eitaa logo
محمد ابراهیم کفیل
2هزار دنبال‌کننده
635 عکس
612 ویدیو
356 فایل
لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُون انعام/127 ارتباط با ادمین @mekafil1348 @mojtabakafil
مشاهده در ایتا
دانلود
شب هشتم محرم الحرام حضرت علی اكبر (ع) حرم غرق تماشا بود آن ساعت که جان دادی نگاهم مثل دریا بود آن ساعت که جان دادی پریشان می شوم وقتی پریشان می شود زلفت نگاهت گرم و گیرا بود آن ساعت که جان دادی دلم لرزید و می دیدم به روی خاک افتادی تن تو اربا اربا بود آن ساعت که جان دادی نکش پا بر زمین ای گل که جانم میرسد بر لب حرم تنهای تنها بود آن ساعت که جان دادی صدای خنده ی دشمن به گوشم میرسد اما عزادار تو زهرا بود آن ساعت که جان دادی تورا بین عبا چیدم شبیه ابر باریدم فراق و روضه برپا بود آن ساعت که جان دادی تمام دشت اکبر شد جدا از هم جدا از هم زمان اشک لیلا بود آن ساعت که جان دادی به غارت رفته اعضای تو ای ماه منیر من برایم شام یلدا بود آن ساعت که جان دادی به ضرب نیزه ها واشد تن تو شبه پیغمبر نگاهت مثل طاها بود آن ساعت که جان دادیشَ َ یکی با سنگ میزد دیگری با نیزه و خنجر سر جسم تو دعوا بود آن ساعت که جان دادی بیا و چشم خود واکن که جان دادم کنار تو دلم غرق تمنا بود آن ساعت که جان دادی گذشت آب از سرم وقتی تورا سوی حرم بردم ندیدی خیمه غوغا بود آن ساعت که جان دادی بیا و عمه زینب را ببر از بین نا محرم نگاهت سوی سقا بود آن ساعت که جان دادی سعید مرادی
دارد از جام ولایت باده می‌ریزد زمین ذره ذره داغِ فوق العاده می‌ریزد زمین شبه پیغمبر(ع) ندارد جای سالم در تنش عضو عضوِ این پیمبر-زاده می‌ریزد زمین إرباً إربا یعنی آنجا که گلاب از برگ گل قطره قطره میشود آماده می‌ریزد زمین پاره کرده ضربهٔ نیزه نخ تسبیح را دانه دانه از دلِ سجاده می‌ریزد زمین از نفس افتاده و چشمش سیاهی رفته است جویِ خون از پیکری افتاده می‌ریزد زمین گل که پرپر شد همه گلبرگهایش بی رمق با نسیمی، با تکانی ساده می‌ریزد زمین می‌رساند با سرِ زانو خودش را یک پدر اشک از چشمانِ یک دلداده می‌ریزد زمین می‌رود با دست لرزان…دارد از بین عبا تکه تکه پیکرِ شهزاده می‌ریزد زمین!  مرضیه عاطفی
به میدان مثل حیدر آمد و طوفان به راه انداخت یکی بود و عجب ترسی به جان یک سپاه انداخت! به خود لرزید لشکر، یک قدم حتی عقب تر رفت به خیل جمعیت وقتی که چرخید و نگاه انداخت پیمبرصورت و سیرت، علی هیبت، حسن طینت سران جنگ را هم اینچنین در اشتباه انداخت کسی در پاسخ “هل من مبارز؟” نیست، حرکت کرد خروشید و یکایک دست و پا در بین راه انداخت به لشکر زد، رجز می خواند و می چرخید با شمشیر صد و هشتاد سر را با کلاه و بی کلاه انداخت! چنان طوفان پاییزی که در جنگل به پاخیزد سر و دست یلان خیره سر را مثل کاه انداخت کسی با او نمی جنگید رو در رو، پلنگی پست کمین از پشت کرد و نیزه بر پهلوی ماه انداخت الهی بشکند دستی که از بالای زین او را میان گرگ های زخم خورده، بی پناه انداخت هزاران تیغ بالا رفت، پایین رفت، بالا رفت … تصور کن عجب جنگی علی اکبر به راه انداخت! پدر این صحنه را طاقت نمی آورد، زود آمد علی را دید و خود را بر زمین از اسب، آه… انداخت  علی سلیمیان
