eitaa logo
میقات (محمدحسین رشیدی)
352 دنبال‌کننده
177 عکس
120 ویدیو
1 فایل
محفلی برای اهالی شعر و ادب و مداحان عزیز... ارتباط با ادمین: @taef69
مشاهده در ایتا
دانلود
از فرط گناه اگر دلت تاریک است امّیدت اگر به سان مو‌ باریک است آسوده بیارام در آغوش خدا زیرا که محرّم حسین نزدیک است «محمدحسین رشیدی» http://eitaa.com/joinchat/1537867798Cb4afe113b7
عیار درد، وقتی شد ارادی می رود بالا تراز مرد با کار جهادی می رود بالا اگر کاسب حبیب الله باشد هی نمی گوید: بدون مشتری، داد از کسادی می رود بالا در این بازار دلتنگی، بهای هر متاعی که بیارد اندکی هم دلگشادی می رود بالا چه از سد حریفان بگذرد، چه خاکشان گردد همیشه دست «ابراهیم هادی» می رود بالا(۱) چنانکه جایگاه شعر ایران با جوانانی پر از انگیزه چون «سجّاد بادی» می رود بالا(۲) همانطوری که والیبالمان هر جای جدول هم که باشد با وجود نسل «وادی» می رود بالا چنان جاخالی بی نقص «معروف» آن زمانیکه از آنسو دست «میلاد عبادی» می رود بالا ولی قوم سلبریتی فقط بر پایه ی پول و قمار و هرزگی و بی سوادی می رود بالا سلبریتیِ بی میهن بداند پرچم ایران به زودی بر فراز هر بلادی می رود بالا سلبریتی فقط با تشت یخ آرام می گیرد در ایران هر زمان هورای شادی می رود بالا سلبریتی نماد بدترین کابینه ی قرن است که آه بی کسان از آن ایادی می رود بالا همانهایی که زاییدند برجامی که از کولش سگ تحریم های اقتصادی می رود بالا شِکم، کم کم بجای عقل حاکم می شود آنجا که حجم هجمه های اعتقادی می رود بالا اگر بی غیرتی مرسوم گشت و بی حیایی مُد نمودار غلط های زیادی می رود بالا بَدا بر آن دیاری که در آن هر لحظه میبینی شمار خانه های انفرادی می رود بالا مگر خوابند مسئولین مربوطه که آمارِ؟ ولنگاری به شکلی غیر عادی می رود بالا؟! اگر خوابند، پس دیگر چرا تا مرز جان دادن فشار خونشان با انتقادی می رود بالا؟! نوشتم شعر داغی که دمای فکر خواننده پس از هر بیت ده سانتی گرادی می رود بالا «محمد حسین رشیدی» (۱) اشاره ای به داستان باخت اختیاری شهید ابراهیم هادی به کشتی گیری که نیازمند جایزه مسابقه بود. (۲) سجاد بادی یکی از دوستان جوان شاعر هستند، سرشار از استعداد و انگیزه. http://eitaa.com/joinchat/1537867798Cb4afe113b7
آه، از دوری ات ای ماه، به تنگ آمده ام من کجا و تو کجا؟ آه، به تنگ آمده ام مثل چاهی که شد آیینه اش ارزانی خاک سخت در حسرتت ای ماه، به تنگ آمده ام بس که بین «من» و «تو» فاصله انداخته ام دیگر از این «من» خودخواه، به تنگ آمده ام با فراز سفر عشق، چه سازم که چنین در سرازیری این راه به تنگ آمده ام خواستم کوه غمت را بکشم بر دوشم دیدم از بار پر کاه، به تنگ آمده ام مانده ام تا مدد از بخت بلندم برسد من که از همّت کوتاه، به تنگ آمده ام «شهسوارا من افتاده ز پا را دریاب» که در این مهلکه واللّه، به تنگ آمده ام «محمدحسین رشیدی» http://eitaa.com/joinchat/1537867798Cb4afe113b7
دل را به محیط غم زد از شّدت شوق شد غرق بلای بی حد از شدّت شوق بادوست، قرار او "دهم" بود امّا "دوّم" سر وعده آمد از شدّت شوق «محمدحسین رشیدی» http://eitaa.com/joinchat/1537867798Cb4afe113b7
در قحطی احساس، چه بی حوصله خواند بی عاطفه بین موجی از هلهله خواند از نوع تکان تکانِ خود فهمیدم «لالاییِ آخر مرا» حرمله خواند «محمد حسین رشیدی» http://eitaa.com/joinchat/1537867798Cb4afe113b7
قسمت این بود که قاسم «علی اکبر» بشود علی اکبر «علی اصغر،‌ علی اصغر» بشود «محمدحسین رشیدی» http://eitaa.com/joinchat/1537867798Cb4afe113b7
آنقدر سخن ز حیدر آمد که نگو آنقدر شمیم مادر آمد که نگو یک اکبر از این طایفه کم شد، امّا آنقدر علی اصغر آمد که نگو «محمدحسین رشیدی» http://eitaa.com/joinchat/1537867798Cb4afe113b7
چند بیت زبان حال عمه سادات سلام الله علیها «گودال قتلگاه»: ای سینه شکسته در چه حالی؟ جنگاور خسته در چه حالی؟ ای یوسف بی گناه تشنه ای بین هزار گرگ گشنه «دیدم لگد از قفا زدن را افتادن و دست و پا زدن را» «آن لحظه پشت و‌ رو‌ شدن را سد نفس گلو‌ شدن را» دیدم ضربات بی عدد را ابروی شکسته از لگد را گودال و مقطعات تن را سرنیزه ی رفته در دهن را شمر و روش دریدنش را کیفیت سر بریدنش را دیدم که چگونه می کشید و با خنجر کند می برید و می کرد نثار نور عینم هی نسبت بد به والدینم مظلوم غیور، در چه حالی؟ مقتول صبور، در چه حالی؟ قربان محاسن خضیب ت خونریزی گونه ی تَریب ت قربان تو و دل کبابت خشکیده لب نخورده آبت ای آینه ی هزار تکّه ای کشته ی بردگان سکّه انگشتر مرتضایی ات کو عمٌامه ی مصطفایی ات کو کو پیرهنت عزیز خواهر کو‌ هدیه ی اشک‌باف مادر بردند مرا، خدا نگهدار ای خون خدا، خدا نگهدار «محمدحسین رشیدی» http://eitaa.com/joinchat/1537867798Cb4afe113b7 پ ن: مداحان عزیز لطفاً این اشعار فقط در روز عاشورا خوانده شود
با آنکه عزیز آسمان ها بودی بر روی زمین چقدر، تنها بودی! تنها سببش گمانم این است، حسین دردانه ی مرتضی و زهرا بودی «محمدحسین رشیدی» http://eitaa.com/joinchat/1537867798Cb4afe113b7