#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
سعديا ديگر بني آدم برادر نيستند
جملگي اعضاي يك اندام و پيكر نيستند
عضوهاي بيشماري را به درد آورده چرخ
عضوهاي ديگر امّا يار و ياور نيستند
كودك چشم آبي غرب و سيه چشم عرب
در نگاه غربيان با هم برابر نيستند
شايد اطفالي كه اكنون در فلسطين زنده اند
تا رسد شعرم به اين مصراع، ديگر نيستند
از نگاه غربيان انگار در مشرق زمين
مادران داغ كودك ديده، مادر نيستند
نزد آناني كه ميگريند در سوگ سگان
صحنههاي قتل انسان، گريه آور نيستند
كاش بيبيسي سؤال از باربي سازان كند؛
اين عروسكها كه ميسوزند، دختر نيستند؟
اي نتانياهو! اگر مردي تو با مردان بجنگ
گرچه اسرائيليان از دم، مذكر نيستند
بي مروّت! كودكند اينها نه مردان حماس
خانهاند اينها كه شد ويرانه، سنگر نيستند
كودكان هر چند بسيارند در ويرانهها
ساقههاي ترد ريحانند، لشكر نيستند
خادمان كعبه سرگرمند در كابارهها؟
يا كه اهل جنگ، جز با رقص خنجر نيستند؟
بار ديگر خو گرفت اين قوم با دختر كشي؟
يا كه غيرت داده از كف، يا دلاور نيستند؟
﴿افشين علا﴾
✍️ دوبیت آخر این شعر زیبا را در عکس بخوانید
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
يك نگاه از تو و در باختن جان از من
يك اشارت ز تو و بردن فرمان از من
جان بكف منتظر عيد لقايت تا كي
روي بنماي جمال از تو و قربان از من
سينه بهر هدف تير غمت چاك زدم
ناوك غمزه ز تو هم دل و هم جان از من
به غمم گر تو شوي شاد و بمرگم خشنود
بخوشي خوردن غم دادن صد جان از من
همه شادي شوم ار شاد مرا ميخواهي
ور غمين جور ز تو ناله و افغان از من
به وصالم چو دهي بار ز تو جلوه ناز
بفراق امر كني خوي به هجران از من
هرچه خواهي تو ازو فيض همان ميخواهد
هر چرا امر كني بردن فرمان از من
﴿فيض كاشاني﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
اين همه حسرت خداوندا برايم زود بود
گم شدن در غربت دنيا برايم زود بود
غنچهاي نازك دلم با يك بغل روياي سبز
اين خزان زرد، اين سرما برايم زود بود
بچه ماهي بودم و آرام در آغوش حوض
وحشت و دلشورهي دريا برايم زود بود
كاش در بين عروسكهاي خود بودم هنوز
زندگي در بين آدمها برايم زود بود
سخت دلتنگم براي آشيان امن خويش
پر زدن در اوج يك رويا برايم زود بود
كاش ميشد با كمي تمرين به دنيا پا گذاشت
اي كه من را راندهاي اينجا! برايم زود بود
﴿مهدي جويني﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
اي رود از اين مسير چه ميخواستي؟ بگو
پايان قصهي تو چه شد راستي؟ بگو
اي دوست گر قرار به بيزاري از تو بود
خود را چرا براي من آراستي؟ بگو
اين شاخه شكسته هنوز ايستاده است
از دوشم اي پرنده چو برخاستي؟ بگو
دلخونم اي شراب و تو هم چاره نيستي
يك بار اگر غمي ز دلم كاستي بگو
اين عطر دلنشين به مشام من آشناست
اي مرگ مهربان اگر اينجاستي بگو
اندوه عشق، تا ابد اي دوست با من است
هر وقت شعر تازهتري خواستي بگو
﴿فاضل نظري﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
