🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱🇮🇷
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#پنجشنبه_های_شهدایی
#ملت_ثامن
#حوزه_مقاومت_بسیج_بانک_ملت
حجم نیروهای مسلح عراق به اندازه هر 50 نفر، پنج نفر نظامی بود و از نظر تجهیزات نظامی و امکانات از عملیات خیبر به این طرف، بخش عظیمی از تجهیزات بسیار مهم دنیا در اختیار دشمن قرار گرفت. آمار تانکهای دشمن به پنج هزار دستگاه و نفربرها بالغ بر چهار هزار دستگاه میرسید. در جنگ هوایی، دشمن همه ابزارهای روز دنیا را در اختیار داشت. لذا امکانات دشمن یک حرکت و یک رشد فزایندهای پیدا کرده بود. دشمن از نظر اطلاعاتی هم به یک مرحله بالایی رسیده بود. هواپیماهای آواکس، رادارها و رازیتها که در مقابل تنفس و دمای بدن انسان حساسیت داشتند، کشف عملیات ما برای دشمن را بسیار آسان کرده بود و ما برای مخفی کردن عملیات خود، مستلزم هزینههای سنگینی بودیم...
از نظر زمان بندی، باید طوری حرکت میکردیم که همه نیروها از خطوط مختلف حرکت و ساعت 12 به محور میآمدند. سخت ترین محور، محور لشکر41 ثارالله بود که نقش حیاتی در کربلای 5 داشت و دورترین مسیر از داخل آب را باید طی میکرد. مهمترین مشکل ما انتخاب گردان خط شکن بود. عملیات ما تماماً استشهادی بود و ما به وسعت جبهه، نیروی استشهادی داشتیم. تلاش میشد عملیات با دقت انجام شود. تمام مسیری که بچهها باید میرفتند، تا دژ دشمن علامت گذاری شده بود و ما تا پشت میدان مین دشمن، ارتباط بیسیمی داشتیم. بچهها داخل آب شدند. سه ستون غواص به سمت دشمن حرکت کرد. پیش بینی کرده بودیم که در دو ساعت فلان مسیر را طی کنیم.
وقتی وارد آب شدیم، مسیر را نیم ساعت زودتر طی کردیم و به سمت دشمن حرکت کردیم.
محور دیگر ما که بچههای لشکر 10سیدالشهدا(صلوات الله علیه) بودند، زودتر از ما با دشمن درگیر شدند. ما در فاصله 200 متری سیم خاردارها بودیم که درگیری شروع شده بود. منورها به هوا رفت و به این ترتیب، درگیری ما با دشمن قبل از رسیدن به سیم خاردار شروع شد. دشمن موانع و مشکلات بسیار زیادی ایجاد کرده بود؛ اما ما خطوط را شکستیم. این از نکات بارز ما در جنگ بود که هیچ خط دفاعی نتوانست از نفوذ نیروهای ما به داخل منطقه دشمن جلوگیری کند. وقتی خطوط اول توسط شهید عابدینی و شهید حاج علی محمدی پور شکسته شد، هنوز دشمن درگیر بود...
روز دوم، دشمن با توان نظامی وسیعی وارد میدان شد و شروع به پاتک کرد و روز سوم هر جنبندهای که از کانال عبور میکرد، میزدند. جنگ، جنگ تن به تن و نارنجک و تانک بود. نصف خط ما را دشمن گرفته بود. اگر ما توان داشتیم و میتوانستیم صبح روز دوم عملیات کربلای 5، دو لشکر دنبال لشکر ثارالله و لشکر 25 کربلا وارد میکردیم، تا کنار بصره میرفتیم. در جایی که ما قرار گرفته بودیم، به راحتی تنومه در کنارمان بود. حداکثر فاصله ما با شهر بصره، یک فاصله 12 تا 14 کیلومتری بود. به راحتی میتوانستیم خودمان را به کنار دجله برسانیم؛ منتها توان ما کم بود. ما یک لشکرمان، کار 10 لشکر را میکرد...
روز سوم عملیات کربلای5، خیلی روز سختی بود. عراقیها یک فشار شدیدی گذاشتند. کاتیوشا و توپ و تانک و هر چیزی که داشتند به کار گرفتند و یک پاتک سنگین و بسیار مداومی را از صبح زود شروع کردند تا تقریباً ساعتهای دو سه که دیگر داشتند خطوط ما را تصرف میکردند. بخشی از خط را گرفته بودند و به بخشی از خطوط چسبیده بودند. هلیکوپترهای عراقی میآمدند از پشت میزدند توی این کانال که بیسیمها بودند که منهدم کنند...
تقریبا هفت روز شدیدترین پاتکها را دشمن انجام داد. خود «عدنان خیرالله» که از افسران قابل ارتش عراق هم بود و به نظر ما، مقتدرترین فرمانده عراقی بود، در جبهه مقابل ما، مسئولیت بازپس گیری دریاچه ماهی را داشت. آن طرف، حداقل 500 دستگاه تانک و بیش از 300 یا 400 قبضه توپ و دهها قبضه کاتیوشا -غیر از ادوات سبکی که در اختیارشان بود- اجرای آتش میکردند. زمین را هرچه نگاه میکردی، به جای این که نفر عراقی ببینی، ما تانک می دیدیم. یک حجم وسیعی بود. یا وقتی دشمن شروع می کرد به آتش ریختن، با این گروههای موزیک که یک ریتم منظمی دارند، هیچ تفاوتی نداشت. با یک انضباط ویژه ای، یک حجم بالایی از آتش میریخت. من دقت کردم در این زمین کربلای 5، شاید هیچ متری از زمین وجود نداشت که یک گلولهای در آن جا فرود نیامده باشد...
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#ملت_ثامن
#حوزه_مقاومت_بسیج_بانک_ملت
8.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 وقتی زمزمه عملیات به گوش می رسید
وقتی شبانه نیرو ها را جابجا می کردند
وقتی کامیون ها و وانت برای انتقال نیرو ها به خط می شدند .این نوحه و نوا به زبان ها جاری و به قلب ها می نشست.
شب های دیماه سال شصت و پنج
طنین این نوحه در فضای جنوب حاکم بود.
شب های قدر کربلای پنج
#فیلم_ناب_دفاع_مقدس
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#ملت_ثامن
#حوزه_مقاومت_بسیج_بانک_ملت
🔴امروز سالگرد شهادت یک "مرد" است.
مردی که اگر اراده میکرد هیچکس نمیتوانست مقابلش بایستد.
و آنقدر ایستادگی کرد که دشمن چاره ای جز شهادتش نداشت.
هر چند دیگر مصطفی را نداریم
ولی صدها مصطفی داریم درهسته ای، نانو، بیو و...
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#ملت_ثامن
#حوزه_مقاومت_بسیج_بانک_ملت
🍃🌸🍃🌸🍃
محمد ابراهیم همت متولد۱۲ فروردین ۱۳۳۴ شهرضا است که در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ جزیره مجنون به شهادت رسید.
او از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران بشمار میآمد. شهید همت پس از انقلاب و در سال ۱۳۶۱ مدت کوتاهی را در جبهه جنگ لبنان و اسرائیل گذراند، سپس به ایران بازگشت و در جبهههای جنگ ایران و عراق در عملیاتهایی، چون فتحالمبین، بیتالمقدس، رمضان و خیبر مسئولیتهایی را عهدهدار بود. او در اسفند ۱۳۶۲ در جریان عملیات خیبر به مقام رفیع شهادت نائل شد.
⚘⚘⚘⚘⚘
#پنجشنبه_های_شهدایی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#ملت_ثامن
#حوزه_مقاومت_بسیج_بانک_ملت
⚘⚘⚘⚘⚘
چند خاطره کوتاه از سردار شهید همت:
***
ريخته بودند دور و برش و سر و صورت و بازوهاش را ميبوسيدند. هركار ميكردي، نميتوانستي حاجي را از دستشان خلاص كني. انگاردخيل بسته باشند، ولكن نبودند. بارها شده بود حاجي توي هجوممحبت بچهها صدمه ديده بود؛ زير چشمش كبود شده بود، حتا يكبارانگشتش شكسته بود.
سوار ماشين كه ميشد، لپهايش سرخ شده بود، اينقدر كه بچههالپهاش را برداشته بودند براي تبرك! بايد با فوت و فن برايسخنراني ميآورديم و ميبرديمش.
ـ خب، حالا قِصر در رفت؟ يواشكي آوردنش؟ وقتي خواست بره چي؟
بين بچهها نشسته بودم و ميشنيدم چي پچپچ ميكنند. داشتند خطّ و نشان ميكشيدند. حاجي را يواشكي آورده بوديم و توي چادرقايمش كرده بوديم. بعد كه همه جمع شدند، حاجي براي سخنرانيآمد. بچهها خيلي دلخور شده بودند.
سريع سوار ماشين كرديمش. تا چندصدمتر، ده، بيست نفري بهماشين آويزان بودند. آخر مجبور شديم بايستيم و حاجي بيايد پايين.
***
بچهها كسل بودند و بيحوصله. حاجي سر در گوش يكي برده بود وزيرچشمي بقيه را ميپاييد. انگار شيطنتش گل كرده بود.
عراقي آمد تُو و حاجي پشت سرش. بچهها دويدند دور آنها. حاجيعراقي را سپرد به بچهها و خودش رفت كنار. آنها هم انگار دلشانميخواست عقدههاشان را سر يك نفر خالي كنند، ريختند سر عراقيو شروع كردند به مشت و لگد زدن به او. حاجي هم هيچي نميگفت.فقط نگاه ميكرد. يكي رفت تفنگش را آورد و گذاشت كنار سر عراقي.
عراقي رنگش پريد و زبان باز كرد كه «بابا، نكُشيد! من از خودتونم.» وشروع كرد تندتند، لباسهايي را كه كِش رفته بود كندن و غر زدن كه«حاجيجون، تو هم با اين نقشههات. نزديك بود ما رو به كشتن بدي.حالا شبيه عراقيهاييم دليل نميشه كه...»
بچهها ميخنديدند. حاجي هم ميخنديد.
***
ساعت يك و دو نصفهشب بود.
صداي شُرشُر آب ميآمد. تويتاريكي نفهميدم كي است. يكي پاي تانكر نشسته بود و يواش، طوريكه كسي بيدار نشود، ظرفها را ميشست.
جلوتر رفتم.
حاجي بود.
***
سر تا پاش خاكي بود. چشمهاش سرخ شده بود؛ از سوز سرما.
دو ماه بود نديده بودمش.
ـ حداقل يه دوش بگير، يه غذايي بخور. بعد نماز بخون.
سر سجاده ايستاد. آستينهاش را پايين كشيد و گفت «من با عجلهاومدهم كه نماز اول وقتم از دست نره.»
كنارش ايستادم. حس ميكردم هر آن ممكن است بيفتد زمين. شايداينجوري ميتوانستم نگهش دارم.
***
قلاجه بود و سرماي استخوانسوزش.
اوركتها را آورديم و بين بچههاقسمت كرديم. نگرفت.
گفت:
«همه بپوشن. اگه موند، من هم ميپوشم.»
تا آنجا بوديم، ميلرزيد از سرما.
***
تا دو، سهي نصفه شب هي وضو ميگرفت و ميآمد سراغ نقشهها و بهدقت وارسيشان ميكرد. يكوقت ميديدي همانجا روي نقشههاافتاده و خوابش برده.
خودش ميگفت «من كيلومتري ميخوابم.»
واقعاً همينطور بود. فقط وقتي راحت ميخوابيد كه توي جاده باماشين ميرفتيم.
عمليات خيبر، وقتي كار ضروري داشتند، رو دست نگهش ميداشتند. تا رهاش ميكردند، بيهوش ميشد.
اينقدر كه بيخوابي كشيده بود.
***
شب عملیات خیبر بود. داشتیم بچهها را برای رفتن به خط آماده میکردیم. حاجی هم دور بچهها میگشت و پا به پای ما کار میکرد.درگیری شروع شده بود. آتش عراقیها روی منطقه بود. هر چی میگفتیم «حاجی! شما برگردین عقب یا حداقل برین توی سنگر.» مگر راضی میشد؟ از آن طرف، شلوغی منطقه بود و از این طرف، دلنگرانی ما برای حاجی.
دور تا دورش حلقه زده بودند. اینجوری یک سنگر درست کرده بودند برای او. حالا خیال همه راحتتر بود. وقتی فهمید بچهها برای حفظ او چه نقشهای کشیدهاند، بالاخره تسلیم شد. چند متر آنطرفتر، چند تا نفربر بود. رفت پشت آنها.
***
#پنجشنبه_های_شهدایی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#ملت_ثامن
#حوزه_مقاومت_بسیج_بانک_ملت
🍃🌹🍃🌹🍃
شهادت:
در جریان عملیات خیبر، همچنان که نیروهای ایرانی در برابر ارتش عراق مقاومت میکردند هنگامی که شهید همت برای بررسی وضعیت جبهه جلو
رفته بود بر اثر اصابت گلولهٔ توپ در نزدیکیاش همراه با سید حمید میرافضلی، در غروب ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ در محل تقاطع جادههای جزایر مجنون شمالی و جنوبی سر از بدنشان جدا شد و به درجه رفیع شهادت نائل شدند.
به گفته شاهدان عینی و رزمندگان در منطقه عملیاتی طلائیه که عملیات خیبر و رمضان در آنجا انجام شد، به محدودهای باریک، یک میلیون و دویست هزار گلوله توپ و خمپاره شلیک شد که تلفات بسیاری را برجا گذاشت.
شهید ابراهیم همت در جریان عملیات خیبر به همرزمانش گفته بود: «باید مقاومت کرده و مانع از بازپسگیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. یا همه اینجا شهید میشویم یا جزیره مجنون را نگه میداریم».
«اولین باری که در جنگ به کسی عنوان «سید الشهدا» دادند، در عملیات خیبر و برای حاج همت بود.»
⚘⚘⚘⚘⚘
بخشی از وصیتنامه سردار شهید «حاج محمد ابراهیم همت»:
«من زندگی را دوست دارم، ولی نه آنقدر که آلودهاش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم. علی وار زیستن و علی وار شهید شدن، حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست میدارم.»
مادر جان من متنفر بودم و هستم از انسانهای سازشکار و بیتفاوت و متاسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمیدانند برای چه زندگی میکنند و چه هدفی دارند و اصلا چه میگویند بسیارند. ای کاش به خود میآمدند. از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است. بپاخیزید و اسلام را و خود را دریابید. نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمیشود.
🍃🌼🍃🌼🍃
#پنجشنبه_های_شهدایی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#ملت_ثامن
#حوزه_مقاومت_بسیج_بانک_ملت
1.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنان شهید حاج قاسم سلیمانی از شهید حاج ابراهیم همت
#پنجشنبه_های_شهدایی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#ملت_ثامن
#حوزه_مقاومت_بسیج_بانک_ملت