حتماً ز سینه قلب پدر کنده می شود وقتی که بر زمین پسر افکنده می شود   افتد اگر خراش به یک ناخن پسر پا تا سر پدر ز غم آکنده می شود   ای وای از دل پدری که مقابلش گلبرگهای دسته گلش کنده می شود   بابا اگر که داغ جوان دید، ای خدا تسلیتش کجای جهان خنده می شود؟   این یوسفِ که بود که اینبار واقعاً دارد شکار گله ی درنده می شود   ارباب! این مگر که علی اکبر تو نیست دارد شبیه بسمل پرکنده می شود   دیده ببند تا که نبینی تنش چه طور پامال تیغ و نیزه ی برنده می شود   خون را گرفتی از گلویش تا نفس کشد اما مگر عزیز دلت زنده می شود   گریه نکن اگر نشد آبش دهی حسین ورنه امیر علقمه شرمنده می شود   زینب ز خیمه آمده تا یاری ات کند دستش نزن حسین...پراکنده می شود   علي صالحي
ای تجلّی صفات همه ی برتر ها چقدر سخت بود رفتن پیغمبر ها   قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده ای چون که مهر پدران نیست کم از مادر ها   پسرم! می روی امّا پدری هم داری نظری گاه بیندار به پشت سر ها   سر راهت پسرم تا در_ آن خیمه برو شاید آرام بگیرند کمی خواهر ها   بهتر این است که بالای سر اسماعیل همه باشند و نباشند فقط  هاجر ها   مادرت نیست اگر، مادر سقّا هم نیست عمّه ات هست به جای همه ی مادر ها   حال که آب ندارند برای لب تو بهتر این است که غارت شود انگشتر ها   زودتر از همه آماده شدی، یعنی که آنچنان خسته نگشته است تن لشگرها   آنچنان کهنه نگشته است سم مرکبها آنچنان کند نگشته است لب خنجر ها   چه کنم با تو و این ریخت و پاشی که شده چه کنم با تو و با بردن این پیکر ها   آیه ات بخش شده آینه ات پخش شده علی اکبر من شد علی اکبر ها   گیرم از یک طرفی نیز بلندت کردم بر زمین باز بماند طرف دیگر ها   با عبای نبوی کار کمی راحت شد ورنه سخت است تکان دادن پیغمبر ها   علی اکبر لطیفیان
هدف قیام امام حسین علیه‌السلام در کلمات آن‌حضرت 1) مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِی عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ...إِنِّی أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ لِقَرَابَتِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص(وقعةالطف، 172) 2) اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ مَا كَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنُرِيَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ وَ يَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ يُعْمَلَ بِفَرَائِضِكَ وَ سُنَنِكَ وَ أَحْكَامِكَ.(تحف 239) 3) أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي‏ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع‏ بحار الأنوار (مناقب، ج4، ص89) 4) أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ لَا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً(تحف 245) 5) أنا أَدعُوكُم إلى كتابِ اللّهِ و سُنَّةِ نبيّه صلّى اللّه عليه [و آله‏] و سلّم فانّ السنّة قد اميتت، و انّ البدعة قد احييت، و إن تسمعوا قولي و تطيعوا أمري اهدكم سبيل الرشاد(وقعةالطف، 107) 6) فَلَعَمْرِي مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاكِمُ بِالْكِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِينِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَاتِ اللَّهِ وَ السَّلَامُ.(الارشاد، ج2، ص39) https://eitaa.com/farbehi
شب نهم اباالفضل العباس علیه السلام   * علقمه موج شد، عکس قمرش ریخت به هم دستش افتاد، زمین بال و پرش ریخت به هم   تا که از گیسوی او لختۀ خون ریخت به مشک گیسوی دخترک منتظرش ریخت به هم   تیر را با سر زانوش کشید از چشمش حیف از آن چشم که مژگان ترش ریخت به هم   خواهرش خورد زمین، مادر اصغر غش کرد او که افتاد زمین، دور و برش ریخت به هم   قبل از آنیکه برادر برسد بالینش پدرش از نجف آمد، پدرش ریخت به هم   به سرش بود بیاید به سرش ‌ام بنین عوضش فاطمه تا دید سرش، ریخت به هم   کتف‌ها را که تکان داد حسین افتاد و دست بگذاشت به روی کمرش ریخت به هم   خواست تا خیمه رساند، بغلش کرد ولی مادرش گفت به خیمه نبرش، ریخت به هم   نه فقط ضرب عمود آمد و ابرو وا شد خورد بر فرق سرش، پشت سرش ریخت به هم   تیر بود و تبر و دِشنه، ولی مادر دید نیزه از سینه که ردّ شد، جگرش ریخت به هم   به سر نیزه ز پهلو سرش آویزان بود آه با سنگ زدند و گذرش ریخت به هم
