eitaa logo
داستان دلنشین منبر
11.2هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
34 فایل
✍بیان داستان جذّاب درمنبر،موجب انگیزه سازی،اقناع اندیشه،تحریک احساس ورفتارسازی در مخاطب میشود 😍#تبلیغات_ارزان😍👇 https://eitaa.com/joinchat/2208759919C9cd79a5ea3 تبلیغات نه تایید و نه رد می شود
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖رضای خداوند ✍روزی شخص نانوایی مردی با لباس کهنه و فقیرانه ای را دید که به طرف مغازش می‌آید..با خودش گفت حتما این فقیری است که می خواهد نانی را گدایی کند.وقتی آن مرد رسید گفت نان تمام شده،مرد از آنجا دور شد..دوست نانوا که آن مرد را از سر کوچه دیده بود به نانوا رسید و گفت"او را شناختی.؟* ♦️نانوا گفت نه..حتما فقیری بود که نان مجانی می خاست و من به او گفتم نان تمام شده..دوست نانوا گفت وای بر تو..آن مرد استاد و زاهد بزرگ شهر است..نانوا تا فهمید به سمت زاهد دوید و گفت مرا ببخش که شما را نشناختم..و از زاهد خواهش کرد که او را به شاگردی قبول کند زاهد قبول نکرد ولی نانوا اصرار کرد که اگر مرا به شاگردی قبول کنی تمام شهر را نان مجانی دهم...زاهد به خاطر شرطش او را قبول کرد... 🔷روزی در کلاس درس نانوا از زاهد پرسید که ای شیخ"جهنم کجاست؟ شیخ گفت جهنم جاییست که تکه نانی را برای رضای خدا ندهند و شهری را برای رضای بنده ای نان دهند...* ثواب نشر شریک باشید‌. داستان دلنشین منبر @membariha313
❇️ مفهوم «برکت» 💠از پیامبر(ص) پرسیدند برکت درمال یعنی چه؟ 🔹درپاسخ، پیامبر(ص) مثالی زد و فرمود: گوسفند درسال یکبار زایمان می کند وهر بار هم یک بره به دنیا می آورد . سگ در سال دو بار زایمان میکند و هربار هم حداقل ۷-۶ بچه. به طور طبیعی شما باید گله های سگ را ببینید که یک یا دو گوسفند در کنار آن است. 🔸ولی در واقع برعکس است. گله های گوسفند را می بینید و یک یا دو سگ درکنار آنها چون خداوند برکت را در ذات گوسفند قرار داد و از ذات سگ برکت را گرفت . مال حرام اینگونه است. فزونی دارد ولی برکت ندارد.» ✅روی مفهوم" برکت در روزی" فکر کنید... داستان دلنشین منبر @membariha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🌹صدای اذان دل مومن را می لرزاند ✍حاج آقا قرائتی: در ۲ آیه به هم پیوسته قرآن خداوند ابتدا می فرماید: هنگامی که اذان می گوییم شما را مسخره می کند و نیز در آن هنگام دین شما را مسخره می کند که این امر بیانگر این است که اذان سیمای دین است. صدای ناقوس شبیه صدای ساعت های بزرگ است که هیچ پیامی ندارد اما اذان از الله شروع می شود و به الله نیز ختم می شود که بین ۲ الله یک دوره تفکرات اسلامی آموزش داده می شود. اذان یعنی معرفی عقاید که در روایت آمده است، زمانی که اذان می گویند، شیطان فرار می کند. در روایات آمده است که در آخرالزمان انسان های مشهور خجالت می کشند که اذان بگویند اما بسیاری از چهره های شناخته شده عصر ما اهل اذان گفتن بودند. در حال حاضر گروه های تواشیح باید ۲ دگرگونی را در دستور کار خود قرار دهند یکی آنکه این هنر را به زبان فارسی تبدیل کنند و دیگر آنکه اذان بگویند که ثواب بسیاری دارد. صدای اذان امیرالمومنین علی(ع) را تمام مردم کوفه می شنیدند که در آن زمان کوفه چهارصدهزار نفر جمعیت داشت. داستان دلنشین منبر @membariha313
🔖لذت عبادت و بندگی 🔺می گویند شبی دزدی با اره آهن بر قفلی را می برید یک کسی عبور می کرد گفت داری چکار می کنی؟ گفت: دارم ساز می زنم. گفت: پس چرا صدا ندارد؟ گفت: صداش فردا در می آید. 🔷حالا بسیاری از کارهایی ما که در روز می کنیم صدایش شب، سحر، نخواندن نماز اول وقت و نچشیدن شیرینی نماز در می آید. کسی که اخلاق خوبی ندارد و به واجبات مالی اش عمل نمی کند و زبانش را نمی تواند کنترل کند این شخص نمی تواند از دینداریش لذت ببرد. به هر مقدار که کم گذاشته، از آنجا کم می گذارند. دینداری برای ما کلفت و سختی پیدا می کند چون شیرینی آن را نمی توانیم خیلی درک کنیم و خیلی به بار نمی نشیند. طبیعی هم است چون دین مثل پازل می ماند. شما آن بخش از واجبات دین را و ترک حرامهای دین را عمل کنید همراه با اعتقاداتی که دارید، قطعاً می تواند برسید. داستان دلنشین منبر @membariha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دغدغه و دردِ حجت خدا رو داشتن ، از صد درمان بهتره دردامام زمان داشتتن یعنی چه؟؟ داستان دلنشین منبر @membariha313
🌾🌷🌾 🌹در زمان مالک دینار جوانی از زمره اهل معصیت و طغیان از دنیا رفت ؛ مردم به خاطر آلودگی (گناهان )او جنازه اش را تجهیز نکردند ، بلکه در مکان پستی و محلّ پر از زباله ای انداختند و رفتند . 🌺شبانه در عالم رؤیا از جانب حق تعالی به مالک دینار گفتند : بدن بنده ما را بردار و پس از غسل و کفن در گورستان صالحان و پاکان دفن کن . عرضه داشت : او از گروه فاسقان و بدکاران است ، چگونه و با چه وسیله مقرّب درگاه احدیت شد ؟ جواب آمد : در وقت جان دادن با چشم گریان گفت : "یا مَنْ لَهُ الدُّنیا وَ الآخِرَهُ إرْحَمْ مَن لَیْسَ لَهُ الدُّنیا وَ الآخرَهُ ." « ای که دنیا و آخرت از اوست ، رحم کن به کسی که نه دنیا دارد نه آخرت » . 🌿مالک ! کدام دردمند به درگاه ما آمد که دردش را درمان نکردیم ؟ و کدام حاجتمند به پیشگاه ما نالید که حاجتش را برنیاوردیم ؟ 📚منهج الصادقین، انیس اللیل ص ۴۵» داستان دلنشین منبر @membariha313
🔺 استغاثه کنید ✅امام باقر(ع) فرمودند: اگر یک روز چشم باز کردید و امامتان را ندیدید، به درگاه خداوند استغاثه کنید که اگر این کار را کردید، به سرعت فرج تحقق پیدا می کند. 📝 این حدیث نکات بسیاری دارد، امام باقر(ع) فرمودند: اگر امامتان ندیدید، استغاثه کنید. یعنی نه اینکه فقط برای فرج دعا کنید بلکه ناله و ضجه بزنید. 📌نه به صورت فردی که این حدیث خطاب به جمع است و می فرماید شما جماعت شیعه از نبود و غیبت امام خود ضجه بزنید. ♦️ اگر این چنین شد که حداقل جماعت شیعه در غیبت حضرت به ناله در آید، به سرعت فرج رخ می دهد. داستان دلنشین منبر @membariha313
🔖 پيرمرد حريص و هارون الرّشيد 🔻روزى هارون الرّشيد به خاصّان و نديمان خود گفت: من دوست دارم شخصى كه خدمت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم مشرّف شده و از آن حضرت حديثى شنيده است زيارت كنم تا بلاواسطه از آن حضرت آن حديث را براى من نقل كند. چون خلافت هارون در سنه يكصد و هفتاد از هجرت واقع شد و معلوم است كه با اين مدّت طولانى يا كسى از زمان پيغمبر باقى نمانده، يا اگر باقى مانده باشد در نهايت ندرت خواهد شد. 🔷 ملازمان هارون در صدد پيدا كردن چنين شخصى بر آمدند و در اطراف و اكناف تفحّص نمودند، هيچكس را نيافتند بجز پيرمرد عجوزى كه قواى طبيعى خود را از دست داده و از حال رفته و فتور و ضعف كانون و بنياد هستى او را در هم شكسته بود و جز نفس و يك مشت استخوانى باقى نمانده بود. 🌹او را در زنبيلى گذارده و با نهايت درجه مراقبت و احتياط به دربار هارون وارد كردند و يكسره به نزد او بردند. هارون بسيار مسرور و شاد گشت كه به منظور خود رسيده و كسى كه رسول خدا را زيارت كرده است و از او سخنى شنيده، ديده است. 🔸گفت: اى پيرمرد! خودت پيغمبر اكرم را ديده‏اى؟ عرض كرد: بلى. ♦️هارون گفت: كى ديده‏ اى؟ عرض كرد: در سنّ طفوليّت بودم، روزى پدرم دست مرا گرفت و به خدمت رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلّم آورد. و من ديگر خدمت آنحضرت نرسيدم تا از دنيا رحلت فرمود. ▪️هارون گفت: بگو ببينم در آنروز از رسول الله سخنى شنيدى يا نه؟ عرض كرد: بلى، آنروز از رسول خدا اين سخن را شنيدم كه مى‏فرمود: يَشِيبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشُبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الامَلِ «فرزند آدم پير مى‏شود و هر چه بسوى پيرى مى‏رود به موازات آن، دو صفت در او جوان مى‏گردد: يكى حرص و ديگرى آرزوى دراز.»(۱) 🔷هارون بسيار شادمان و خوشحال شد كه روايتى را فقط با يك واسطه از زبان رسول خدا شنيده است؛ دستور داد يك كيسه زر بعنوان عطا و جائزه به پير عجوز دادند و او را بيرون بردند. همينكه خواستند او را از صحن دربار به بيرون ببرند، پيرمرد ناله ضعيف خود را بلند كرد كه مرا به نزد هارون برگردانيد كه با او سخنى دارم. گفتند: نمى‏شود. گفت: چاره‏اى نيست، بايد سؤالى از هارون بنمايم و سپس خارج شوم! 😳زنبيل حامل پيرمرد را دوباره به نزد هارون آوردند. هارون گفت: چه خبر است؟ پيرمرد عرض كرد: سؤالى دارم. هارون گفت: بگو. پيرمرد گفت: حضرت سلطان! بفرمائيد اين عطائى كه امروز به من عنايت كرديد فقط عطاى امسال است يا هر ساله عنايت خواهيد فرمود؟ 🔶هارون الرّشيد صداى خنده‏اش بلند شد و از روى تعجّب گفت: صَدَقَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ؛ يَشِيبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشِبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الامَلِ! «راست فرمود رسول خدا كه هر چه فرزند آدم رو به پيرى و فرسودگى رود دو صفت حرص و آرزوى دراز در او جوان مى‏گردد!» اين پيرمرد رمق ندارد و من گمان نمى‏بردم كه تا درِ دربار زنده بماند، حال مى‏گويد: آيا اين عطا اختصاص به اين سال دارد يا هر ساله خواهد بود. حرص ازدياد اموال و آرزوى طويل او را بدين‏ سرحدّ آورده كه بازهم براى خود عمرى پيش بينى مى‏كند و در صدد اخذ عطاى ديگرى است. ۱. در كتاب «أربعين» جامى طبع آستان قدس رضوى، ص 22، /مجموعه ورّام ابن أبى فراس به نام «تنبيه الخَواطر و نُزهة النَّواظر» طبع سنگى، ص 204 /با این مضمون در «خصال» صدوق، طبع اسلاميّه (سنه 1389) ج 1، باب الإثنين، ص 73، 📚نرم افزار کیمیای سعادت/علامه طهرانی معاد شناسى، ج‏1، ص: ۲۸ داستان دلنشین منبر @membariha313
🔖امید به رحمت خداوند : 🔻خیلی از افراد در حال یاس به خودکشی دست می زنند. در مکتب ما گفته شده که هیچ وقت از رحمت خدا ناامید نباشید. رحمت خدا خیلی گسترده است. امام علی (ع) به فرزندش امام حسین (ع) می فرماید: فرزندم، هیچ وقت گناهکار را از رحمت خدا ناامید نکن، چه بسا کسی که اعتکاف ( ثابت ماندن در کاری )به گناه کرده اند ولی عاقبت آنها به خیر می شود. 🔷 فردی به دیدن یکی از کارگزاران مامون رفت. دید که او روزه خواری می کند. پرسید که چرا روزه می خوری ؟ او گفت: من از آمرزش الهی مایوس هستم زیرا می دانم خدا من را نمی بخشد. من چندین سادات را به دستور مامون اعدام کرده ام. این جرم بزرگی است.پس من برای چه روزه بگیرم و نماز بخوانم زیرا دیگر خدا من را نمی آمرزد. ♦️آن فرد پیش امام رضا (ع) رفت و حرف کارگزار مامون را گفت. امام فرمود: گناه این حرف از گناه کشتن سادات بالاتر است. پس شما نباید ناامید باشید حتی اگر گناه بزرگی انجام داده باشید. ▪️ یکی از بزرگان فرمودند: شیطان هم در طاعات و هم در گناهان ما طمع دارد. شیطان بعد از اینکه ما را به گناه وادار کرد، می گوید که آب از سر تو گذشته است. اگر شیطان انسان را مایوس کرد کاملا بر او مسلط می شود. شیطان در عبادات ما را به غرور وا می دارد. داستان دلنشین منبر @membariha313
سیده نفیسه خاتون.mp3
1.09M
داستان سیده نفیسه خاتون پرهیزگاری یک خانم حاجت گرفتن از این سیده بزرگوار ۶۰۰۰ ختم قرآن داستان دلنشین منبر @membariha313
✨﷽✨ 📜 ✍به بهلول گفتن: ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺁﻣﺪﺕ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯿﭽﺮﺧﻪ؟؟ ﮔﻔﺖ: ﺧـﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ، ﮐﻢ ﻭ ﺑﯿﺶ ﻣﯿﺴﺎﺯﯾﻢ ﺧـــﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵ میرﺳﻮﻧﻪ. 🔻گفتند : ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻏـــﺮﯾﺒﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﻟﻮ ﻧﻤـــﯿﺪﯼ؟ ﮔﻔـﺖ: ﻧﻪ ﯾﻪ ﺧــﻮﺭﺩﻩ ﻗـــﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻫـﻢ کاﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﺟﻮﺭ ﺑﺸﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻡ ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮔﻪ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ بمــونم. گفتند: ﻧﻪ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺟـﻮﺭﯼ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﺭﺯاﻗـــﻪ ﻣﯿـﺮﺳﻮﻧﻪ گفـــــتند: ﻣﺎ ﻧﺎﻣـــﺤﺮﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ دﯾﮕﻪ!! ﮔـﻔﺖ: ﺗﻮ ﻓـﮑﺮ ﮐﻦ ﯾﻪ ﺗﺎﺟــﺮ یـهودی ﺗـــﻮﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﺴﺖ ﻫﺮ ﻣــﺎﻩ ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﻡ ﻣـــــﯿﺎﺭﻩ ﮐﻤﮏ ﺧــﺮﺟﻢ ﺑﺎﺷﻪ گفـتند: ﺁﻫﺎﻥ ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ! ﺣﺎﻻ ﺷﺪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺳﺘـﺸﻮ ﻧﻤﯿﮕﯽ؟! 👌ﮔﻔﺖ: ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺳــﻪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﻮنه ﺑﺎﻭﺭ نکردی یڪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ تاجـــر یهـــــودی ﻣﯿـﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﺮﺩﯼ!! ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻧــﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ تاجـر یهـودی ﭘﯿـﺶ ﺗﻮ ﺍﻋـــﺘﺒﺎﺭ ﻧــﺪﺍﺭﻩ؟! داستان دلنشین منبر 🌸 @membariha313
🔷داستان عجیب نجات جان آیت‌الله مرعشی توسط امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🔻با خود گفتم: «شب جمعه شایسته است که به سرداب مقدس بروم، زیارت ناحیه مقدسه را بخوانم. شمع نیم سوخته‌ای را برداشتم و به سمت سرداب مقدس راه افتادم. همه جا تاریک بود درب سرداب را به آهستگی باز کردم و با احتیاط از پله‌ها پایین رفتم. به کف سرداب که رسیدم شمع را روشن کردم و مشغول خواندن زیارت ناحیه مقدسه شدم. 