*#حکایت_نورالله_و_عین_الله*
دو برادر بودند که کت و شلوار میفروختند.
*یکی نورالله یکی عین الله.*
*نورالله* مسئول جذب مشتری بود
و *عین الله* قیمت میداد و همیشه آخر مغازه مینشست.
مشتری که میومد *نورالله* با زبان بازی جنس رو نشون میداد و قیمت رو از *عین الله* میپرسید:
*داداش قیمت چنده؟*
*عین الله* میپرسید
*کدوم یکی؟*
*نورالله* میگفت که:
*کت شلوار مشکی دگمه طلایی جلیقهدار.*
*عین الله* میگفت:
*۸۲۰ تومن.*
ولی *نورالله* باز میپرسید:
*چند؟*
دوباره بلندتر میگفت:
*۸۲۰ تومن.*
*نور الله* به مشتری میگفت:
*۵۲۰ تومن.*
مشتری که خودش قیمت ۸۲۰ رو شنیده بود با عجله ۵۲۰ می داد و می خرید.
همه فکر میکردن *نورالله* گوشش سنگین و کم شنواست.
اما در حقیقت قیمت کت و شلوار ۳۲۰ بود.
و مردم به خیال یک خرید خوب زود میخریدند.
*بعدها حرفه و شغلشنو تغییر دادند و دادند و شرکتی زدند.
چون دیدند اسمهای جدید مد شده،
اینا هم از غافله عقب نموندند
و اسمهای عربی خودشون را تغییر دادند و گذاشتند:
#سایپا و #ایران_خودرو
🌺 لحظات زندگیتون خوش،
آخر هفته خوبی داشته باشین 🌸