من کیم چون پاکبازان در ره پاکان مکینم غم ندارم چونکه با اهل حقیقت همنشینم گاه گاهی چون نسیم صبحگاهان با صفایم گاه گاهی چون کلام عشقبازان دلنشینم گاه در سوز و گدازم گاه در راز و نیازم گاه در اوج معانی گاه در بحر یقینم مرغ روحم ز آشیان صدق در پرواز آمد یافتم بینای خلق اولین آخرینم جمله موجودات را دیدم که در فخرند باهم هریکی می گفت در فضل و شرف من بی قرینم خاک گفتا :من حسین بن علی را گرد راهم آب گفتا :مهر زهرا بام نور خامسینم باد گفتا :من غلام و جان نثار کوی اویم نار گفتا: دشمنش سوزم به قهر آتشینم مهر گفتا: گرد راه مرکبش را چهره سایم ماه گفتا: توسنش را بوسه زن بر صدر زینم گفت جبرائیل هستم بنده دربار آن شه خواند میکائیل مدحش گفت عبدش را معینم سُفت اسرافیل دُر از لب که او را جان نثارم گفت عزرائیل با خصمش گه مردن به کینم بعد ازآن گفتند ای انسان تودر عشقش چه کردی گفت من صاحب وصال عشق آن، عشق آفرینم روز عاشورا به موجودات بانگ اخرجوا زد جـز مرا، کز مرتـبت در کـاخ اجـلالـش مَـکیـنم دست دادم جسم دادم فرق دادم چشم دادم تا فدا گردیده جان در راهِ آن نورِ مبینم آن یکی بوسید دستش دیگری بوسید پایش این یکی گفتا که برگو کیستی ای نازنینم گفت من ماه بنی هاشم سرور قلب زهرا شبل حیدر ،زاده آزاده ام البنینم تک سوار یکه تاز عرصه میدان عشقم جان نثار سید العشاق فخر راستینم خوانده یزدانم زلطف و مرحمت، باب الحوائج دست گیر کل خلق از اولین تا آخرینم معنی درس وفایم فانی راه بقایم جرعه نوش چشمه علم امیرالمومنینم دست دادم در ره حق تا که یزدان داد بالم با همه قدوسیان طیار در خلد برینم روز مردی گر بیارم خم به ابروی کمانم آیه نصرمن الله نقش بندد بر جبینم ای عزاداران بشارت باد زهرا روز محشر آورد بهر شفاعت دستهای نازنیم تشنه لب در آب رفتم این سخن با خویش گفتم من چگونه آب نوشم شاه را عطشان ببینم مشک را پرکردم از آب و به خود گفتم که باید راه نزدیکی برای خیمه رفتن برگزینم راه نخلستان گرفتم لیک از شمشیر دشمن قطع شد دست علم گیر از یسار و از یمینم فکر کردم دست دادم آب دارم غم ندارم سر فرازم ساقی اطفال شاهنشاه دینم ناگهان دیدم که در ره ریخت آب و سوخت جانم تیر زد بر مشک آن خصمی که بود اندر کمینم دیگر از دیدار اطفال حرم شرمنده بودم تیر زد دشمن به چشمم تا که طفلان را نبینم گفتم اکنون خوب شد خوب است بر گردم به خیمه ناگهان بر سر فرود آورد عمود آهنینم
این پهلوان با وفا آخر زمین خورد قطعا در آن ثانیه که اکبر زمین خورد من که شنیدم تیر تا بر مشک او خورد از شرم روی مادر اصغر زمین خورد هرگز نمی فهمم چنین مرد رشیدی با آن همه هیبت چرا با سر زمین خورد افتاد پای فاطمه از روی مرکب انگار در محراب خود حیدر زمین خورد افتادن بی دست بد دردی ست والله لشکر که دید او از همه بدتر زمین خورد وقتی زمین افتاد آنجا خوب فهمید که حضرت زهرا کنار در زمین خورد وقتی علمدار حرم از اسب افتاد دیدند بین خیمه یک خواهر زمین خورد صد مرتبه از نیزه ها افتاد عباس هر دفعه که افتاد یک دختر زمین خورد چون قصه دستان او فهمید مادر میگفت که چشمش زدند آخر زمین خورد مهدی نظری
ادامه توضیح آیه ۲۵ سوره حدید.mp3
49.4M
لزوم یاری دین(سوره مبارکه حدید ادامه ترجمه و توضیح آیه ۲۵)
با همین سوز که دارم بنویسید حسین هر که پرسید ز یارم بنویسید حسین ثبت احوال من از ناحیۀ ارباب است همۀ اهل و تبارم بنویسید حسین خانۀ آخرتم هست قدمگاه حبیب سر در قصر مزارم بنویسید حسین هر که پرسید چه دارد مگر از دار جهان همۀ دار و ندارم بنویسید حسین من دلم را ز شکیبایی زینب دارم همۀ صبر و قرارم بنویسید حسین هیچ شعری ننویسید به روی کفنم با گِلِ تربت یارم بنویسید حسین تا نپرسند ز من هیچ سؤال آن دو مَلک به روی سینۀ زارم بنویسید حسین گلشن و باغ و بهشتم همه در هیئت اوست همۀ باغ و بهارم بنویسید حسین روی پیشانی من هرچه که بیمار شدم با همه حال نزارم بنویسید حسین هرکه پرسید که در چلّه نشینی چه کنم؟ اربعین با که گذارم؟ بنویسید حسین دست بر شاکلۀ هیئتیِ من نزنید گفت یارم به عذارم بنویسید حسین آری از کرب و بلایش نتوان دست کشید حاجت قافله دارم بنویسید حسین
امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود فردا ز خون عاشقان این دشت دریا می شود امشب کنار یکدگر بنشسته آل مصطفی فردا پریشان جمعشان چون قلب زهرا می شود امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی فردا صدای الامان زین دشت برپا می شود امشب کنار مادرش لب تشنه اصغر خفته است فردا خدایا بسترش آغوش صحرا می شود امشب که جمع کودکان در خواب ناز آسوده اند فردا به زیر خارها گمگشته پیدا می شود امشب رقیه حلقه ی زرین اگر دارد به گوش فردا دریغ این گوشوار از گوش او وا می شود امشب به خیل تشنگان عباس باشد پاسبان فردا کنار علقمه بی دست سقا می شود امشب بُوَد جای علی آغوش گرم مادرش فردا چو گل ها پیکرش پامال اعدا می شود امشب گرفته در میان، اصحاب، ثارالله را فردا عزیز فاطمه بی یار و تنها می شود امشب به دست شاه دین باشد سلیمانی نگین فردا به دست ساربان این حلقه یغما می شود امشب سر سرّ خدا بر دامن زینب بُوَد فردا انیس خولی و دیر نصارا می شود ترسم زمین و آسمان زیر و زبر گردد "حسان" فردا اسارت نامه ی زینب چو اجرا می شود
اشعار روز عاشورا و بعد از آن السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین کوتاه کن کلام...، بماند بقیه‌اش مرده است احترام...، بماند بقیه‌اش از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود آن هم نشد حرام...، بماند بقیه‌اش هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت آمد به انتقام...بماند بقیه‌اش شمشیرها تمام شد و نیزه‌ها تمام شد سنگ‌ها تمام...، بماند بقیه‌اش گویا هنوز باور زینب نمی‌شود بر سینه‌ی امام؟!...بماند بقیه‌اش پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته در بین ازدحام...بماند بقیه‌اش راحت شد از حسین همین که خیال‌شان شد نوبت خیام...، بماند بقیه‌اش از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش خون علی‌الدوام...!!بماند بقیه‌اش سر رفت،آه ،بعد هم انگشت رفت ، کاش از پیکر امام، بماند بقیه‌اش بر خاک خفته‌ای و مرا می‌برد عدو من می‌روم به شام،بماند بقیه‌اش دلواپسم برای سرت روی نیزه‌ها از سنگ پشت‌بام،بماند بقیه‌اش حالا قرار هست کجاها رود سرش از کوفه تا به شام،بماند بقیه‌اش تنها اشاره‌ای کنم و رد شوم از آن از روی پشت بام،بماند بماند بقیه اش
ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﯽ ﻣﻘﺪﻣﻪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻥ ﭘﯿﺮ ﺍﺯ ﺁﺧﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻣﻘﺘﻞ ﮔﺸﻮﺩﻩ ﺷﺪ ﻫﻤﻪ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺭﻭﺿﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺟﺎﯼ ﺑﻮﺳﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﻤﺒﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮد ﺍﺯ ﺧﻂ ﺑﻪ ﺧﻂّ ﻣﻘﺘﻞ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺯ ﺍﺳﯿﺮﯼ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﭼﺸﻢ ﺣﺮﺍﻣﯽ ﺑﻪ ﺧﯿﻤﻪ ﻫﺎﺳﺖ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺧﻂ ﺩﯾﮕﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮔﺮﻓﺖ ﮔﻮﺵ ﻋﺒﺎ ﺭﺍ ﻭ ﺻﯿﺤﻪ ﺯﺩ ﺍﺯ ﺭﻭﺿﮥ ﺭﺑﻮﺩﻥ ﻣﻌﺠﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﺮﮔﺸﺖ، ﺭﻭﺿﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺩﺷﺖ ﺑﺮﺩ ﺍﺯ ﺍﺭﺑﺎً ﺍﺭﺑﺎ ی ﺗﻦ ﺍﮐﺒﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ ﺑﻮﺩ ﺧﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﺍﺯ ﺍﻟﺘﻬﺎﺏ ﻣﺸﮏ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻫﯽ ﺩﺳﺖ ﺭﺍ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﮔﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﺍﺯ ﻻ‌ﯼ ﻻ‌ﯼِ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺻﻐﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺗﯿﺮ ﺍﺯ ﮔﻠﻮﯼ ﮐﻮﺩﮎ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ ﻫﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻣﮑﺮﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻥ ﻧﻔﺴﺶ ﺩﺭ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺭﻓﺖ ﻣﺪّﺍﺣﯽ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﻩ ﻣﻨﺒﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺍﯼ ﺗﺸﻨﻪ ﻟﺐ ﺣﺴﯿﻦ ﻣﻦ ﺍﯼ ﺑﯽ ﮐﻔﻦ ﺣﺴﯿﻦ ﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺿﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﮐﻮﭼﻪ کنید ﺑﺎﺯ ﮐﻪ ﺯﻫﺮﺍ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻣﺪﺍﺡ ﺑﯽ ﻣﻘﺪﻣﻪ ﺍﺯ ﺩﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻫﯿﺰﻡ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﺣﺮﻡ ﺭﺍ ﺧﺒﺮ ﮐﻨﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺖ ﺭﺍ ﭼﻪ ﻣﺮﺛﯿﻪ ﺁﻭﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻗﺎﻓﯿﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﻭﺍﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ
تاوان بگیر از ما ولی در این زمان نه ما را به ماه ات میهمان کن، امتحان نه با هرچه میخواهی بزن اما عزیزم با دوریِّ از روضه و گریه کنان نه جان جوانت رحم کن بر ما جوانان بسپار ما را دست اکبر ، این و آن نه هر چار فصل سال ما ابرِ بهاریم اندازه ی ما گریه کرده آسمان نه سر قفلیِ چشم مرا دست تو دادند سرمایه‌ای جز اشک دارد این دکان نه صدبار حاجات خودم را عرضه کردم یکبار هم نشنیدم از این آستان نه از من کماکان التماس مرقد تو از تو جواب التماسم همچنان نه جان من است این روضه ها؛ پای بساطت دنبال جانم آمدم، دنبال نان نه مثل حبیب و جُون و عابس پای عشقت ای کاش با جانم بمانم با زبان نه هرکس که آمد قتلگاهت زود برگشت شمر و سنان رفتند اما ساربان نه جوری تو را میزد که آخر خواهرت گفت: با خیزران بر ما بزن بر آن دهان نه بعد از تو زینب پیر شد از بس ربابت با گریه میگفت آب و نان نه سایبان نه
