eitaa logo
محمد ابراهیم کفیل
2هزار دنبال‌کننده
669 عکس
627 ویدیو
365 فایل
لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُون انعام/127 ارتباط با ادمین @mekafil1348 @mojtabakafil
مشاهده در ایتا
دانلود
به میدان مثل حیدر آمد و طوفان به راه انداخت یکی بود و عجب ترسی به جان یک سپاه انداخت! به خود لرزید لشکر، یک قدم حتی عقب تر رفت به خیل جمعیت وقتی که چرخید و نگاه انداخت پیمبرصورت و سیرت، علی هیبت، حسن طینت سران جنگ را هم اینچنین در اشتباه انداخت کسی در پاسخ “هل من مبارز؟” نیست، حرکت کرد خروشید و یکایک دست و پا در بین راه انداخت به لشکر زد، رجز می خواند و می چرخید با شمشیر صد و هشتاد سر را با کلاه و بی کلاه انداخت! چنان طوفان پاییزی که در جنگل به پاخیزد سر و دست یلان خیره سر را مثل کاه انداخت کسی با او نمی جنگید رو در رو، پلنگی پست کمین از پشت کرد و نیزه بر پهلوی ماه انداخت الهی بشکند دستی که از بالای زین او را میان گرگ های زخم خورده، بی پناه انداخت هزاران تیغ بالا رفت، پایین رفت، بالا رفت … تصور کن عجب جنگی علی اکبر به راه انداخت! پدر این صحنه را طاقت نمی آورد، زود آمد علی را دید و خود را بر زمین از اسب، آه… انداخت  علی سلیمیان
شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع) هر که از داغ جوان مرد به او حق بدهید هر که از اشک روان مرد به او حق بدهید بار داغ پسر از قد پدر معلوم است هر که از بار گران مرد به او حق بدهید قامتش خم شده تا قد پسر راست شود هر که از قد کمان مرد به او حق بدهید جگرش ریش شده دست خودش نیست که نیست هر که از حزن نهان مرد به او حق بدهید می دود سوی پسر گر شنود آهش را هر که از راه دوان مرد به او حق بدهید ماتم گل طرفی خنده مردم طرفی هر که از زخم زبان مرد به او حق بدهید باید از مرگ جوان آه فقط آه کشید هر که از آه و فغان مرد به او حق بدهید اسماعیل روستائی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر وقت میخوای نزدیکان امام حسین علیه‌السلام رو بشناسی نگاه به چشماشون کن آیت الله حائری شیرازی ره
شعر شهادت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام علقمه موج شد، عکس قمرش ریخت به هم دستش افتاد، زمین بال و پرش ریخت به هم   تا که از گیسوی او لختۀ خون ریخت به مشک گیسوی دخترک منتظرش ریخت به هم   تیر را با سر زانوش کشید از چشمش حیف از آن چشم که مژگان ترش ریخت به هم   خواهرش خورد زمین، مادر اصغر غش کرد او که افتاد زمین، دور و برش ریخت به هم   قبل از آنیکه برادر برسد بالینش پدرش از نجف آمد، پدرش ریخت به هم   به سرش بود بیاید به سرش ‌ام بنین عوضش فاطمه تا دید سرش، ریخت به هم   کتف‌ها را که تکان داد حسین افتاد و دست بگذاشت به روی کمرش ریخت به هم   خواست تا خیمه رساند، بغلش کرد ولی مادرش گفت به خیمه نبرش، ریخت به هم   نه فقط ضرب عمود آمد و ابرو وا شد خورد بر فرق سرش، پشت سرش ریخت به هم   تیر بود و تبر و دِشنه، ولی مادر دید نیزه از سینه که ردّ شد، جگرش ریخت به هم   به سر نیزه ز پهلو سرش آویزان بود آه با سنگ زدند و گذرش ریخت به هم
