۵۰ سالمه...
اون روزها همه جا حتی روی پوست کیک شعار *دوتاکافیه* موج میزد...
بچه دوست بودم ولی با موج پیش رفتم...
یه دختر و یه پسر برای اون زمان عالی بود.
الان در حسرت بچه بیشترم😕
ولی یه تصمیم بزرگ گرفتم...
تا میتونم کمک مامان های جوونی باشم که بچه های کوچیک دارن...
چه دختر و عروس خودم چه هر مادر جوون دیگه...
حتی شده اگر فقط یه لبخند در برابر شلوغی بچه ها تو مجلس روضه باشه....😍
#سه_شنبه_های_مهدوی
#فرزندآوری
#ایران_جوان
#مزه_شیرین_مادری
@mehre_fereshteha
برداشت اول
ایستگاه اتوبوس مثل همیشه مملو از جمعیت بود،جای خالی برای نشستن نبود.
زن به دختر کوچولو یش گفت چادرم رو ول نکنی ها، با دست دیگرش دست پسر سه ساله اش را محکم گرفت و سعی کرد فرزند یک ساله اش را هم محکم در آغوش بگیرد.
اتوبوس آمد سیل جمعیت به سمت اتوبوس روان شد دختر کوچولو به مادرش گفت: مامان بیا دیگه این یکی رو سوار شیم خسته شدم من
مادر که تردید داشت گفت دخترم خیلی شلوغه اجازه بده با اتوبوس بعدی بریم که خلوت تر بشه...
اتوبوس بعدی که آمد زن به سختی سعی کرد سوار اتوبوس بشه، بازهم جای نشستن نبود، پسر کوچولو شروع کرد بهانه گرفتن برای آب
مادر گفت یکم صبر کن پسرم اب تو کیفم هست ولی الان تو این شلوغی نمیشه دربیارم
پیرزنی از ته اتوبوس داد زد ساکت کن اون بچه رو دیگه...
خانم جوانی با اخم نگاهی کرد و گفت مجبوری با سه تا بچه سوار اتوبوس بشی اخه
زن فقط سکوت کرد....
برداشت دوم از این صحنه رو شما بنویسید...
بهترین برداشتها در کانال منتشر خواهند شد....
#مادرم_با_افتخار
#مزه_شیرین_مادری
@mehre_fereshteha
برداشت اول
ایستگاه اتوبوس مثل همیشه مملو از جمعیت بود،جای خالی برای نشستن نبود.
زن به دختر کوچولو یش گفت چادرم رو ول نکنی ها، با دست دیگرش دست پسر سه ساله اش را محکم گرفت و سعی کرد فرزند یک ساله اش را هم محکم در آغوش بگیرد.
اتوبوس آمد سیل جمعیت به سمت اتوبوس روان شد دختر کوچولو به مادرش گفت: مامان بیا دیگه این یکی رو سوار شیم خسته شدم من
مادر که تردید داشت گفت دخترم خیلی شلوغه اجازه بده با اتوبوس بعدی بریم که خلوت تر بشه...
اتوبوس بعدی که آمد زن به سختی سعی کرد سوار اتوبوس بشه، بازهم جای نشستن نبود، پسر کوچولو شروع کرد بهانه گرفتن برای آب
مادر گفت یکم صبر کن پسرم اب تو کیفم هست ولی الان تو این شلوغی نمیشه دربیارم
پیرزنی از ته اتوبوس داد زد ساکت کن اون بچه رو دیگه...
خانم جوانی با اخم نگاهی کرد و گفت مجبوری با سه تا بچه سوار اتوبوس بشی اخه
زن فقط سکوت کرد....
بهترین برداشت های دوم با قلم شما همراهان👇👇
#مادرم_با_افتخار
#مزه_شیرین_مادری
@mehre_fereshteha