🔻هدف، «رهاسازی حجاب» است
🖋 #مهدی_جمشیدی
۱. ملاک مواجهۀ پلیس امنیت اخلاقی، حتّی "قدر متیقنهای بیحجابی" نیز نبوده است، چه رسد به "بیحجابیهای مرزی". در عمل مشاهده میکنیم که پلیس امنیت اخلاقی با زنانی که "فاصلۀ آنچنانی" و "زاویۀ زیاد" با حجابِ معیار دارند، برخورد میکند، نه بیشتر؛ یعنی "سطوح فروتر از این"، به اخلاق و دیانت خود شخص واگذار شده است و نوعی "انتخاب ایمانی" است. پلیس امنیت اخلاقی با "کمحجابها" یا "شلحجابها"، مواجههای ندارد و تمرکزش بر روی زنانی است که وضع پوشششان، "انگشتنما/ جیغ/ رسوا/ قبیح" است، نه هر کسیکه "حدود شرعیِ حجاب" را رعایت نکرده است. فرض کنید زنی که در جامعه، "آرایش متوسط" انجام داده باشد، مرتکب منکر شرعی شده است، امّا با این حال، پلیس امنیت اخلاقی با او برخورد نمیکند. یا زنی که "بخش اندکی از موی سرش" بیرون است. اینچنین مواردی، "مشروع" نیستند، امّا برخوردی نیز با آنها صورت نمیگیرد. این یعنی حدی از "مدارا" در مقام اِعمال قانون، روا شمرده میشد. "مسألۀ اصلی" نیز این است که آیا باید با اندک زنانی که بهشدّت کمحجاب و بدحجاب هستند و گاه حتّی کشف حجاب کردهاند، مواجهۀ قانونی صورت بگیرد یا خیر؟ اینان زنانی هستند که حتّی چشمهای زنان شُلحجاب را نیز به خود خیره میکنند. این یعنی وضع پوشش آنها، در "مرحلۀ قرمز" قرار گرفته است. آیا این عدّه باید مشمول برخورد قانونی قرار بگیرند یا خیر؟ چنانچه معتقد به "حجاب اختیاری" باشیم، نباید مواجهۀ قانونی را شامل هیچ لایهای از بیحجابی بدانیم.
۲. هر چند "بگیروببند"، راهحلِ "اوّل" و "آغازین" نیست و باید "سازوکارهای فرهنگی و معرفتی" را در پیش گرفت، امّا برای آن دسته از بیحجابها که "اثر فرهنگی و معرفتی" نمیپذیرند و "عامدانه" و "لجوجانه"، فضای جامعه را آلوده به ولنگاری میکنند، "تنها راهحل" است. اینان "معتقد" به حجاب نیستند، امّا برای مصالح جامعه، باید "ملزم" به آن باشند. فرض کنید زنی با "تذکّر"، حاضر به رعایت حجاب نشود و همچنان برهنگی را ترجیح بدهد. در این حال، میتوان با این استدلال که نباید او را "لجوج" کرد، او را منع نکرد؟! آری، شکلگیری لجاجت در او نسبت به دین و انقلاب، مفسده است و باید در حد امکان، از آن پرهیز داشت، ولی چنانچه او به رعایت "مصلحت جامعه" تن در نداد، باید مصلحت او را نادیده گرفت. در واقع، "حقوق جمع" بر "حقوق فرد"، تقدّم دارند. کسانی در داخل، به محض اینکه احساس کنند معیارها و ضوابط ارزشی، "سست" و "رقیق" شدند و میتوان در سایۀ مخالفت با تکصدایی و تکارزشی و انسداد و اختناق، کنشگری داشت، ره صدساله را "یکشبه" خواهند رفت. گویا خواستۀ نهفتهای در پشت "سد" قرار داشته که در انتظار فضای ولنگار و بیبندوبار برای رهاشدن بوده است. در اینجا دیگر عبور از ارزشها، "تدریجی" و "گامبهگام" نخواهد بود؛ بلکه "ناگهان"، همۀ سرمایۀ "رفتارپردازیِ جنسی" به صحنه خواهد آمد.
۳. پلیس امنیت اخلاقی در این سالها، بیش از "دو هزار عملیات" داشته است. از میان این رقم، چه تعداد خطا رخ داده است؟! در این مدّت، چند فیلم دیدهاید که نشانگر "رفتار غیرقانونی" بودهاند؟! بعید میدانم که به ده فقره برسد. فرض کنید یکی از نیروهای پلیس امنیت اخلاقی، تخلف کرده است. در این حال، باید بیحجابی را "منکر" قلمداد نکرد و "حکم جزایی" برای آن مقرّر نکرد، یا باید "فرد خطاکار و قانونشکن" در پلیس امنیت اخلاقی را که به نام دین، "برخلاف دین" عمل کرده، مجازات نمود؟! از هر قانونی میتوان سوءاستفاده کرد. آیا باید خودِ "قانون" را انکار کرد؟! نیروهای جبهۀ انقلاب، همۀ "مواجهههای غیرقانونی و غیراخلاقی" با بیحجابان را - که البتّه اندک هستند - نفی و تخطئه میکنند، امّا از آن سو، "بیحجابی" را نیز "قانونشکنی" و "حرام شرعی" میانگارند. نه "برخورد غلط مأمور"، رواست و نه "برهنگیِ بیحجابان". کسانیکه موافق الزام حکومتی برای حجاب در عرصۀ عمومی هستند، معتقد به "اجرای قانون" هستند، نه "قلعوقمع"."درستبودن قانون" و "اجرای درست قانون"، یک حرف هست، و "رهاسازی حجاب در عرصۀ عمومی"، حرف دیگر. حتّی خود "دین" نیز عرصۀ عمومی را به "وجدان اخلاقیِ متدیّنان" وانمیگذارد، بلکه "منعها" و "مجازاتها"یی را برای متخلفان از شرع در نظر میگیرد که از جهت "قدرت بازدارندگی" نسبت به مفاسد، مفید و مؤثّر هستند و علّت تشریع آنها نیز همین امر است.
معنای دعوت آیتالله خامنهای به «محتواپردازیِ پیشدستانه»:
کارزار حجاب از دریچۀ شناختشناسیِ اجتماعی
✍ #مهدی_جمشیدی
1️⃣ اغتشاشهای اخیر، یکی از نمونههای تمامعیارِ «جنگ روایتها» بود. هر چند نباید مطالعۀ آن را به این چشمانداز، منحصر کرد، امّا ندیدن آن از این زاویه، یعنی کنار نهادن یک «عاملِ مهمِ توضیحدهنده». زمانۀ ما بیش از هر دورۀ دیگری، مبتنی بر جنگ روایتها است و ذهن مردم به دستمایۀ فتنهانگیزی و جریانسازی تبدیل شده است. حتّی «فتنۀ سال هشتادوهشت» نیز، برخاسته از جنگ روایت بود که در آن، تقلب به اسم رمز برای تحریک و شوراندن مردم بر ضدّ نظام تبدیل شد.
2️⃣ در جنگ روایتها، جامعه در «محاصرۀ روایت» قرار میگیرد، و هرچه بیشتر منقبض/ فشرده/ فرسوده میشود،
تا «مرعوب/ منفعل/ تسلیم» شود، و در نهایت، «عقبنشینی» کند. آنچه که در این میدان، گریبان ما را میگیرد، «روایت» است نه «واقعیّت»؛ یعنی «شبهواقعیّتها» و «سایهها» در مقابل ما، صفآرایی و گردنکشی میکنند و فشارسازی و تحمیلگری میکنند.
3️⃣ روایتها در این جریان، «کجروایت» بودند؛ یعنی از «واقعیّت» حکایت نمیکردند، بلکه به واقعیّت تبدیل شده بودند، درحالیکه «واقعیّتنما/ شبهواقعیّت» بودند، و واقعیّت، «گمگشته» میشود. واقعیّت باید قربانی «بازی شناختی» شود تا هدفهای سیاسی تحقّق یابند:
عالَمی را یک سخن، ویران کند
روبَهانِ مُرده را شیران کند
(مثنوی معنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۹۷).
4️⃣ روایت، واقعیّت را «قاببندی» میکند، یعنی واقعیّت را «بُرش» میزند، دستکاری و تکهتکه میکند، و بقیۀ واقعیّت را خودش روایت میکند. پس روایت، ترکیبِ «واقعیّتِ قاببندیشده» و «روایت» است و میکوشد ما را به این قاب، «وابسته/ متعصّب/ معتاد» کند. چنانچه این «منظر» و «زاویۀ دید»، شیوع و مقبولیّت یابد، «ذهن جامعه» در چهارچوب آن صورتبندی و منجمد خواهد شد و سخن دیگری را نخواهد پذیرفت. پس باید از «ابتدا»، زمام و عنان روایت را به دست گرفت و قالبها را تعریف کرد تا کار، دشوار و دیریاب نشود؛ چراکه «کنشگران بیروایت»، مردگانِ متحرّک هستند.
5️⃣ «تغییر سیاسی» باید «درونخیز/ جامعهزاد/ از پایین» باشد و این محتاج «تغییر فرهنگی» است، و تغییر فرهنگی یعنی «ارزشها» را از «حالت هنجاری» خارجکردن. برای این هدف باید «ساختارشکنیِ ذهنی» کرد و به «باورها/ شناختها/ نگرشها» ضربه زد:
فرعِ دید آمد عمل، بیهیچ شک
پس نباشد مردم الا مردمک
(مثنوی معنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۷۹).
و این نیازمند «روایتسازیِ منفی از ارزشها» است. چهرهسازی وارونه از ارزشها، «دیدها/ برداشتها/ تلقیها» را نسبت به آنها تغییر میدهد و این امر نیز در نهایت به حوزۀ «شناختهای بنیادین» خواهد رسید و به اساس عقاید دینی، ضربههای سهمگین خواهد زد.
6️⃣ «قدرت روایت»، بیش از «قدرت واقعیّت» است. کجروایت، ذهن را «بیثبات/ متزلزل/ وسوسهآلود» میکند،
و «اعتماد/ تکیه/ اطمینان» به واقعیّت را میزداید. دراینحال، «ارجاع به واقعیّت»، کماثر و گاه بیاثر میشود. ازاینجهت باید گفت «احساس/ فهم/ درکِ مردم»، مهمتر از واقعیّتِ زندگیِ آنهاست.
7️⃣ برای ساختن کجروایت/ روایتِ منفی/ روایت وارونه، چند عنصر لازم است:
الف. «نقطۀ اجماعساز/ درد مشترک/ دغدغۀ مرکزی» بهمثابه چتر بزرگ و فراگیر.
ب. «شعار/ حرف/ سخنِ» متناظر با این نقطه.
ج. «نماد تصویری/ معادل محسوس/ وجه نمادین» برای جلوهگری اجمالی.
د. «عینیّت جزئی/ واقعیّتِ خُردِ/ ریز واقعیّتِ» معطوف به زندگیِ روزمرّه.
هـ . «زمین/ عرصه/ میدان» برای بازی.
و. تحریکِ «نیروهای پیشرانِ اجتماعی/ خواص/ سرآمدان» برای ترغیب توده.
8️⃣ کاری در مقابل باید انجام داد، «واسازیِ جسورانه/ ساختشکنیِ بیرحمانه/ فروپاشاندن بنیادینِ» کجروایت است؛ یعنی باید روایت را «غیرمتعهدانه» خواند، و با آن «مواجهۀ انتقادی» داشت، و روایت را «مساوی با واقعیّت» تصوّر نکرد. واسازی یعنی «شکافتن» در برابر «بافتن»:
برای مغزِ سخن، قشرِ حرف را بشکاف
(دیوان کبیر، غزل شمارۀ ۹۲۱).
از جمله باید گفت وقتی «کشف حجاب» میشود نماد «آزادیِ زن»، پس آزادیِ زن یعنی «لاابالیگری». این نماد، خلاصۀ همۀ هدفهای غاییِ پنهان نگاه داشتهشده است. در اینجاست که معنای اصطلاحِ لغزندۀ آزادی، مشخص میشود.
9️⃣ قضاوت دربارۀ واقعیّت را نیز باید دگرگون کرد. ملاک داوری دربارۀ ابرواقعیّتها، «اجتماعات عظیم» هستند؛ یعنی ابرواقعیّت را میتوان در اجتماعات عظیم، شناخت. از جمله، «باطن جامعۀ ایران» در زیر تابوت حاجقاسم نمایان شد نه در نظرسنجیها. جریان اغتشاش و ابتذال در «روایت جامعه» شکست خورد؛ چون این جریان، مدّعیِ «فوران جامعه» بود، درحالیکه جامعه آنها را در خیابان، تنها نهاد و در فضای مجازی نیز، رباتها جایگزینِ کنشگران واقعی شدند.
🔻واقعیّتهای کمّی و کیفیِ جامعه
✍ #مهدی_جمشیدی
1️⃣ فرض کنید تعداد اغتشاشگران، بسیار بیشتر از صد هزار نفر باشد؛ حتّی یک میلیون نفر. اما این نسبت را با جمعیّت ایران بسنجید؛ نگرانکننده و غیرعادی نیست. در جامعهشناسیِ سیاسی، بحث جالبی وجود دارد دربارۀ «حد طبیعیِ تعدادِ مخالفان یک حکومت». عددها و درصدهایی که بیان میشود، برای ما که تصوّر میکنیم حتّی یک میلیون نفر زیاد است، مایۀ شگفتی است. درصدهایی که برای وجود مخالفان یک حکومت اعلام میشود، بسیار بیش از اینهاست. همچنین وجود و حضور مخالفان سیاسی، خاصِ حکومت دینی و نظام جمهوری اسلامی نیز نیست، بلکه همۀ حکومت دارای حجم درخور توجّهی از مخالفان سیاسی هستند که اصل و اساس حکومت را برنمیتابند یا نسبت به سیاستهای بنیادین آن، مخالفت دارند. اما وقتی میخواهند دربارۀ نظام جمهوری اسلامی قضاوت کنند، از همان «رقمهای طبیعی» و «درصدهای عادی»، وجود «بحران» را نتیجه میگیرند و حکم به زوال و فروپاشی نظام میکنند، درحالیکه در دولتهای خود، میکوشند با «سازوکارهای بازدارنده» و به صورت رسمی، این جمع را مهار کنند.
2️⃣ این مخالفان، «نوپدید» نیز نیستند. شهید بهشتی در یک سخنرانی در سالهای آغازین انقلاب میگفت از میان «بیستویک میلیون نفر» که واجد شرایط رأیدادن هستند، «شانزده میلیون نفر» به قانون اساسی رأی دادند و «پنج میلیون نفر» با آن مخالفت دارند. این رقم در آن سالها که سرشار از شور و حرارت انقلابی بود و امام خمینی نیز مقبولیّت اجتماعیِ آنچنانی داشت، جالب است. شهید بهشتی در مقابل این تعداد، تصریح میکند که چون اینان در این جامعه زندگی میکنند و اکثریّت افراد این جامعه نیز این قانون اساسی را پذیرفتهاند، باید به «قانون» گردن بنهند و «سرکشی» نکنند. انقلاب از همان «آغاز» نیز مخالفانی داشته است و اینگونه نبوده است که «سیاستهای نظام»، دشمنتراش و مخالفساز باشد. در همان زمان نیز وقتی امام خمینی از مردم سخن میگفت، مقصودش «اکثریّت مردم» بود، نه «همۀ مردم». بنابراین، حتّی «مخالفان چند میلیونی» نیز نباید ما را نگران کنند. اینان چهلوچند سال است که بودند و کاری از پیش نبردند.
3️⃣ نکتۀ دیگر اینکه نباید «هیجانزدگان» و «فریبخوردگان» را جزو مخالفان قلمداد کرد؛ چون اینان پس از مدّتی که حقایق آشکار شدند، «ریزش» خواهند کرد و از دایرۀ جریان اغتشاش، «خارج» خواهند شد. این قبیل جریانها که در مقابل انقلاب شکل گرفتهاند، همواره با گذر زمان، «افولِ کمّی» و «سقوط عددی» پیدا میکنند، بدون آنکه این امر ناشی از سرکوب باشد. در دورۀ اخیر که قدرت «کجروایت» و «تحریف» و «دروغپراکنی» بهشدّت افزایش یافته است، این وضعیّت برجستهتر و عمومیتر هم شده است. ازاینرو، باید بر روی «ریزشها» و «جداشدنها»ی برخاسته از «روشنگریها» و «تبیینها»، حساب جدّی باز کرد.
