eitaa logo
مهر فرشته های نهاوند
289 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
715 ویدیو
43 فایل
در تلاشیم زمینه ساز ظهور باشیم با ایرانی جوان و پرجمعیت 📌حمایت از مادران باردار نیازمند 📌همیاری بامادران برای جلوگیری از سقط عمدی جنین 📌تلاش در جهت افزایش جمعیت کانالها http://zil.ink/mehre_fereshteha_nahavand ارتباط با کانال @Solgi68
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه هنوز هم با فرمون «فرزند کمتر=زندگی بهتر» جلو بریم، چه اتفاقی می‌افته؟😭😭😭 در این کلیپ سوار بر ماشین زمان می‌شید و آینده رو به وضوح می‌بینید.😳😳 ✅نشر حداکثری @pmf_nahavand
🌷همه ما   دعای شریف رو  زمزمه کردیم، 🌷اما؛ دقت کردیم به فراز ۷۹این دعا؟؟ 🌷﴿يا رازِقَ الطِّفلِ الصَّغيرِ ای روزی رسان کودک خردسال﴾ 🌷 ⭕️پس چرا تا اسم نی نی جدید 👶 میاد به   توجهی نداریم؟؟ 🍃یادمون نره ماخودمون هم سر سفره برکت خدا نشستیم...! 〰〰〰🦋🌸🦋🌸🦋〰〰〰〰 پایگاه مردمی مهرفرشته ها نهاوند https://eitaa.com/pmf_nahavand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با فاصله زیاد، بهترین کلیپی بود که در مورد فرزند آوری دیدم!😊✌️ 〰〰〰🦋🌸🦋🌸🦋〰〰〰〰 پایگاه مردمی مهرفرشته ها نهاوند https://eitaa.com/pmf_nahavand
مامان جونم بابا جونم حواستون هست به من...😢 〰〰〰🦋🌸🦋🌸🦋〰〰〰〰 مهرفرشته های نهاوند، محفلی برای خانواده های ایرانی https://eitaa.com/joinchat/3006660843C4e0425370e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌فرزندان مشروع مصنوعی یا نامشروع طبیعی؟ 🔰حتی فکر کردن به همچین چیزی مورو به تن آدم سیخ می‌کنه. اولین مرکز رحم مصنوعی جهان، EctoLife، با ظرفیت تولد ۳۰ هزار نوزاد در سال. راهکاری نوین برای آوردن زندگی به جهان!؟ این ویدیو فقط تصویری انیمیشنی از مفهوم رحم مصنوعی است که توسط هاشم الغیلی Hashem Al Ghaili, بیوتکنولوژیست مستقر در برلین منتشر شده است. او تایید کرد که این فناوری در حال حاضر وجود ندارد.الغیلی در معرفی این مفهوم، این ویدیو را در کانال یوتیوب خود به اشتراک گذاشته بود .هیچ امکاناتی برای رشد نوزادان در خارج از رحم وجود ندارد. بین مفهوم (concept) و واقعیت (real facility) تفاوت است. https://eitaa.com/tamavoj ⭕️بشر غربی حتی تخیلش را وقف تکثیر جمعیت کرده چه اینکه می‌داند سرمایه انسانی بزرگترین سرمایه هر تفکر است و ما متاسفانه در لبیک به استنصار رهبری عزیز نسبت به تکثیر جمعیت نه تنها لبیکی نگفته ایم که حتی با ایجاد روح نا امیدی در مردم مانع خیر هم هستیم ◀️تله جمعیتی را جدی نگرفته ایم و توجه به این مساله نداریم که مشکل اقتصاد ، فرهنگ، آب ، محیط زیست و... زمانی حل خواهد شد که نسلی باشد که ادامه دهنده راه یک تفکر و تمدن شود . ✅به زودی فریادهای اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا و قلة عددنا و كثرة عدونا و شدة الفتن بنا با سوز و اشک طعام شب و روزمان خواهد شد 🔊ولی شاید آن زمان دیر باشد 🔹احمد صابری تولایی 〰〰〰🦋🌸🦋🌸🦋〰〰〰〰 مهرفرشته های نهاوند، محفلی برای خانواده های ایرانی https://eitaa.com/joinchat/3006660843C4e0425370e
