eitaa logo
محمد ابراهیم کفیل
2.2هزار دنبال‌کننده
817 عکس
756 ویدیو
414 فایل
لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُون انعام/127 ارتباط با ادمین @mekafil1348 @mojtabakafil
مشاهده در ایتا
دانلود
من کیم چون پاکبازان در ره پاکان مکینم غم ندارم چونکه با اهل حقیقت همنشینم گاه گاهی چون نسیم صبحگاهان با صفایم گاه گاهی چون کلام عشقبازان دلنشینم گاه در سوز و گدازم گاه در راز و نیازم گاه در اوج معانی گاه در بحر یقینم مرغ روحم ز آشیان صدق در پرواز آمد یافتم بینای خلق اولین آخرینم جمله موجودات را دیدم که در فخرند باهم هریکی می گفت در فضل و شرف من بی قرینم خاک گفتا :من حسین بن علی را گرد راهم آب گفتا :مهر زهرا بام نور خامسینم باد گفتا :من غلام و جان نثار کوی اویم نار گفتا: دشمنش سوزم به قهر آتشینم مهر گفتا: گرد راه مرکبش را چهره سایم ماه گفتا: توسنش را بوسه زن بر صدر زینم گفت جبرائیل هستم بنده دربار آن شه خواند میکائیل مدحش گفت عبدش را معینم سُفت اسرافیل دُر از لب که او را جان نثارم گفت عزرائیل با خصمش گه مردن به کینم بعد ازآن گفتند ای انسان تودر عشقش چه کردی گفت من صاحب وصال عشق آن، عشق آفرینم روز عاشورا به موجودات بانگ اخرجوا زد جـز مرا، کز مرتـبت در کـاخ اجـلالـش مَـکیـنم دست دادم جسم دادم فرق دادم چشم دادم تا فدا گردیده جان در راهِ آن نورِ مبینم آن یکی بوسید دستش دیگری بوسید پایش این یکی گفتا که برگو کیستی ای نازنینم گفت من ماه بنی هاشم سرور قلب زهرا شبل حیدر ،زاده آزاده ام البنینم تک سوار یکه تاز عرصه میدان عشقم جان نثار سید العشاق فخر راستینم خوانده یزدانم زلطف و مرحمت، باب الحوائج دست گیر کل خلق از اولین تا آخرینم معنی درس وفایم فانی راه بقایم جرعه نوش چشمه علم امیرالمومنینم دست دادم در ره حق تا که یزدان داد بالم با همه قدوسیان طیار در خلد برینم روز مردی گر بیارم خم به ابروی کمانم آیه نصرمن الله نقش بندد بر جبینم ای عزاداران بشارت باد زهرا روز محشر آورد بهر شفاعت دستهای نازنیم تشنه لب در آب رفتم این سخن با خویش گفتم من چگونه آب نوشم شاه را عطشان ببینم مشک را پرکردم از آب و به خود گفتم که باید راه نزدیکی برای خیمه رفتن برگزینم راه نخلستان گرفتم لیک از شمشیر دشمن قطع شد دست علم گیر از یسار و از یمینم فکر کردم دست دادم آب دارم غم ندارم سر فرازم ساقی اطفال شاهنشاه دینم ناگهان دیدم که در ره ریخت آب و سوخت جانم تیر زد بر مشک آن خصمی که بود اندر کمینم دیگر از دیدار اطفال حرم شرمنده بودم تیر زد دشمن به چشمم تا که طفلان را نبینم گفتم اکنون خوب شد خوب است بر گردم به خیمه ناگهان بر سر فرود آورد عمود آهنینم
این پهلوان با وفا آخر زمین خورد قطعا در آن ثانیه که اکبر زمین خورد من که شنیدم تیر تا بر مشک او خورد از شرم روی مادر اصغر زمین خورد هرگز نمی فهمم چنین مرد رشیدی با آن همه هیبت چرا با سر زمین خورد افتاد پای فاطمه از روی مرکب انگار در محراب خود حیدر زمین خورد افتادن بی دست بد دردی ست والله لشکر که دید او از همه بدتر زمین خورد وقتی زمین افتاد آنجا خوب فهمید که حضرت زهرا کنار در زمین خورد وقتی علمدار حرم از اسب افتاد دیدند بین خیمه یک خواهر زمین خورد صد مرتبه از نیزه ها افتاد عباس هر دفعه که افتاد یک دختر زمین خورد چون قصه دستان او فهمید مادر میگفت که چشمش زدند آخر زمین خورد مهدی نظری
ادامه توضیح آیه ۲۵ سوره حدید.mp3
زمان: حجم: 49.4M
