سلام بچه ها💜💜💜💜
با یک قصه دیگه اومدم سراغتون:
شب یلدا
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود☺️ نیکا دختر با ادبی بود.او برای خودش و برادرش نیما آدم برفی و انار و هندوانه با نمد درست کرده بود.
رفت پیش مادرش و گفت مامان من اینا رو درست کردم خوشگله؟ 😉 مامان گفت عالیه آفرین به تو 😍👍👍👍
مامان اومد تو اتاق نیکا و نیما 🌺 بعد گفت : بچه ها شب یلدای امسال با سالهای قبل فرق داره. بچه ها گفتن چرا ؟؟؟😳😳😳😳
مامان گفت : به خاطر این بیماری کرونا .😊
اگه از خونه بیرون بریم هم به خودمون و هم به مردم ضربه میزنیم و کار پرستار ها و کادر درمان رو زیاد میکنیم.🌼 پرستارها دور از خانواده دارن برای جامعه زحمت میکشند.
مامان ادامه داد : ما نباید از خونه بیرون بریم
خودمون یک جشن توی خونه میگیریم 👌
بچه ها با ناراحتی گفتن عیبی نداره برای اینکه زودتر این کرونا تموم شه، تو خونه جشن میگیریم .
اونا تا شب خونه رو تزئین کردن و یک کیک یلدایی خریدن . انار و هندوانه هم سر میز بود. آجیل چیدن و خلاصه خونه رو تزئین کردن.🤩🤩🤩
بالاخره شب شد. بابا از سرکار اومد. بعد از شام
یک جشن شب یلدای خیلی خوب گرفتن و با شرایط خاص امسال کنار اومدن .❤️🌺💙
قصه ما به سر رسید
کرونا به آخرش رسید
🌈🌈🌈🌈🌈🌈💋🌈😄🌈🌈
نوشته : #نرگس پرهیزکار
🌸🍂🍃🌸
https://eitaa.com/joinchat/3833987125C45f3bd3261