🔴می‌گویند: بچه اولم اذیت میشه. ممکنه حسادت کنه یا حس کنه بهش اهمیت نمی‌دیم. 💚به نظر می‌رسد با دقت در تربیت و تعامل خانوادگی، این مشکلات کاهش پیدا می‌کند. 💚نیاز مستمر بچه‌ها به هم‌بازی، قابل انکار نیست. 💚بچه ها، نیاز به خواهر و برادر دارند؛ نیاز دارند تعامل کنند، محبت کنند و محبت ببیند. ❌توجه نکردن به این نیازها، ظلم است. وقتی فرزند ما هم‌بازی مناسبی نداشته باشد، کیفیت و کمیّت بازی برای او کاهش پیدا می‌کند. 🚲آن قدر بازی در نگاهی دینی برای کودک اهمیت دارد که پیامبر خدا (ص) بر آن تأکید می کنند: «مَنْ کانَ عِنْدَهُ صَبِیٌ فَلْیتَصَابَ لَه: هرکس کودکی نزدش هست، برای او کودکی کند. (با رفتار کودکانه، هم‌بازی کودک شود» 📚 وسائل الشیعة، جلد/۲۱،صفحه/۴۸۶ 〰〰〰🦋🌸🦋🌸🦋〰〰〰〰 مهرفرشته های نهاوند، محفلی برای خانواده های ایرانی https://eitaa.com/joinchat/3006660843C4e0425370e
💢 | برکت در خانه 🌼 پيامبر خدا صلّى‌الله‌عليه‌وآله: ✍🏻 «بَيتٌ لا صِبيانَ فيهِ لا بَرَكَةَ فيهِ». خانه‌اى كه كودک در آن نباشد، بركت در آن نيست. 📚 كنز العمّال، ج ۱۶ ص ۲۷۴. 📎 📎 🔶 @mehre_fereshteha_nahavand
32.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨عهدی دوباره 🎤 گزارش کوتاه از یک غرفه ی خاص ♦️کاری از سرکار خانم فاطمه خلجی 🌱@mehre_fereshteha_nahavand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواهر یعنی این... 😍😍😍😍 ما حاضر نیستیم مدت کوتاهی بدون همنشین و همسرمان به سر ببریم ولی سالها کودکمان را از داشتن یک همدم، یک خواهر یا برادر بی نصیب میکنیم فقط به خاطر مصلحت خودمان !! کلیپ رو ببینید😍 🦋@mehre_fereshteha_nahavand
جا نماندم... چراغ‌ها خاموش بود، اما از روز برایم روشن‌تر بود که این دعا امسال برایم اجابتی ندارد. صدای مداح، توی حسینیه پیچید: «خدایا به حق این شب عاشورا، امسال قدم زدن تو مسیر اربعین رو نصیب و روزیمون بفرما.» صدایی توی سرم پیچید. صدای سوت بلندگو بود یا جیغِ زنی داغ‌دار در وجودم؟ هرچه بود با صدای آمین جمعیت درهم پیچید، اشک شد و لرزان از گوشه چشم‌ چکید. مداح دوباره دعایش را تکرار کرد. آمین جمعیت این بار بلندتر بود و لب‌های من همچنان بسته. زن کناری دست‌ها را بالاتر از صورت برده بود و صدای آمین گفتنش را از دست‌ها بالاتر. همین‌طور که لب‌هایم به هم دوخته بود، ناخودآگاهم در تلاش برای باز کردن مُهر لب‌ها دست و پا می‌زد. لابه‌لای پوشه‌های ذهنی، داشت دنبال سخنرانی‌هایی می‌گشت درباره انواع استجابت دعا. می‌خواست کمی دلم را نرم کند به دعایی که این سال‌ها به استجابت عینی نرسیده و دل‌خوشم کند به انواع دیگر استجابت. تلاشش بی فایده بود. مُهر لب‌هایم همچنان