لزوم یاری دین(سوره مبارکه حدید ادامه ترجمه و توضیح آیه ۲۵)
با همین سوز که دارم بنویسید حسین هر که پرسید ز یارم بنویسید حسین ثبت احوال من از ناحیۀ ارباب است همۀ اهل و تبارم بنویسید حسین خانۀ آخرتم هست قدمگاه حبیب سر در قصر مزارم بنویسید حسین هر که پرسید چه دارد مگر از دار جهان همۀ دار و ندارم بنویسید حسین من دلم را ز شکیبایی زینب دارم همۀ صبر و قرارم بنویسید حسین هیچ شعری ننویسید به روی کفنم با گِلِ تربت یارم بنویسید حسین تا نپرسند ز من هیچ سؤال آن دو مَلک به روی سینۀ زارم بنویسید حسین گلشن و باغ و بهشتم همه در هیئت اوست همۀ باغ و بهارم بنویسید حسین روی پیشانی من هرچه که بیمار شدم با همه حال نزارم بنویسید حسین هرکه پرسید که در چلّه نشینی چه کنم؟ اربعین با که گذارم؟ بنویسید حسین دست بر شاکلۀ هیئتیِ من نزنید گفت یارم به عذارم بنویسید حسین آری از کرب و بلایش نتوان دست کشید حاجت قافله دارم بنویسید حسین
امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود فردا ز خون عاشقان این دشت دریا می شود امشب کنار یکدگر بنشسته آل مصطفی فردا پریشان جمعشان چون قلب زهرا می شود امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی فردا صدای الامان زین دشت برپا می شود امشب کنار مادرش لب تشنه اصغر خفته است فردا خدایا بسترش آغوش صحرا می شود امشب که جمع کودکان در خواب ناز آسوده اند فردا به زیر خارها گمگشته پیدا می شود امشب رقیه حلقه ی زرین اگر دارد به گوش فردا دریغ این گوشوار از گوش او وا می شود امشب به خیل تشنگان عباس باشد پاسبان فردا کنار علقمه بی دست سقا می شود امشب بُوَد جای علی آغوش گرم مادرش فردا چو گل ها پیکرش پامال اعدا می شود امشب گرفته در میان، اصحاب، ثارالله را فردا عزیز فاطمه بی یار و تنها می شود امشب به دست شاه دین باشد سلیمانی نگین فردا به دست ساربان این حلقه یغما می شود امشب سر سرّ خدا بر دامن زینب بُوَد فردا انیس خولی و دیر نصارا می شود ترسم زمین و آسمان زیر و زبر گردد "حسان" فردا اسارت نامه ی زینب چو اجرا می شود
اشعار روز عاشورا و بعد از آن السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین کوتاه کن کلام...، بماند بقیه‌اش مرده است احترام...، بماند بقیه‌اش از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود آن هم نشد حرام...، بماند بقیه‌اش هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت آمد به انتقام...بماند بقیه‌اش شمشیرها تمام شد و نیزه‌ها تمام شد سنگ‌ها تمام...، بماند بقیه‌اش گویا هنوز باور زینب نمی‌شود بر سینه‌ی امام؟!...بماند بقیه‌اش پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته در بین ازدحام...بماند بقیه‌اش راحت شد از حسین همین که خیال‌شان شد نوبت خیام...، بماند بقیه‌اش از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش خون علی‌الدوام...!!بماند بقیه‌اش سر رفت،آه ،بعد هم انگشت رفت ، کاش از پیکر امام، بماند بقیه‌اش بر خاک خفته‌ای و مرا می‌برد عدو من می‌روم به شام،بماند بقیه‌اش دلواپسم برای سرت روی نیزه‌ها از سنگ پشت‌بام،بماند بقیه‌اش حالا قرار هست کجاها رود سرش از کوفه تا به شام،بماند بقیه‌اش تنها اشاره‌ای کنم و رد شوم از آن از روی پشت بام،بماند بماند بقیه اش
ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﯽ ﻣﻘﺪﻣﻪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻥ ﭘﯿﺮ ﺍﺯ ﺁﺧﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻣﻘﺘﻞ ﮔﺸﻮﺩﻩ ﺷﺪ ﻫﻤﻪ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺭﻭﺿﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺟﺎﯼ ﺑﻮﺳﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﻤﺒﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮد ﺍﺯ ﺧﻂ ﺑﻪ ﺧﻂّ ﻣﻘﺘﻞ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺯ ﺍﺳﯿﺮﯼ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﭼﺸﻢ ﺣﺮﺍﻣﯽ ﺑﻪ ﺧﯿﻤﻪ ﻫﺎﺳﺖ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺧﻂ ﺩﯾﮕﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮔﺮﻓﺖ ﮔﻮﺵ ﻋﺒﺎ ﺭﺍ ﻭ ﺻﯿﺤﻪ ﺯﺩ ﺍﺯ ﺭﻭﺿﮥ ﺭﺑﻮﺩﻥ ﻣﻌﺠﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﺮﮔﺸﺖ، ﺭﻭﺿﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺩﺷﺖ ﺑﺮﺩ ﺍﺯ ﺍﺭﺑﺎً ﺍﺭﺑﺎ ی ﺗﻦ ﺍﮐﺒﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ ﺑﻮﺩ ﺧﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﺍﺯ ﺍﻟﺘﻬﺎﺏ ﻣﺸﮏ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻫﯽ ﺩﺳﺖ ﺭﺍ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﮔﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﺍﺯ ﻻ‌ﯼ ﻻ‌ﯼِ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺻﻐﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺗﯿﺮ ﺍﺯ ﮔﻠﻮﯼ ﮐﻮﺩﮎ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ ﻫﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻣﮑﺮﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻥ ﻧﻔﺴﺶ ﺩﺭ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺭﻓﺖ ﻣﺪّﺍﺣﯽ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﻩ ﻣﻨﺒﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺍﯼ ﺗﺸﻨﻪ ﻟﺐ ﺣﺴﯿﻦ ﻣﻦ ﺍﯼ ﺑﯽ ﮐﻔﻦ ﺣﺴﯿﻦ ﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺿﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﮐﻮﭼﻪ کنید ﺑﺎﺯ ﮐﻪ ﺯﻫﺮﺍ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻣﺪﺍﺡ ﺑﯽ ﻣﻘﺪﻣﻪ ﺍﺯ ﺩﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻫﯿﺰﻡ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﺣﺮﻡ ﺭﺍ ﺧﺒﺮ ﮐﻨﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺖ ﺭﺍ ﭼﻪ ﻣﺮﺛﯿﻪ ﺁﻭﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻗﺎﻓﯿﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﻭﺍﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ
تاوان بگیر از ما ولی در این زمان نه ما را به ماه ات میهمان کن، امتحان نه با هرچه میخواهی بزن اما عزیزم با دوریِّ از روضه و گریه کنان نه جان جوانت رحم کن بر ما جوانان بسپار ما را دست اکبر ، این و آن نه هر چار فصل سال ما ابرِ بهاریم اندازه ی ما گریه کرده آسمان نه سر قفلیِ چشم مرا دست تو دادند سرمایه‌ای جز اشک دارد این دکان نه صدبار حاجات خودم را عرضه کردم یکبار هم نشنیدم از این آستان نه از من کماکان التماس مرقد تو از تو جواب التماسم همچنان نه جان من است این روضه ها؛ پای بساطت دنبال جانم آمدم، دنبال نان نه مثل حبیب و جُون و عابس پای عشقت ای کاش با جانم بمانم با زبان نه هرکس که آمد قتلگاهت زود برگشت شمر و سنان رفتند اما ساربان نه جوری تو را میزد که آخر خواهرت گفت: با خیزران بر ما بزن بر آن دهان نه بعد از تو زینب پیر شد از بس ربابت با گریه میگفت آب و نان نه سایبان نه