🔻 بعد از مدت کمی صدای پای شخصی را شنیدم رویم را به سمت پله‌ها برگرداندم. مرد عرب ژولیده و درشت هیکلی را دیدم که خنجری در دست داشت. عزرائیل را در چند قدمی خود می‌دیدم عرق سردی بر پیشانی‌ام نشسته بود آن مرد عرب نعره زنان به سوی من حمله کرد شمع را خاموش کردم و پا به فرار گذاشتم. آن مرد گوشه عبای من را گرفت و با قدرت به سوی خود کشاند. ♦️در آن لحظه به امام زمان عج توسل نمودم و بلند فریاد زدم: «یا امام زمان» یک‌وقت مرد عرب دیگری در سرداب پیدا شد و به مرد مهاجم فریاد زد: «رهایش کن» و بلافاصله مرد عرب قوی هیکل، بی‌هوش بر زمین افتاد من نیز دچار ضعف شدم و به روی زمین افتادم. کمی بعد احساس کردم فردی مرا صدا می‌زند. چشمانم را که باز کردم دیدم سرم به زانوی مرد عرب است هنوز در فکر مرد مهاجم بودم، دیدم همچنان بی‌هوش در وسط سرداب افتاده است. رمق نداشتم مرد عرب مهربان، چند دانه خرما در دهانم گذاشت که‌ هرگز خرمایی با آن طعم نخورده بودم. 🔸در حالی که سر به زانوی آن مرد داشتم به من گفت: «خوب نیست در مواردی که خطر تو را تهدید می‌کند ‌تنها به اینجا بیایی، بهتر است بیشتر احتیاط کنی.» یک لحظه در فکر فرو رفتم که چگونه ممکن است فردی به یک‌باره در این سرداب ظاهر شود و نام مرا بداند و چطور توانست با یک نهیب، آن مرد قوی هیکل را آنگونه نقش بر زمین کند؟ ناگهان متوجه شدم از آن مرد مهربان خبری نیست. 🔸فریاد زدم: «ای وای، سرم در دامان آقا، مولا و مقتدایم حضرت حجت بن الحسن المهدی(عج) بوده و با او حرف زده‌ام اما او را نشناخته‌ام. غم عالم بر دلم نشست، با دیده‌ای اشکبار، از سرداب به قصد زیارت حرم عسکریین خارج ‌شدم تا بلکه یار را در آن‌جا بجویم در حالی که هنوز مرد غول پیکر مهاجم عرب، بی‌هوش در کف سرداب افتاده بود. 📙کتاب تشرفات مرعشیه، حسین صبوری داستان دلنشین منبر @membariha313
✅نیڪے ڪنندہ بہ پدر و مادر همنشینے با انبیاست ✍روزے حضرت موسے (ع) در ضمن مناجات خود عرض ڪرد: خدایا مے‌خواهم همنشین خود را در بهشت ببینم. جبرئیل بر حضرت موسے نازل شد و عرض ڪرد: یا موسے، فلان قصاب در فلان محلہ همنشین تو خواهد بود. حضرت موسے (ع) بہ آن محل رفت و مغازہ قصابے را پیدا ڪرد و دید ڪہ جوانے مشغول فروختن گوشت است. شامگاہ ڪہ شد، جوان مقدارے گوشت برداشت و بہ سوے منزل خود روان شد. حضرت موسے (ع) از پے او تا در منزلش آمد و سپس بہ او گفت: مهمان نمے‌خواهے؟ جوان گفت: خوش آمدید. آنگاہ او را بہ درون منزل برد. حضرت موسے (ع) دید ڪہ جوان غذایے تهیہ نمود، آن‌گاہ زنبیلے از سقف بہ زیر آورد و پیرزنے ڪهنسال را از درون آن خارج ڪرد او را شستشو دادہ و غذایش را با دست خویش بہ او خورانید. موقعے ڪہ جوان مےخواست زنبیل را در جاے اول بیاویزد، پیرزن، ڪلماتے ڪہ مفهوم نمے‌شد ادا ڪرد. بعد از آن جوان براے حضرت موسے (ع) غذا آورد و خوردند. حضرت پرسید: حڪایت تو با این پیرزن چگونہ است؟ جوان گفت: این پیرزن مادر من است. چون مرا بضاعتے نیست ڪہ براے او ڪنیزے بخرم، ناچار خودم ڪمر بہ خدمت او بسته‌ام. حضرت پرسید: آن ڪلماتے ڪہ بر زبان جارے ڪرد چہ بود؟ جوان گفت: هر وقت او را شستشو مےدهم و غذا بہ او مےخورانم، می‌گوید: «غفراللہ لڪ و جعلڪ جلیس موسے یوم القیامة فے قبّتہ و درجته» یعنے خداوند، تو را ببخشد و همنشین حضرت موسے (ع) در بهشت باشے، به‌‌ همان درجہ و جایگاہ او. حضرت موسے (ع) فرمود: ‌اے جوان بشارت مےدهم بہ تو ڪہ خداوند دعاے او را درباره‌ات مستجاب گردانیدہ است. جبرئیل بہ من خبر داد ڪہ در بهشت، تو همنشین من هستے.... داستان دلنشین منبر @membariha313
🔖بروید و به دیگران بگویید که برای فرج من دعا کنند. 🔸فردی فلج بود و یک روز قبل از عاشورا به جمکران رفته بود؛ در مکاشفه ای در مسجد جمکران، امیر المومنین علیه السلام و امام حسین علیه السلام را دید؛ و بعد خدمت امام زمان ارواحنا لتراب مقدمه الفداء رسید و حضرت بعد از اینکه او را شفاء دادند، به او فرمودند: 🔸بروید و به دیگران بگویید که برای فرج من دعا کنند!!! بعد هم فرمودند: امشب عزاداری خوب و مفصلی در اینجا برگزار می شود و ما هم حضور داریم؛ من[بیمار فلجی که شفا یافتم]تا شب ماندم و دیدم که هیئتی از تبریز به جمکران آمدند و آن شب مراسم داشتند 📕کتاب مسجد مقدس جمکران تجلیگاه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، ص125 داستان دلنشین منبر @membariha313
❇️حکایت‌ پندآموز 🔸«راه حلی برای گناه نکردن»❗️ 🔰جواني نزد عالمي آمد و از او پرسيد: من جوان هستم اما نميتوانم خود را از نگاه كردن به دختران منع كنم، چاره ام چيست؟ عالم كوزه‌اي پر از شير به او داد و به او توصيه كرد كه كوزه را به سلامت به جاي معيني ببرد و هيچ چيز از كوزه نريزد... 💠به يكي از طلبه‌هايش هم گفت او را همراهي كند و اگر شير را ريخت جلوي همه‌ي مردم او را كتك بزند. جوان نيز شير را به سلامت به مقصد رساند. و هيچ چيز از آن نريخت. وقتي عالم از او پرسيد چند دختر را در سر راهت ديدي؟ جوان جواب داد: هيچ، فقط به فكر آن بودم كه شير را نريزم كه مبادا در جلوي مردم كتك بخورم و در نزد مردم خوار وخفيف شوم. ✅عالم هم گفت: حكايت انسان مؤمن هم همین است مومن هميشه خداوند را ناظر بر كارهايش ميبيند و از حساب روز قيامت و بی‌آبرویی در مقابل مردم در صحرای محشر و عذاب جهنم بیم دارد داستان دلنشین منبر @membariha313
clip .mp3
924.3K
داستان کسی که همتش آخرت است 🔻خدایا خودت کارم رو درست کن 🔻 🔶در نظر گرفتن آخرت در زندگی داستان دلنشین منبر @membariha313
🔔 تفاوت نماز اول وقت ✅ پیامبر(ص): برتری اول وقت با غیر اول وقت،‌ مثل برتری من است بر امت كافی، ج‏۳، ص۲۷۴ 💠 آیت الله بهجت(ره): بعضی از اساتید اخلاق [آیت‌الله قاضی رحمت‌الله‌علیه] در نجف می‌گفتند: «من ضامنم کسی‌که این نمازهای پنج‌گانه را در اول وقت بخواند، به مقامات عالیه می‌رسد». خیلی کلام بزرگی ایشان گفت، گفت: «اگر نمازهای پنج‌گانه را در اول وقت خواند، باز هم نرسید به آن مقامات عالیه، به من لعن کند!». خیلی عجیب است! خیلی عجیب است! معلوم می‌شود این،‌ چیزی هم نیست؛ هر کاری دارد،‌ یکی از این نمازهای پنج‌گانه را می‌تواند در وسط آن کارها انجام دهد؛‌ چون اول وقت است. داستان دلنشین منبر @membariha313
✨﷽✨ ✅ ✍در کربلای معلّی یکی از علما که به علوم غریبه آگاهی داشته است، تصمیم می‌گیرد که به وسیله علم جفر خود را به امام عصر ساند، در نتیجه در داخل یکی ازغرفه های صحن امام حسین (سلام‌الله‌علیه) به محاسبات این علم می‌پردازد. پاسخی که دریافت می‌دارد این بوده است که امام داخل صحن با پیرمردی قفل‌ساز در حال صحبت هستند و گل می‌گویند و گل می‌شنوند. تردید می‌‌کند مبادا فلان قسمت از برنامه را اشتباه کرده باشم. بار دوم و سوم نیز حساب می‌کند و نتیجه همان می‌شود. در این هنگام عزم خود را بر دیدار جزم می‌کند که هر چه بادا باد. می‌بیند آری امام زمان(عج) در همان زاویة صحن که به وسیله آن علم درک کرده است، با آن مرد قفل‌ساز مشغول گفتگو هستند. چون می‌بیند که آقا در حال خداحافظی هستند، رو به امام به سرعت حرکت می‌کند. امام زمان(عج) از آن پیر‌مرد خداحافظی کرده و رو به سوی ایشان می‌آیند. و وقتی با او رودررو قرار می گیرند، می‌فرمایند: فلانی تو هم مثل این پیر مرد قفل ساز شو تا من به سراغ تو بیایم و از کنارش می‌گذرند. این عالم می‌گوید: همان وقت به سراغ این پیرمرد قفل‌ساز رفتم تا او و رفتار و روحیاتش را شناسایی کنم. از او پرسیدم: این آقایی که با ایشان صحبت داشتی، که بود؟ در پاسخ گفت: تا آن جا که می دانم آقا سیدمهدی، فرزند مرحوم آقا سیدحسن، هستند که پدرشان هم به رحمت خداوند رفته است. از نوع جواب او به زودی متوجه شدم که آقا خود را به او معرفی کرده‌اند، ولی این بنده خدا متوجه نشده است که ایشان امام‌عصر (عج) هستند. نزدیک بود او را از حقیقت امر آگاه سازم، ولی به خود آمدم که اگر این کار صلاح این بندة خدا بود، خود آقا به او توجه می‌دادند. ازحالات آقا و زمان آشنایی او با آقا و غیره پرسیدم... دقت کردم ببینم که این پیرمرد چه ویژگی خاصی دارد که امام مرا به آن دعوت فرموده‌اند: عاقبت دریافتم که در کنار تقید ایشان به مسائل شرعی و کسب حلال؛ بارزترین ویژگی اخلاقی او این است که سخت به قول و قرارش با مردم پایبند است و اگر می‌گوید قفل شما فلان موقع آماده است، آن را حتماً سر وقت و شاید زودتر آماده کرده است. 📙داستان ملاقات امام زمان با یک کاسب ساده داستان دلنشین منبر @membariha313
🔻شما خوب باشید، خودم می آیم آیت الله آقا حسن صافی: یکی از علمای کربلا با جفر می خواست به حضرت علیه السلام برسد... و خیلی تلاش کرد و 🔸داستانهایی داشت تا در نهایت در یک قفل فروشی توفیق زیارت حضرت علیه السلام را پیدا کرد؛ از حضرت علیه السلام پرسید که چه کنیم که خدمت شما برسیم؟ 🔻حضرت علیه السلام فرمودند: شما مثل این مرد قفل ساز[خوش قول]باشید، تا ما بیاییم. 📚کتاب عنایات امام زمان علیه السلام به علما و طلاب، ص202تا204 داستان دلنشین منبر 🌸 @membariha313
✨﷽✨ 📚حکایت بهلول دانا ✍روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم (شراب) حرام می شود؟ بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو میپاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد! مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی داستان دلنشین منبر @membariha313
✨﷽✨ 🐝 دنیای عسلی🍯 ✍قطره عسلی بر زمین افتاد ; مورچه‌ی کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود،پس برگشت و جرعه ای دیگر نوشید. باز عزم رفتن کرد اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد،پس بر آن شد تا خود را در عسل بیاندازد!! تا هرچه بیشتر و بیشتر لذت ببرد. مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد اما (افسوس) که نتوانست از آن خارج شود... پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت در این حال ماند تا آنکه نهایتا مُـرد... بزرگی میگوید: دنیــا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ! پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینـــــی آن غرق شد هلاڪ میشود. این است حکایت دنیا... داستان دلنشین منبر @membariha313
📕دینداری در آخر الزمان 🔸شیطان این را می داند که اجلش نامحدود نیست، لذا در آخرالزمان که نزدیک ظهور است سعی او بر این است که لغزشها را بیشتر کند و هر چه دارد رو می کند و این دورانی است که آن سختی ها بر آن شمرده شده است. ♦️ یکی از شاگردان آیت الله مرعشی نجفی که مرحوم اشتهاردی بودند که در حرم حضرت معصومه نماز می خواندند می گفتند آیت الله مرعشی در درس می فرمودند آقایان من صبح که از خانه بیرون می آیم خدا را به چهارده معصوم قسم می دهم که ظهر دیندار به خانه برگردم. چه بسا سرعت سقوط چقدر زیاد می شود. در روایت است که شخص صبح دیندار است و شب دینش را از دست می دهد و یا شب دیندار است و صبح دینش را از دست می دهد، به خاطر این است که عوامل سقوط زیاد است که اگر کسی مراقب نباشد از این جهت سقوط انسانها بسیار خواهد بود. 📚پایگاه برنامه سمت خدا داستان دلنشین منبر @membariha313
🔖 محبت به طاغوت و طاغوتیان🔖 🔻امام کاظم علیه السلام و صفوان جمّال 🔷داستان صفوان جمّال را شنیده اید. صفوان مردی بود كه- به اصطلاح امروز- یك بنگاه كرایه ی وسائل حمل و نقل داشت كه آن زمان بیشتر شتر بود، و به قدری متشخص و وسائلش زیاد بود كه گاهی دستگاه خلافت، او را برای حمل و نقل بارها می خواست. روزی هارون برای یك سفری كه می خواست به مكه برود، لوازم حمل و نقل او را خواست. قراردادی با او بست برای كرایه ی لوازم. ولی صفوان، شیعه و از اصحاب امام كاظم است. روزی آمد خدمت امام و اظهار كرد- یا قبلاً به امام عرض كرده بودند- كه من چنین كاری كرده ام. 🔶حضرت فرمود: چرا شترهایت را به این مرد ظالم ستمگر كرایه دادی؟ گفت: من كه به او كرایه دادم، برای سفر معصیت نبود. چون سفر، سفر حج و سفر طاعت بود كرایه دادم و الاّ كرایه نمی دادم. فرمود: پولهایت را گرفته ای یا نه؟ یا لااقل پس كرایه هایت مانده یا نه؟ بله، مانده. فرمود: به دل خودت یك مراجعه ای بكن، الآن كه شترهایت را به او كرایه داده ای، آیا ته دلت علاقه مند است كه لااقل هارون این قدر در دنیا زنده بماند كه برگردد و پس كرایه ی تو را بدهد؟ 👈گفت: بله. فرمود: تو همین مقدار راضی به بقای ظالم هستی و همین گناه است. صفوان بیرون آمد. او سوابق زیادی با هارون داشت. یك وقت خبردار شدند كه صفوان تمام این كاروان را یكجا فروخته است. 🔸اصلاً دست از این كارش برداشت. بعد كه فروخت رفت [نزد طرف قرارداد] و گفت: ما این قرارداد را فسخ می كنیم چون من دیگر بعد از این نمی خواهم این كار را بكنم، و خواست یك عذرهایی بیاورد. خبر به هارون دادند. ♦️گفت: حاضرش كنید. او را حاضر كردند. گفت: قضیه از چه قرار است؟ گفت من پیر شده ام، دیگر این كار از من ساخته نیست، فكر كردم اگر كار هم می خواهم بكنم كار دیگری باشد. هارون خبردار شد. گفت: راستش را بگو، چرا فروختی؟ گفت: راستش همین است. گفت: نه، من می دانم قضیه چیست. ▪️موسی بن جعفر خبردار شده كه تو شترها را به من كرایه داده ای، و به تو گفته این كار، خلاف شرع است. انكار هم نكن، به خدا قسم اگر نبود آن سوابق زیادی كه ما از سالیان دراز با خاندان تو داریم دستور می دادم همین جا اعدامت كنند. 📚مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 108/پايگاه شهید مطهری داستان دلنشین منبر @membariha313
حاجآقا قرائتی: ✅چرا نماز خواندن برایمان سنگین و سخت است؟ 1⃣ما هم یکی از نماز نخوان ها! بعضی‌ها می‌گویند که: خیلی‌ها نماز نمی‌خوانند ما هم جزء آن‌ها. آنقدر تارک الصلاة هست ما هم یکی! این فکر غلط است. اگر یک کشتی صد نفره نقص فنی پیدا کرد و در دریا غرق شد نود و هشت نفر شنا بلد نبودند و غرق شدند، دو نفری که شنا بلدند بگویند: ببین ! ما صد نفر سوار کشتی بودیم. نود و هشت نفر غرق شدند. بیا ما دو نفر هم غرق شویم! این چقدر حرف غلطی است!فاصله‌ی بین کفر و ایمان نمازاست. 2⃣مقاومت در برابر تحقیر و تمسخر دیگران. گاهی می‌گویند که: ما می‌رویم نماز بخوانیم، یا حجاب داشته باشیم، ما را مسخره می‌کنند. مسخره کنند، مگر ما مقوا هستیم که با حرف این و آن ، با دو قطره باران شل شویم! اعمال تو ، تو را به خدا برساند.. مردم هرچه می‌خواهند بگویند، بگویند! 💥حدیث داریم «المؤمن کالجبل» مؤمن کوه است. بعضی می‌گویند: از کوه محکم‌تر است. چون بعضی کوه‌ها ریزش دارد. مؤمن هیچ‌وقت ریزش ندارد... داستان دلنشین منبر @membariha313