برا یه مشکلی رفته بودم پیش یه طبیب طب سنتی اسلامی که کف دست و داخل چشم هارو هم به علاوه، معاینه میکرد.خیلی عجیب نگام کرد و گفت:« تاحالا کسی رو دوست داشتی که دیگه نباشه؟» گفتم چطور ؟ گفت:
«تو چشم هات یه شکست عشقی عمیق میبینم.»
طبیب ها هم دراماتیک شدن بچه ها.
خیلی دوست داشتم بیام و طور دیگه ای این مرحله کوچک ولی دوست داشتنی و ارزشمند [حداقل برای خودم رو :)] اعلام کنم، ولی خب متاسفانه دنیا هیچ وقت همانطور که میخوایم مطابق میل ما پیش نمیره.
چون اینجا عضو تقریباً موثری از خانواده ی منه دوست داشتم به شما هم بگم که امسال دوباره کنکور دادم و رتبهم هم سه رقمی شد.
هنوز نمیدونم تصمیمم درست بوده یا نه، شاید درحال حاضر که رتبه ها اومده کمی برای تصمیمی که گرفتم؛ دانشگاه تهرانی که میتونستم اونجا درس بخونم و انتخابم نبود ناراحت باشم. ولی خب مشخص نیست که آینده چه مدلیه و قطعاً اتفاقات امسال بهم نشون داد که همه چیز دست من نیست و تقریباً هیچ چیز دست من نیست. و هرچه آید خوش آید که گرداننده کس دیگه ایه؛
که میدونم حواسش به من هست.♥️
داشتم به سال گذشته فکر میکردم که یاد دوستم افتادم.سال کنکور موهاشو از ته تراشیده بود. رتبش ۵۰۰ شد. الان دندون اصفهان میخونه. گفتم دندون؛ دو تا دندون عقلم رو پریروز کشیدم. هنوز جای عقلم یه زخمه. از اون تصمیمه پشیمونم. داداشم دیشب میگفت« آدمایی که عقل ندارن خدا به جاش دندون عقل میده. منظورم فرد خاصی نیست». شوخی بامزه ای بود. دوستش داشتم. همین که ۵ دقیقه گذاشت فراموش کنم درد تصمیماتمو دوسش داشتم. دوست داشتن راستش ، یادم نیست آخرین باری که دوسش داشتم کی بود. آخرین باری که بدون فکر کردن به عواقبش انتخاب کردم «چون من دوسش داشتم» و باید میبود چون من میخواستم. بابتش پشیمون هم نبودم. زهرا هم که موهاشو تراشید دوست داشت فقط دندون اصفهان بخونه. الانم داره میخونه. واقعا ساده ست.زهره هم با اون پسره ازدواج کرد چون دوسش داشت. درسته که حالا تو ۱۹ سالگی جای دوست داشتنش درد کرد و رو شناسنامه ش مهر طلاق موند. ولی مهم نیست . پشیمون هم نبود. نباید میبود چون دوست داشتن، لرز خربزه ست دیگه .منم باید توی روابطم با خودم باید تجدید نظر کنم. نمیدونم دیره یا نه.این بار اگه یادم باشه، اگه یه بار دیگه انتخاب کنم، انتخابش میکنم چون دوست داشتم. نه چون خوبه یا بده چون من میخوامش.قبلش فقط باید به زهرا بگم بهم یاد بده چجوری بلد بشم یه چی رو خیلی دوست داشته باشم. پسر دوست داشتن واقعاً سخته. با دو دوتا چار تا کردن عقل تضاد داره. یا شایدم باید یادم باشه یه روز به جای دندون عقل ، عقلمو بکشم. فکر نمیکنم جاش خیلی درد کنه.
این که دیگه تو گوشیم نیاز به چنل و صحبت کنکوری ندارم درصد رضایت از زندگیم رو خیلی بالا میبره.
از جمله ی «هرکس هرجایی که هست تصمیم و تقصیر و انتخاب خودش بوده» هم بدم میاد.خیلی یه طوریه. احساس ناامنی میده.
مُطلقِ من
بلند شو خودم کولِت میکنم تا خونه"
احساس میکنم یک سری احساسات تو موزیک ها سیو میشه. چون اولین باری که گوشش دادم «همه چیز خوب بود » هنوز حتی وقتی گوشش میدم همه چیز سبزه. سبز میشم. سبز میبینم. و اون شور و هیجان و احساس گنگی که اون سال پاییز داشتم رو بهم میده
نمیدونم کِی و کی از اولش گفت که هر انسانی حتماً باید در این دنیا یه چیزی بشه که این ترسِ از هیچی نشدن افتاده به جون جوون ایرانی؟!
اللّهُمَّ الْعَنْ أبَا الشُّرُورِ وَ أتْباعَهُ، فِی کُلِّ لَحْظَةٍ مِنَ الأزَلِ إلَی الأبَدِ، بِعَدَدِ ما أحاطَ بِهِ عِلْمُکَ»
هدایت شده از محمدامین نخعی
📝 همه چیز تمام شد‼️
در درگیرى شدید نبرد اُحد، یكى از جنگجویان كافر به نام عمرو بن قمیه سنگى بهسوی پیامبر افكند كه موجب مجروح شدن پیشانى و شكستن بینى و دندان و شكافته شدن لب پایین آن حضرت شد.
بلافاصله مصعب ابن عمیر که شباهتی به پیامبر داشت خودش را سپر پیامبر کرد که به او آسیب نرسد!
دشمن به سمت پیامبر هجوم برد،
مصعب شهید شد.
گردو خاک زیاد بود و دشمن خیال کرد که پیامبر را کشته است.
*بلافاصله صدایی بلند شد که محمد (ص) را کشته ایم.*
🔴 این شایعه شدیداً باعث تضعیف روحیه مسلمانان گردید و حتی در مدینه خبرش پیچید و زنان و مردان را نگران و گریان نمود!
نوشته اند عدهای از مسلمانان آنچنان خود را باختند كه از میدان گریختند!!
عده ای هم گفتند: «همه چیز تمام شد»
🔰سوره آل عمران حوادث این روز را دقیق روایت کرده است؛
در یکی از این آیات میخوانیم:
وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَ مَن ینقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیهِ فَلَن یضُرَّ اللّهَ شَیئًا وَ سَیجْزِى اللّهُ الشَّاكِرِینَ؛
محمّد(ص) فقط فرستاده خدا است و پیش از او، فرستادگان دیگرى نیز بودند،
اگر او بمیرد یا كشته شود، شما به عقب برمیگردید؟ (اسلام را رها كرده به دوران جاهلیت و كفر بازگشت میکنید؟) و هر كس به عقب بازگردد، هرگز به خدا ضررى نمیزند، خداوند به زودی شاكران مقاوم را پاداش خواهد داد.
📌خاطر نشان می شود که پس از اُحد، ما با زنجیره ای از پیروزیهای اسلام در خندق خیبر و حنین مواجه هستیم.
https://eitaa.com/joinchat/995557609Cbefd88e171
خیلی وقت ها جمله های« قسمت نبود» «به صلاح مون نبود» «حتما یه تقدیری داشته» رو از زبون آدم ها به خصوص سن بالاترها میشنیدم و فکر میکردم چرا انسان باید پیامد تصمیم گیری خودش رو گردن سایر عوامل بندازه. ولی طبق گذر زمان، و هرچقدر عدد کنار سنم بزرگ تر میشه، هرچقدر ناکامی ها و شکست ها و موفقیت هام بیشتر میشه؛ نیاز خودم رو به این جمله و به آرامش مطلقش بیشتر حس میکنم. بزرگسالی جاییه که نمیتونی با نشدنِ خواسته ت بجنگی، نمیتونی داستان رو عوض کنی، نمیتونی زمین و زمان رو به هم بدوزی که بشه چون یک وقت هایی نمیشه. و قرار نیست بشه.و هرچقدر گریه کنی شرایط باز همونه و چیزی قرار نیست تغییر کنه، کسی قرار نیست تو رو از باتلاق بیرون بکشه.فقط باید بپذیری و کنار بیای. در واقع الان حس میکنم ما آدم ها برای تسکین و برای ادامه دادن، نیاز داریم به این جملاتی که حتی شاید باورش نداشته باشیم. به اینکه این بار قسمت نبود ، یا این سری تقصیر من نبود چون من تلاش مو کردم یا حکمت خداست هرچی صلاح باشه اتفاق میفته. مرسی.فعلا.
اون جایی که آقای محمدی میگفت: ولی من عزیزِ دل کسی نبودم. واقعاً فکر کردن بهش غمگینم میکنه.
ویو های پایین این کانال و تعداد حساب کاربری های دیلیت شده ش و ناشناس خالیش و پیام هاش انقدر عجیبه که انگار دارم بیهوده و راجع به یه جای متروکه میخونم و مینویسم. اینجا هم دیگه برا نوشتن به درد نمیخوره.
لطفاً انقدر زیاده خواه نباش.
لطفاً انقدر زیاده خواه نباش.
لطفاً انقدر زیاده خواه نباش.