4️⃣ از این گذشته، نباید همۀ اعتراضها را «یکسان» و «مشابه» انگاشت و تصوّر کرد که نظام با یک «جماعت بههمپیوسته» و «جبهۀ همگون» روبرو است و همه، «یک سخن» و «یک مطالبه» دارند. آنان که در پی شعار «زن، زندگی، آزادی» هستند، اقلیّت بسیار اندکی هستند و بدنۀ اجتماعی ندارند. مسألهای که عمومی و تودهای و اعتراضِ جدّی و مطالبۀ فراگیر است، «وضع معیشتی» است. اکثریّت مردم، نگران وضع اقتصایِ خویش هستند و بهسختی زندگی میگذارند. سیاستهای دولت اعتدالگرا، آتش سوزندهای بود که به جان سفرۀ مردم افتاد و نانشان را ربود. البتّه این امر نیز مبتنی بر مردمسالاری بود و نتایج انتخاب اشتباه بخشی از مردم، به همۀ مردم بازگشت. این عدّۀ انبوه، معترض هستند، ولی «مخالف سیاسی» و «برانداز» و «دگراندیش» نیست، بلکه مردمی هستند که فارغ از جریانهای سیاسی، فقط خواهانِ اصلاحِ وضع معیشت هستند. اگر هم «فریاد» میزنند، فریادشان «ماهیّت اقتصادی» دارد و به محض اینکه گرههای معیشتیشان گشوده شود، «خاموش» میشوند. پس نارضایتیشان، «عمیق» و «ریشهای» نیست. ما وارث تلخترین دوران انقلاب هستیم که به دست نیروهای تکنوکرات در دولت اعتدالگرا رقم خورد و با آمدن دولت جدید نیز، به سرعت وضع تغییر نخواهد کرد.
5️⃣ درعینحال، این عدّه به دولت کنونی، «امید» بستهاند و «در انتظارِ» بهثمرنشستن سیاستهای جدید آن هستند؛ یعنی احساس نمیکنند که در تعلیقاند و آیندهای ندارند و نظام، تحرّکی ندارد. این امر، تکلیف «دولت انقلابی» را بسیار سنگین و تاریخی میکند. این دولت میتواند با «چرخشهای شتابانِ» خویش، در نقش «ساختارِ مولّدِ پیچ تاریخی» عمل کند و جامعه را از این چالش عبور دهد و «موقعیّت اجتماعیِ انقلاب» را برای همیشه در گسترۀ جامعه، تثبیت کند. تمام انتخابها و جهتگیریهای این دولت، تعیینکننده هستند و نسبت مستقیم با وضع تمدّنی ما دارند.
آمارهای جهت دار و محاسبات اشتباه
✍ #مهدی_جمشیدی
1️⃣ «آمارسازی سوگیرانه»، زمینه را برای تصمیمسازی انفعالی مسئولان فراهم کرده است. با اعداد مبتنی بر پیمایشها و پرسشهای جهتدار، «دستگاه محاسباتی مدیران نظام» را دچار اختلال کردهاند. «تصور بریدگی جامعه از ارزشها»، همانند یک ویروس فلجکننده، ارادهی کارگزاران را برای تحول فرهنگی، سست کرده است.
2️⃣ اگر یک «نمونهی عینی صحیح» از مواجههی قانونی با کشف حجاب، تولد و تحقق یابد، ذهنیتهای بهفرض منفی نیز شکسته خواهند شد. گاهی باید با تولید «عمل عینی» و «مصداق واقعی»، نظر مردم را تغییر داد و آنها را همراه کرد. در این صورت، مخالفت آغازین به موافقت تبدیل خواهد شد.
3️⃣ «تصمیمسازی مبتنی بر پیمایش شبهاجتماعی» را سرنوشتساز و حقیقتسوز بدانید. آنچه که اغلب اصحاب قدرت را سرمست یا سرخورده میکند، اعدادی هستند که مدعی بازگویی «نظر مردم»اند. چنین اعدادی را میتوان با «پرسشهای باردار» و «نمونههای مخدوش» آفرید و دستگاه ذهنی مدیران را مرعوب و منفعل کرد.
4️⃣ بهنظرم اکنون روشن گشت که چرا لایحهی حجاب را اینقدر «ضعیف» و «رقیق» و «حداقلی» نوشتهاند. تصمیمسازان توانستهاند از طریق آمارهای شبهاجتماعی به مسئولان القاء کنند که «جامعه»، تاب و تحمل مواجههی جدی با کشف حجاب را ندارد. ازاینرو، باید عقب نشست با حرام شرعی و سیاسی، «مصالحه» و «مدارا» کرد.