*همدلی طلایی*
حاج حسین یکتا:
و خیلی از خانم هایی که نهضتشان شروع شده؛
طلایی که خیلی مواظب بود نامحرم نبینه، امروز این طلا رو آورده و اهدا کرده تا چشم دشمن دربیاد
برای کوری چشم دشمن، طلاش رو داره به رخ همه دشمن میکشه
ظاهرش؛ امروز شما دارید گردنبدی رو میدید ولی گردن دشمن را دارید میشکنید
ظاهرش؛ شما دستبندی رو میدید ولی دارید دستی میگیرید
"دستی بگیر تا حسین ع دستت بگیرد"
ظاهرش؛ شما انگشتری میدید ولی انگشتی آوردید به بالا، به نگاه اشاره که ما آماده ایم
ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند
ما پای کار دین خداییم
شنبه ۲۱ مهر ماه ۱۴۰۳ در تاریخ ایران و جهان ثبت خواهد شد...
#همدلی_طلایی
#گروه_جهادی_مهرانه_مادری
#نهضت_مادری
#امهات_القدس
🆔 @mehranemadari
پشت ویترین، با ذوق کودکانهای به ردیف طلاهای زرد و درخشان نگاه میکنم. تا قبل از این داشتهام از طلا، یک جفت گوشواره و پلاک اسمم بود؛ اما به لطف تدبیر اقتصادی مادر، قرار بود صاحب دستبند و انگشتر شوم. حالا طلاهایم کامل بود؛ گوشواره، انگشتر، دستبند و گردنبند.
همینطور که قد میکشیدم، قیمت طلا هم با من قد میکشید؛ حالا دیگر طلا خریدن برایم رویایی بود که فقط با آمدن شاهزادهای با اسب سفید محقق میشد.
عکس عروس و دامادی را وسط اردوگاههای غزه دیدم، با خودم گفتم یعنی عروس چند تکه طلا با خود برده است؟ سرویس طلایش سفید است یا زرد؟
کلیپی دیدم از مراسم عقد نیروی حزبالله با بانوی جوان لبنانی. چشمهای داماد را پانسمان کرده بودند و دستهایش را. اصلا معلوم نبود بعد از عمل، این چشمها هنوز توانایی دیدن داشته باشد یا نه. صیغه عقد که جاری شد چند انگشت باقیمانده داماد از انفجار پیجرها به سختی توانست حلقه را در میان انگشتان عروس هل دهد.
نگاهی به حلقهام کردم و نگاهی به همسرم. چند سالی بود که ازدواج کرده بودیم اما نه در روزهای اول و نه در سالهای بعدش، همسرم توان مالی خرید طلا را نداشت؛ فقط همین نشان به یادگار از پیوندی که بستیم، در دستم بود.
اما پیوند دیگری در زندگیام دارم که با دادن حلقهام محکمتر میشود.
من با همه آزادگان جهان نسبت و ارتباط خونی دارم.
دلم برای خواهران و برادرانم در غزه و لبنان میتپد و در مقابل همه این شجاعتها و از خودگذشتگیها، جز طلای ناقابلم چیزی ندارم...
شنبه ۲۱ مهر ماه ۱۴۰۳
#همدلی_طلایی
#گروه_جهادی_مهرانه_مادری
#نهضت_مادری
#امهات_القدس
🆔 @mehranemadari