بوی پیراهن خونین کسی می آید
این خبر را برسانید به کنعانی ها
#شهید_حججی
#مهدی_جهاندار
@mehdi_jahandar
تازه شهیدا بگو خانه معشوق کو
گفت همان سو که سر بیشتر افتاده است...
#شهید_حججی
#مهدی_جهاندار
@mehdi_jahandar
1- 🌷 فصل رسیدن
خبرها حاکی از آن است می برّند سرها را
به مادرها کسی آهستهتر گوید خبرها را
نیستان در نیستان میشود شیرینیاش پیدا
بچیند گر کسی فصل رسیدن نیشکرها را
شما مرد خطر بودید، ما اهل حذر بودیم
شما رفتید و ما هرگز نداریم این جگرها را
کسی که مقصدش دریا و طوفان است مقصودش
به دل هرگز نگیرد طعنههای رهگذرها را
چه پنهان، تازگیها خواب اقیانوس میبینم
قفس تنگ است ای صیّاد، واکن بال و پرها را
2- 🌷 عاشق تشنگی (غزل ترانه)
اربعین که میرسید بغض غریبی تو صداش بود
بغض بیصدایی که تا وقت رفتنش باهاش بود
توی روضهها فقط عاشق روضههای عباس
توی روضههای عباس عاشق تشنگیاش بود
از نجف تا کربلا گریه میکرد و سینه میزد
از نجف تا کربلا فقط خودش بود و خداش بود
تو یکی از موکبا شنید که سوریّه رُ بسته ن
دل زینبُ شکسته ن، زینبی که جون ْفداش بود
بعد اربعین که برگشت، یه حال تازهای داشت
نصفه شبها یه دعای تازهای تو ربّناش بود
کولهبارشُ دوباره بست و راهی سفر شد
فرقش این بود که یه سربند یا زینب لابلاش بود
اربعین روز سوا کردن ِ مردای ظهوره
اربعین آخر قصّه نه که تازه اوّلاش بود
3- 🌷روضه تمام عیار
یک روضه ی تمام عیار است قصه اش
غمگین نباش، سابقه دار است قصه اش
پژمرده می شود گل اگر سر بریده شد
اما گل همیشه بهار است قصه اش
گل بود، تازه بود، جوان بود؛ وانگهی
چون جنگیان کهنه سوار است قصه اش
افسانه نیست، با تو و با من غریبه نیست
مال همین زمان و دیار است قصه اش
دل ها اسیر مردمک چشم های اوست
خواندم، چه با شکوه و وقار است قصه اش
سرباز، سربلند، سرانداز، سرفراز
سرریز ِ جمله های قصار است قصه اش
سِحر هزار و یک شب افسانه ها شکست
از بعد از این، هزارهزار است قصه اش
أنت الحق است تازه شهیدا أنا الحقش،
آن عارفی که بر سر ِ دار است قصه اش
#مهدی_جهاندار
#شهید_حججی
@mehdi_jahandar
#عاشق_تشنگی
با یاد اربعینی
که حججی ها رفتند
اربعین که میرسید بغض غریبی تو صداش بود
بغض بیصدایی که تا وقت رفتنش باهاش بود
به خیال تاول پاهای بچههای زهرا
دَس به دیوار میگرفت، راه رفتنش یواش یواش بود
توی روضهها فقط عاشق روضههای عباس
توی روضههای عباس عاشق تشنگیاش بود
از نجف تا کربلا گریه میکرد و سینه میزد
از نجف تا کربلا فقط خودش بود و خداش بود
از نجف تا کربلا میرفت و از پا نمیافتاد
آروم و قرار نداشت انگاری قلبش تو پاهاش بود
تو یکی از موکبا شنید که سوریّه رُ بسته ن
دل زینبُ شکسته ن، زینبی که جون ْفداش بود
بعد اربعین که برگشت، یه حال تازهای داشت
نصفه شبها یه دعای تازهای تو ربّناش بود
کولهبارشُ دوباره بست و راهی سفر شد
فرقش این بود که یه سربند یا زینب لابلاش بود
بعضیا زخم زبون بهش زدن، بعضیا تهمت
همه جا کرب و بلاس؛ سرش فقط به کربلاش بود
خبرش اومد سرش قراره دیگه برنگرده
خبرش اومد همین خواهشش از امام رضاش بود
اربعین روز سوا کردن ِ مردای ظهوره
اربعین آخر قصّه نه که تازه اوّلاش بود
#مهدی_جهاندار
#شهید_حججی
#غزل_ترانه
#اربعین
@mehdi_jahandar
🚩اختتامیه سومین #کنگره_قلم_های_بیدار
گرامیداشت #شهید_حججی
6دی
کارگاه ترانه: 3تا5عصر(اصفهان)
شب شعر:18:30 تا20:30(نجف آباد)
باحضور
#علی_محمد_مؤدب
#محمدرضا_طهماسبی
و شعرای برگزیده
@ghalamhaye_bidar