شبي دست تو را زيباي اطلسپوش، ميگيرم
تو را تا صبحدم با گريه در آغوش ميگيرم
تو را ميبينمت اين بار در هنگام بيداري
تو را از خوابهاي مبهم و مغشوش ميگيرم
برايم گيسوانت را به روي دوش ميريزي
و من بار غم هجر تو را از دوش ميگيرم
نوازش ميكني من را و من دامان پاكت را
شبيه كودكي معصوم و بازيگوش ميگيرم
نگاهم از تو ميپرسد كه "آيا دوستم داري؟
جواب آريات را از لبي خاموش ميگيرم
در آن شب انتقام روزهاي روشن خود را
از اين شبهاي سرگردان ماتم پوش ميگيرم
﴿مهدي جويني﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
پي پيدايي يك لحظه ثباتي كه ندارم
رفتم از شهر شلوغت به دهاتي كه ندارم
مثل يك ملك كلنگي كه بكوبند و بسازند
زندهام بعد تو با شوق حياتي كه ندارم
ديدنت روزه من، بردن نام تو نمازم
به چه دل خوش كنم؟ اين صوم و صلاتي كه ندارم؟
در خيال شب آشفتهي موي تو شدم گم
در پي يافتن راه نجاتي كه ندارم
حاجتي دارم و حيران قنوتي كه نبستم
تشنهي اشكم و دنبال قناتي كه ندارم
واژهها كوچك و دلتنگي من سخت بزرگ است
حرفها دارم و گنگ كلماتي كه ندارم
من اگر باز كنم سفره دل را پر زخم است
قانعم با نمك و نان بياتي كه ندارم
اين همه تلخي تنهايي و تنهايي تلخم
اجر صبري ست ازآن شاخ نباتي كه ندارم
﴿محمود حبيبي كسبي﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
در گريه غرق بود وليكن صدا نداشت
شايد ز ترس دشمن و شايد كه نا نداشت
از ميهمان نوازي سنگين كوفيان
بر پيكرش نشانهي ضربت، كجا نداشت؟
با ياد خندههاي پدر گريه مينمود
ديگر اميد ديدن آن خنده را نداشت
سنش به قدر درك ستم هم نميرسيد
در روح كودكانهي او كينه جا نداشت
مظلومهاي كه گردش اين روزگار زشت
ظلمي نمانده بود كه بر وي روا نداشت
همسنگ دردهاي بدون كرانه اش
عشقش به ذات اقدس حق انتها نداشت
سخت است گر چه باورش اما حقيقت است
عشقي كه غير ذات خدا خون بها نداشت
او عاشق پدر، پدرش عاشق خدا
هرگز سه ساله عاشقي اين سان خدا نداشت
﴿سيد محمد مجيد موسوي گرمارودي﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
6.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
از خیر قَدَر، قضا گذشته
کار دلم از دعا گذشته
شبهای بلند بی عبادت
در حسرت ربنا گذشته
سلطان شده روز بعد، هرکس
از کوی تو چون گدا گذشته
گیرم که گذشت آه از حال
حالا چه کنیم با گذشته
طوری ز خطای ما گذر کرد
ماندیم ندیده یا گذشته
تصمیم به توبه تا گرفتم
فرمود: گذشته ها گذشته
هرجا که رسید گریه کردیم
آب از سر چشم ما گذشته
در راه نجات امت خویش
از خون خودش خدا گذشته
میخی که رسیده از مدینه
از سینه ی کربلا گذشته
یک تیر به حلق اصغرت خورد
از حنجر او سه تا گذشته
وا شد دهن کمان و حرفش
از گوش، هجا هجا گذشته
از روی تن تو یک نفر نه
یک لشکر بیحیا گذشته
عباس کجاست تا ببیند؟
بر خواهر او چهها گذشته
﴿ابوالفضل عصمت پرست﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
