يا مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف:
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_پانزدهم
《 من شوهرش هستم 》
🖇ساعت نه و ده شب ... وسط ساعت حکومت نظامی ... یهو سر و کله پدرم پیدا شد ... صورت سرخ با چشمهای پف کرده ... از نگاهش خون میبارید ... اومد تو ... تا چشمش بهم افتاد چنان نگاهی بهم کرد که گفتم همین امشب، سرم رو میبره و میزاره کف دست علی ...😖😖
⭕️بدون اینکه جواب سلام علی رو بده، رو کرد بهش ...
🔸- تو چه حقی داشتی بهش اجازه دادی بره مدرسه؟ ... به چه حقی اسم هانیه رو مدرسه نوشتی❓ ...
از نعره های پدرم🗣، زینب به شدت ترسید ... زد زیر گریه و محکم لباسم رو چنگ زد ... بلندترین صدایی که تا اون موقع شنیده بود، صدای افتادن ظرف، توی آشپزخونه از دست من بود ... علی همیشه بهم سفارش میکرد باهاش آروم و شمرده حرف بزنم ... نازدونه علی بدجور ترسیده بود ...👧😭
🔹علی عین همیشه آروم بود ... با همون آرامش، به من و زینب نگاه کرد ... هانیه خانم، لطف میکنی با زینب بری توی اتاق❓ ...
قلبـــ❤️ــم توی دهنم میزد ... زینب رو برداشتم و رفتم توی اتاق ولی در رو نبستم ... از لای در مراقب بودم مبادا پدرم به علی حمله کنه ... آماده بودم هر لحظه با زینب از خونه بدوم بیرون و کمک بخوام ... تمام بدنم یخ کرده بود و می لرزید ... ⚡️⚡️
🔸علی همونطور آروم و سر به زیر، رو کرد به پدرم ... دختر شما متاهله یا مجرد؟ ... و پدرم همون طور خیز برمیداشت و عربده میکشید ...🗣🗣
- این سوال مسخره چیه❓ ... به جای این مزخرفات جواب من رو بده ...
- می دونید قانونا و شرعا ... اجازه زن فقط دست شوهرشه؟...💛
همین که این جمله از دهنش در اومد ... رنگ سرخ پدرم سیاه شد😡 ...
- و من با همین اجازه شرعی و قانونی ... مصلحت زندگی مشترکمون رو سنجیدم و بهش اجازه دادم درس بخونه ... کسب علم هم یکی از فریضه های اسلامه ...✨✨
🔹از شدت عصبانیت😖، رگ پیشونی پدرم میپرید ... چشمهاش داشت از حدقه بیرون میزد ... لابد بعدش هم میخوای بفرستیش دانشگاه❓ ...
✍ ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/3833987125C45f3bd3261
•┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈•
يا مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف:
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_شانزدهم
《 ایمان 》
🖇علی سکوت عمیقی کرد ...
🔹- هنوز در اون مورد تصمیم نگرفتیم ... باید با هم در موردش صحبت کنیم ... اگر به نتیجه رسیدیم شما رو هم در جریان قرار میدیم ...😊
دیگه از شدت خشم، تمام صورت پدرم می پرید😡 ... و جمله ها بریده بریده از دهانش خارج می شد ...
- اون وقت ... تو میخوای اون دنیا ... جواب دین و ایمان دختر من رو پس بدی❓...
تا اون لحظه، صورت علی آروم بود ... حالت صورتش بدجور جدی شد ...😠
🍃✨- ایمان از سر فکر و انتخابه ... مگه دختر شما قبل از اینکه بیاد توی خونه من حجاب داشت؟ ... من همون شب خواستگاری فهمیدم چون من طلبهام ... چادر سرش کرده... ایمانی که با چوب من و شما بیاد، ایمان نیست ... آدم با ایمان کسیه که در بدترین شرایط ... ایمانش رو مثل ذغال گداخته ... کف دستش نگه می داره و حفظش می کنه ... ایمانی که با چوب بیاد با باد میره ...
این رو گفت و از جاش بلند شد ... شما هر وقت تشریف بیارید منزل ما ... قدم تون روی چشم ماست ... عین پدر خودم براتون احترام قائلم ... اما با کمال احترام ... من اجازه نمیدم احدی توی حریم خصوصی خانوادگی من وارد بشه ...
پدرم از شدت خشم، نفس نفس می زد ... در حالی که می لرزید از جاش بلند شد و رفت سمت در ...
- می دونستم نباید دخترم رو بدم به تو ... تو آخوند درباری ...
در رو محکم بهم کوبید و رفت ...
پ.ن: راوی داستان در این بخش اشاره کردند که در آن زمان، ما چیزی به نام مانتو یا مقنعه نداشتیم ... خانم ها یا چادری بودند که پوشش زیر چادر هم براساس فرهنگ و مذهبی بودن خانواده درجه داشت ... یا گروه بسیار کمی با بلوز و شلوار، یا بلوز و دامن، روسری سر می کردند ... و اکثرا نیز بدون حجاب بودند ... بیشتر مدارس هم، دختران محجبه را پذیرش نمی کردند ... علی برای پذیرش من با حجاب در دبیرستان، خیلی اذیت شد و سختی کشید ...
✍ ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/3833987125C45f3bd3261
•┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈•
📌 #طرح_مهدوی
🍉 همه شادمانند، یلدا در پیش است، آماده و مهیای بلندترین شب سال! بزرگترها، حافظ میخوانند و قصههای کهن بازگو میکنند.
▫️ اما بیحضورت، برای ما قِصهها غُصهاند، انارها رنگ باختهاند و حافظ فقط یک بیت دارد:
ای صبا سوختگان بر سر ره «منتظرند» / گر از آن یار سفر کرده پیامی داری
🔆 مولای من!
سرمان شلوغ است ولی دلمان خلوتگاه یاد توست. زودتر بیا...
🖼 #پروفایل ؛ ویژه شب #یلدا
https://eitaa.com/joinchat/3833987125C45f3bd3261
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فردا صبح بعد از نماز ان شاءالله به نیابت از
🌹شهید سید محمد جانجانی فینی 🌹
دعای عهد رو میخونیم.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مهرآفرینان عزیز بنا بر درخواست بعضی از اعضا قصد داریم هر شب اسم شهیدی رو که قراره فردا به نیتشون دعای عهد خونده بشه رو توی کانال اعلام کنیم.
شما عزیزان هم اگه در بین دوست و آشنا شهیدی دارین که می خواید در کانال به نیابت ازشون دعای عهد خونده بشه عکس شهیدتون رو به آیدی زیر ارسال کنین.
@ya_zahra15
با تشکر از همکاری شما مهرآفرینان عزیز🌷🙏
https://eitaa.com/joinchat/3833987125C45f3bd3261
🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲
دعای نمازشب
دعای هنگام اذان
لحظه اجابت دعاست
خدایا ظهور حجتت را برسان🤲
خدایا قلب مقدسش از ما راضی وخشنود بگردان🤲
خدایا موانع ظهورش برطرف بگردان🤲
خدایا رهبر عزیز ما را در پناه خودت حفظ کن🤲
خدایا عاقبت همه مارو ختم به خیر بگردان🤲
خدایا ما را آنی وکمتر از آنی به خودمان وامگذار🤲
خدایا تا مارو نبخشیدی از این دنیا نبر
🤲
الهی رزمندگان مدافع حرم را سلامت بدار🤲
دشمنان اسلام را نیست و نابود بگردان🤲
خدایاهمه ی مرضای مسلمین وشفاعنایت کن🤲
خداعمرطولانی باعزت برای رهبرعزیزمون علماءمومنین عنایت بفرما🤲
الهی آمین بحق حضرت زینب(سلام الله)
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمّد وَعَجِّل فَرَجَهُم وأهْلِك أَعدَائَهُـم أجمَعین
اگر حال خوشی پیدا شد
جز برای فرج یار دعایی نکنیم
✨✨اللهم عجل لولیک الفرج✨✨
🤲🤲🤲🤲
https://eitaa.com/joinchat/3833987125C45f3bd3261
✨✨ قرائت دعای عهد ✨✨
🌹🌹به نیابت از شهید🌹🌹
🌹سید محمد جانجانی فینی🌹
امام صادق علیه السلام
می فرمایند:
هر کس چهل صبح بعد از نماز صبح دعای عهد را بخواند، از یاوران حضرت مهدی عجل الله محسوب می شود🌼
صبحتون معطر به نگاه شهدا🌹
🌟ان شاءالله هر روز به نیابت از یک شهید دعای عهد رو قرائت میکنیم.
✳️تا پایان چله پنجم دعای عهد فقط👇
✨✨19 روز مانده✨✨
https://eitaa.com/joinchat/3833987125C45f3bd3261
🚩چله زیارت عاشورا🚩
🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩
✨منتظران حضرت مهدی عج الله از امروز ان شاءالله به مدت 40روز نیت میکنیم هدیه به خانم حضرت زینب سلام الله علیها زیارت عاشورا رو بخونیم. 🙏
✨ثواب هدیه ما هم باشه برای سلامتی و فرج آقامون.✨
🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩
❇️روز دوم🌷
✅شروع چله از 99/9/29
https://eitaa.com/joinchat/3833987125C45f3bd3261