#داستانک
#تولیدی
فقط 13 سال داشت
معلم گفته بود نباید به خانم های نامحرم نگاه کند و او از آن روز در پی خریدن چشم پاک میگشت
از خانه بیرون رفت
نگاهش خیره به زمین و خیالش عاری از هرگونه ناپاکی
بوی عطری دلش را مست کرد پسرک خواست برگردد یادش افتاد .... نه!
موهایی پریشان به جثه ی کوچکش برخورد کرد او فقط چشم پوشاند...
نگاهش به زمین بود... چه ناخن های زیبایی! قرمز،نارنجی،سرخابی،طلایی،اکلیلی
پسرک تاب نداشت
گوشه ی خیابان ایستاد و چشمهایش را بست
اشک هایش پشت پلک ظریفش جمع شده بودند
و دست های گره کرده اش فریاد میزدند کمک!
~~~~~~~~~~~~~~
میدونستی بی حجابی باعث میشه پاکی چشم سخت بشه؟ 🙂💔🍃
یادت نره که یه روزی یکی از همون مردها شوهر تو یا پسرت میشه پس مهمه که هیز باشه یا چشم پاک💎
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
😂 مناظره طنزگونه یک استاد با دختر دانشجو
❣در یڪی از دانشگاهها پیرامون حجاب🧕 سخنرانی میڪردم [۱].
💎ناگهان دختر جوانی از وسط جمعیت فریاد زد:
حاجاقااااااااااااااااا چرا شما حجاب را ساختید؟!!!!😫
❣گفتم:
حجاب بافته ذهن ما نیست! حجاب را ما نساختیم بلکه در کتاب خدا یافتیم.🙂
💎گفت:
حجاب اصلا مهم نیست، 👈 چون ظاهر مهم نیست، دل پاڪ باشه، کافیه.☹️
❣گفتم:
آخه چرا یه حرفی میزنی ڪه خودت هم قبول نداری؟!!!!😏
💎گفت: دارم!😊
❣گفتم: نداری😌
💎گفت: دارم☺️
❣گفتم:
ثابت می ڪنم این حرفی ڪه گفتی رو خودت هم قبول نداری!😌😎
💎گفت: ثابت ڪن😊
❣گفتم: ازدواج ڪردی؟😉
💎گفت: نه!😕
❣گفتم:
خدایا! این خانم ازدواج نڪرده و اعتقاد داره👈 ظاهر مهم نیست، دل پاڪ باشه👈 پس یه شوهر زشتِ زشتِ زشت، قسمتش بفرما...😉😅
💎فریاد زد:
خدا نڪنه😟
❣گفتم:
دلش پاڪه😁
💎گفت:
غلط ڪردم حاجاقااااااا☹️😂😂😂
------------------------------
۱. خاطرات استاد قرائتی
#استاد_قرائتی
#حجاب
#داستانک
@media_secrets
#داستانک
اگر از من بپرسی می گویم اینجا خودِ خودِ جهنم 🔥است! یک فضای چند متری که در حالت عادی اش توی تابستان، آدم خفه می شود تویش چه برسد به وقتی که تنور روشن باشد و مجبور باشی چند ساعت کنارش بایستی!
شاطر علی اکبر را خیلی ها می شناسند. نزدیک چهل سال است که در این محله نان می پزد. نانوایی را از پدر پدربزرگش به ارث برده و مانند پدر و پدربزرگ، به نانوا بودنش افتخار می کند.
در این اتاقک کوچک چند متری، که آتش از در و دیوارش می ریزد، یک پنکه ی کوچک روشن است که این هوای خفه کننده را به سایرین هم انتقال می دهد! شاطر و شاگردانش در ماه مبارک، روزی سه چهار نوبت، هر نوبت دو سه ساعت پای تنور می ایستند و گرما را تحمل می کنند و نان می دهند دست مردم.
انصافا سخت است روزه گرفتن در چنین شرایطی. یک دقیقه ایستادن در نانوایی، تشنگی همه ی روز را برای آدم رقم می زند چه برسد به این که کارت همین باشد و مجبور باشی ساعت ها این فضا را تحمل کنی.
شاطر علی اما کار را سخت نمی داند. می گوید: «به شاگردهایم هم گفته ام که اگر روزه نمی گیرید، نیایید سرکار. نان روزه دار را نباید کسی که بی نماز و روزه است بپزد.»
می گوید یک سالی که به خاطر مشکل معده نتوانسته روزه بگیرد، نیومده پای تنور و اصلا دست به نان ها نزده است.🥖🍞🥞
خودش هم با این که سن و سالی ازش گذشته، اما امسال روزه ها را تا به الان گرفته و خدا را شکر می کند که این توان را خدا تا به امروز به او داده است. می گوید:
«قدیمی ها یک داستان داشتند برای ماه رمضان و روزه دارهایش. می گفتند خدا یک روز قبل از ماه مبارک، یک فرشته را مامور می کند که برود یک دانه گندم بگذارد در بدن آدم روزه دار، یک روز بعد از ماه رمضان هم همان فرشته می رود و آن گندم را برمی دارد. همان یک گندم باعث می شود که آدم توان روزه گرفتن داشته باشد و کم نیاورد.»🌾
یاد شاطر علی بخیر، خدا از این نوع شاطرها رو زیاد کنن. 🤲