ويراننشين شدم كه تماشا كني مرا
مثل قديم در بغلت جا كني مرا
گفتم ميآيي و به سرم دست ميكشي
اصلاً بنا نبود ز سر وا كني مرا
آن شب كه گم شدم وسط نيزهدارها
ميخواستم فقط كه تو پيدا كني مرا
از آن لبي كه دور و برش خيزراني است
يك بوسهام بده كه سر و پا كني مرا
با حال و روز صورت تغيير كردهات
هيچ انتظار نيست مداوا كني مرا
معجر نمانده است ببندم سر تو را
پيراهنت كجاست كه بينا كني مرا؟
وقتي كه ناز دختركت را نميخري
بهتر اسير زخم زبانها كني مرا
حالا كه آمدي تو؛ به ياد قديمها
بايد زبان بگيري و لالا كني مرا
عمّه ببخش دردسر كاروان شدم
امشب كمك بده كه مهيا كني مرا
﴿احسان محسنيفر﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
غبار كوي تو هرجا كه در هوا برخاست
نشست بر دل و آه از نهادها برخاست
كجا زيارت ناحيه خواندهاي كه چنين
ز جمكران تو هم عطر كربلا برخاست
گذشت ياد تو بر هر كوير باران زد
هزار تير اجابت به يك دعا برخاست
به احترام تو بودهست اي رسول قيام
اگر امام پس از نام تو ز جا برخاست
فداي آنكه ز نام تو سرسري نگذشت
گذاشت بر "سر" خود "دست" و روي "پا" برخاست
خوشا كسي كه پس از مرگ، شاهراً سيفي
به عهد بستهي خود چون كند وفا برخاست
﴿عاطفه جعفري﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
كمال حسن كجا، ديده پر آب كجا؟
شكوه بحر كجا، خيمه حباب كجا؟
مرا كه جلوه هر ذره است رطل گران
كجاست حوصلهٔ جام، آفتاب كجا؟
نمانده است ز دل جز غبار افسوسي
به اين خرابه فتد نور ماهتاب كجا؟
گذشته است ترا ز آفتاب پايه حسن
هلال عيد شود با تو همركاب كجا؟
به جستجوي تو گرد از جهان برآوردم
دگر كجا روم اي خانمان خراب، كجا؟
مرا كه نعره مستانه بيقرار نكرد
رسد به داد دلم نغمه رباب كجا؟
گرفتم اين كه رسد نوبت سؤال به من
دماغ حرف كجا، قدرت جواب كجا؟
ز بس كه گرم تماشاي گلرخان گشتم
نيافتم كه كجا شد دل من آب كجا
ز برگ، نكهت گل بيش ميشود رسوا
ترا نهفته كند پرده حجاب كجا؟
ميان سوخته و خام فرق بسيارست
سرشك تاك كجا، گريه كباب كجا؟
گرفته است جهان را غبار بيدردي
كجا رويم ازين عالم خراب، كجا؟
چنين كه آب برآورده است خانه چشم
بساط خود فكند پردههاي خواب كجا؟
فروغ حسن جهانگير او كجاست كه نيست؟
ز خويش ميروي اي دل به اين شتاب كجا؟
نظر به چشمه حيوان نميكنم صائب
مرا ز راه برد جلوه سراب كجا؟
﴿صائب تبریزی﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
از سوز و ساز و حسرت و از داغ دل، پرم
محزونتر از كمانچهي كيهان كلهرم
داغم چنان كه شعلهٔ "فرياد" و دود "داد"
پنهان نميشود به قباي تظاهرم
آبم، ولي به آتش خود نيستم جواب
نانم، ولي به سفرهٔ خود سخت آجرم
شعرم كه جز به روز سرودن نميرسم
بغضم كه جز به درد شكستن نميخورم
نفرين به من كه خلق، مرا رشتههاي مهر
يكيك بريدهاند ولي من نميبرم
من مثل اشك منتظر پلك همزدن
مثل حباب منتظر يك تلنگرم!
﴿مرتضي لطفي﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan