یک خبرنگار
من روضه حسین رو شنیدم و زندم شرمندم این رسمی نوکری نبود😔
ناگهان مداح با صدایی رسا گفت:
قرارمون یادت نره کربلا رو میگم
اشکام سرازیر شد و بند نمیومد گریهام قطع نمیشد این جمله از مداح یادم موند و شد ورد زبونم
رسید روزی که اربابم حسین طلبید اما برای خادم، چه چیزی بهتر از خادمی برای امام حسین علیهالسلام
خدمت به زائر امام....گفته بودند برای خادمی نرو سخته، باوجود هوای گرم کربوبلا باید کارهای موکب رو انجام میدادیم همچیو ندید گرفتم و دلو زدم به دریا گفتم مشکلی نیست هر شرایطی باشه من میرم
من که بیقرار #بینالحرمین بودم طاقت نداشتم و هرطور شده میخواستم عازم #کربلا بشم....
امشب ۲۳ مرداد کوله بار سفرمو بستم و راهی کشور عشق شدم.....
#قسمتپایانی
۱۴۰۳/۶/۲۳
✍ #ملیکاناصری
@melikanaseryReporter
زیباترین عکسی که از کارت خبرنگاریام داشتم این بود:) 🥲
#بینالحرمین
@melikanaseryReporter