ای حرمت قبلۀ حاجات ما یاد تو تسبیح و مناجات ما تاج شهیدان همه عالمی   دست علی، ماه بنی هاشمی   ماه کجا، روی دل آرای تو؟ سرو کجا، قامت رعنای تو؟   ماه و درخشنده تر از آفتاب مطلع تو جان و تن بوتراب   هم‌قدم قافله سالار عشق ساقی عشاق و علم دار عشق   سرور و سالار سپاه حسین داده سر و دست به راه حسین   عم امام و اخ و ابن امام حضرت عباس علیه السلام   ای علم کفر، نگون ساخته پرچم اسلام، برافراخته   مکتب تو مکتب عشق و وفاست درس الفبای تو صدق و صفاست   مکتب جان بازی و سربازی است بی سری آنگاه سرافرازی است   شمع شده، آب شده سوخته روح ادب را ادب آموخته   آب فرات از ادب توست، مات موج زند اشک به چشم فرات   یاد حسین و لب عطشان او وان لب خشکیدۀ طفلان او   تشنه برون آمده از موج آب ای جگر آب برایت کباب   ساقی کوثر، پدرت مرتضی است کار تو سقایی کرب و بلاست   مشک پر از آب حیاتت به دوش طفل حقیقت ز کفت آبنوش   درگه والای تو در نشأتین هست در رحمت و باب حسین   هر که به دردی و غمی شد دچار گوید اگر یک صد و سی و سه بار   ای علم افراشته در عالمین اکشف یا کاشف کرب الحسین   از کرم و لطف جوابش دهی تشنه اگر آمده آبش دهی
چون نهم ماه محرم رسید کار بدان‌جا که نباید کشید   از عقب خیمۀ صدر جهان شاه فلک جاه ملک پاسبان   شمر به آواز، تو را زد صدا گفت کجایند بنو اختنا؟   تا برهانند ز هنگامه‌ات داد نشان خط امان نامه‌ات   رنگ پرید از رخ زیبای تو لرزه بیفتاد بر اعضای تو   من به امان باشم و جان جهان از دم شمشیر و سنان بی امان   دست تو نگرفت امان نامه را تا که شد از پیکر پاکت جدا   مزد تو زین سوختن و ساختن دست سپر کردن و سر باختن   دست تو شد دست شه لافتی خط تو شد خط امان خدا   پنج امامی که تو را دیده‌اند دست علمگیر تو بوسیده‌اند   طفل بُدی، مادر والا گهر برد تو را، ساحت قدس پدر   چشم خداوند چو دست تو دید بوسه زد و اشک ز چشمش چکید   با لب آغشته به زهر جفا بوسه به دست تو بزد مجتبی   دید چو در کرب و بلا شاه دین دست تو افتاده به روی زمین   خم شد و بگذاشت سر دیده‌اش بوسه بزد با لب خشکیده‌اش   حضرت سجاد بر آن دست پاک بوسه زد و کرد نهان زیر خاک   حضرت باقر  به صفِّ کربلا بوسه به دست تو بزد بارها    کای تو به اطفال حرم غمگسار جان ز عطش در تب و دل بیقرار   مطلع شعبان همایون اثر بر ادب توست دلیلی دگر   سوم این ماه چو نور امید شعشعۀ صبح حسینی دمید   چارم این مه که پر از عطر و بوست نوبت میلاد علمدار اوست   شد به هم آمیخته از مشرقین نور ابوالفضل و شعاع حسین   وقت ولادت قدمی پشت سر وقت شهادت قدمی پیشتر   ای به فدای سر و جان و تنت وین ادب آمدن و رفتنت   مدح تو این بس که شه ملک جان شاه شهیدان و امام زمان   گفت به تو گوهر والا نژاد جان برادر به فدای تو باد    شه چو به قربان برادر رود کیست «ریاضی» که فدایت شود؟
نقاش اسب را که زمینگیر می کشد یا چهره ی عموی مرا پیر می کشد بی آب، مشک را و علم را بدون دست یا چشم را حوالی یک تیر می کشد از لا به لای نیزه و از لا به لای تیر کفتار را به سینه ی یک شیر می کشد موضوع قصه چیست چه خوابی است دیده ام؟ احساس می کنم کمرم تیر می کشد… باید که خون گریست زمین ناله می کند یک دشت را برای تو پُر لاله می کند پیشانی ات نگاه مرا خیره می کند آبی آسمان مرا تیره می کند با مشک روی دوش به ما فکر می کنی با دست و سر به دین خدا فکر می کنی یا فکر می کنی که حسین است و بعد از آن تنها، علی میان حنین است و بعد از آن این شام آخر است و صلیب است و بعد از آن صد خنجر است و حنجر سیب است و بعد از آن باید که خون گریست زمین ناله می کند یک دشت را برای تو پُر لاله می کند رفتی عمو که خیمه ی مان بی عمود شد رفتی قیام عمه، عمو جان، قعود شد دشمن چه کرد بعد تو، خط و نشان کشید رفتی عمو که گونه ی خیسم کبود شد مردی که ترس نام تو را داشت، بعد تو مردی که گوشواره ی ما را ربود شد در قلب خسته ، خون تو جریان گرفته است آغاز قصه رنگ ز پایان گرفته است باید که خون گریست زمین ناله می کند یک دشت را برای تو پُر لاله می کند امیر تیموری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا