایده‌ای به نظرش رسید. به مرکز تلفن رفت و با اداره هواشناسی تماس گرفت و پرسید: «آیا زمستان امسال سرد خواهد بود؟» کارشناس هواشناسی پاسخ داد: «به نظر می رسد این زمستان واقعاً سرد باشد.» رئیس جدید به قبیله برگشت و به افرادش گفت که هیزم بیشتری انبار کنند. یک هفته بعد دوباره از مرکز هواشناسی پرسید: «آیا هنوز فکر می‌کنید که زمستان سردی پیش رو داریم؟» کارشناس جواب داد: «بله، زمستان خیلی سردی خواهد بود.» رئیس دوباره به قبیله برگشت و به افراد قبیله دستور داد که هر تکه هیزمی که می‌بینند جمع کنند.... هفته بعد از آن دوباره از اداره هواشناسی پرسید: «آیا شما کاملاً مطمئن هستید که زمستان امسال خیلی سرد خواهد بود؟» کارشناس جواب داد: «قطعاً و به نظر می‌رسد زمستان امسال یکی از سردترین زمستان هایی باشد که این منطقه به خود دیده است.» رئیس قبیله پرسید: «شما چطور می‌توانید این قدر مطمئن باشید؟» 📍کارشناس هواشناسی جواب داد: «چون سرخپوست‌ها دیوانه وار در حال جمع آوری هیزم هستند.» 👳 @mollanasreddin 👳