چگونه سر کنم بدون عشق صبح و شام را چه علتی بیاورم ندیدن مدام را شلوغ شد دل من از برو بیای هر کسی ولی دوباره یاد تو شکست ازدحام را منم که از تو دورم و صدای تو نمی رسد وگرنه که تو می دهی جواب هر سلام را نشانه های آخر الزمان رسیده پشت هم و کرده است جا به جا حلال را حرام را جهاد اکبر است انتظار تو در این زمان نه ساده نیست ، هرکسی ندارد این مقام را به این یقین رسیده ام که دیدنت ملاک نیست جهان مگر ندیده بود یازده امام را ؟ تو روزی عدل و داد را اقامه می کنی و من ز نام قائمت فقط بلد شدم قیام را بعید نیست عاقبت فقط به خاطر حسین تو زودتر بیایی و بگیری انتقام را ز داغ عمه ات و یا ز حال زین العابدین خودت بگو ز روضه ها بخوانمش کدام را ز دیر راهب و تنور کوفه روضه خوان شوم و یا که بازگو کنیم شام شام شام را تمام اختیار هر دو تا جهان به دست اوست اگرچه بسته ریسمان دو دست این امام را شکست قلب عمه زینبت شبیه قامتش در آن دمی که خیزران شکست احترام را
گریان تو جز گریه هیچ آیین ندارد حیران تو راهی به غیر از این ندارد باید که از سرمای دوری سوخت ورنه با شمع خاکستر شدن تحسین ندارد اینجا همه شاهند از دم بی نیازند آبادی ارباب ما مسکین ندارد لفظ "بفرمایید بالا" اشتباه است چون مجلس آقای ما پایین ندارد مشق شبم صدمرتبه نام حسین است جز نام زیبایش لبم تمرین ندارد دل خوش نکردم به نماز و روزه هایم جز گریه بر او که دلم تضمین ندارد بالا سر قبرم فقط روضه بخوانید نوکر به جز ذکر حسین تلقین ندارد هرکس برایش روضه رفتن نیست واجب درک صحیحی از اصول دین ندارد هر جای روضه قابل جان دادن ماست پس روضه خواندن که سبک سنگین ندارد حتّی به شمر از روی لطفش داد فرصت آقا به لب دارد دعا، نفرین ندارد نزدیک مغرب بود که دین خداوند افتاد زیر پای آنکه دین ندارد وقتی بگوید راست می‌گفته‌ست جدّم شمرِ لعین راهی به جز توهین ندارد شمشیر خورده تیر خورده نیزه خورده نای نشستن روی اسب و زین ندارد ای کوفیان اجسادتان را دفن کردید آیا عزیز فاطمه تدفین ندارد؟! ای کاش با صندوقچه می‌بردید سر را خولی که چیزی بهتر از خورجین ندارد
🏴بسم الله الرحمن الرحیم 🏴 🏴اعمال شب عاشورا🏴 👈۱. احیای شب عاشورا احیای این شب عزیز در کنار قبر امام حسین (علیه السلام) در کربلای معلی سفارش شده است. همچنین دعا و نیایش از دیگر اعمال شب عاشورا است. در روایتی از رسول خدا(ص) آمده است که «هر کس شب عاشورا را بیدار بماند (و به عبادت بپردازد)، گویا عبادت فرشتگان را انجام داده است...». 👈۲.خواندن نماز چهار رکعت نماز در آخر شب که در هر رکعت پس از سوره حمد، هر کدام از آیة الکرسی و سوره های توحید و فلق، و ناس را 10 مرتبه بخواند، و پس از سلام صد مرتبه سوره توحید را قرائت کند. و دیگر چهار رکعت نماز، در هر رکعت سوره حمد و پنجاه مرتبه سوره توحید و این نماز برابر است با نماز امیرالمؤمنین علیه السّلام که فضیلت بسیار دارد، و فرموده:پس از نماز، بسیار ذکر خدا کند، و صلوات بسیار بر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرستد و هرچه می تواند بر دشمنان ایشان لعن کند. صد رکعت نماز بجا می آوری، هر دو رکعت با یک سلام، که در هر رکعت یک مرتبه «حمد» و سه بار سوره «توحید» را می خوانی و پس از پایان این نمازها، هفتاد بار می گویی: «سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَکْبَرُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إلاَّ بِاللّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ». رسول خدا(ص) فرمودند:کسی که این نماز را بخواند وقتی که بمیرد، خداوند قبرش را معطّر و خوشبو می کند و هر روز تا هنگام دمیدن صور نوری وارد قبرش می شود.