باز نشد. چشم‌ها را بستم. انگار نمک پلک‌ها، روی زخم قلبم پاشیده شده باشد، سوزشی عجیب به جانم افتاد. برق‌های هیئت روشن شد. سینی چای مقابلم بود. صدای زنِ کناری، توی گوشم پیچید: -من که کوله اربعینمو از همین حالا بستم. چای توی دستم بود و این بار به جای یک قند، دو قند میان مشتم؛ یکی برای گرفتن تلخی چای و یکی برای تلخ کامی جاماندگی. صدای زن، داغ دلم را تازه کرد و مشتم را محکم‌تر. قندها، تاب نیاوردند و با عرق مشتِ بسته شده‌‌ام، آب شدند. چای تلخ را با کامی تلخ‌تر، سر کشیدم. نگاه زن به نگاهم گره خورد: -چند ماهته عزیزم؟ آرام با سرش به سمت باری که توی وجودم جاخوش کرده، اشاره کرد. دستمال مرطوب را کف دست‌ها کشیدم تا جای پای قندهای آب شده را پاک کنم و گفتم هشت ماه. چای سردش را بدون قند، یک نفس سر کشید: -به سلامتی بغلش کنی. خواستم با یک التماس دعا مکالمه را تمام کنم. اما باز صدایش توی گوشم پیچید: -پس امسال اربعین کربلا نمی‌ری؟ دست روی بارم گذاشتم و با پیشانی عرق کرده لبخندی تلخ زدم. خواستم بگویم گاو پیشونی سفید که می‌گویند همین است ولی حرف دلم روی زبان نیامده بود که این بار صدایش توی گوش نه، توی وجودم پیچید و انگار پتک شد روی قلبم: -هشت ساله هر اربعین عازم می‌شم تا حاجت بگیرم. هشت ساله نذر می‌کنم اگه سال بعد خدا بهم یه بچه بده، اون سال اربعین یه نیازمند رو جای خودم عازم کربلا کنم. هشت ساله دعام اجابت نشده و داغ رو دلمه. اشک از گوشه چشمش سر خورد و صاف چکید روی زخم دلم. سوزشی عجیب به جان چشم‌هایم افتاد، اشک شد و چکید روی باری که به جان می‌کشیدم. نگاهش را دوخت به من و فرزند نیامده‌ام: -من اعتقاد دارم این بچه‌ها سربازای امام زمانن. اینا راه اربعینو به ظهور گره می‌زنن. آهی سرد کشید. نگاهش را به استکان خالی مقابل دوخت. تلخندی زد و با انگشت اشاره، اشک خشک شده کنار چشم را پاک کرد. -می‌دونم احتمالا از اینکه اربعین کربلا نمی‌ری ناراحتی، ولی مطمئن باش بچه‌ای که تو وجودت رشد می‌دی، یه روز با قدم زدن تو راه اربعین، هم قضای قدم‌های امروز تو رو به جا میاره، هم نمی‌ذاره راه اربعین تا ظهور، خالی بمونه. جمله‌اش آن قدر سنگین بود که به اعماق ناخودآگاهم نفوذ کرد و جای تمام پوشه‌های سخنرانی جاماندگان اربعین را گرفت. لبخندی شیرین، بی‌اختیار گوشه لبم نشست. او هم لبخند زد و گوشه چشم‌هایش، چروکی ریز افتاد: -من امسال تو مسیر کربلا جای شما هم چند قدم برمی‌دارم و واسه سلامتی خودت و تو راهیت دعا می‌کنم؛ تو هم روز اربعین، وسط زیارتت از راه دور، دست روی دلت بذار و دعا کن دامن منم سبز بشه و منم سال دیگه از راه دور، زیارت اربعین رو بخونم. مُهر لب‌هایم باز شد. دست‌ها بالاتر از صورت رفت و صدای آمین گفتنم بالاتر از آن. شاید این اولین باری بود که یک اربعین رفته، به یک جامانده التماس دعا می‌گفت. ‏ ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari