این روزهای پایانیِ شهریور ، دلهره ی عجیبی دارد !
دلهره ای از جنسِ حال و هوای نابِ کودکی ،
با عطرِ دلبرانه ی کتاب های نو و طعمِ گسِ خرمالو ...
ما دیگر آن کودکِ بی غم و خندانِ سالهای دور نیستیم ، اما این دلهره ، یادگارِ خوبِ همان روزهاست ،
روزهای خوبی ، که نگرانیِ مان ، بخاطرِ معلمِ تازه ای بود که نمی شناختیم ،
و تمامِ ترسمان ، برای درس هایی ؛ که قرار بود سخت تر از سال های قبل باشد ...
چه حال و هوای بی نظیری بود !
هنوز هم که هنوز است ، پاییز ، دلنشین تر از تمامِ فصل هاست ،
قدم زدن در خیابان های نارنجی و خِش خشِ جانانه ی برگ ها ، تسکینِ خوبی ست ... اما کاش برای یک روز هم که شده به روزهای خوبِ کودکی بر می گشتیم .
مثلا اوایلِ مهر باشد و حیاطی شلوغ و بچه هایی شاد و خندان ، که با اشتیاقی بی وصف ، لباس و کفش های جدیدشان را به هم نشان می دهند ،
مثلا پاییز باشد و کودکی که بی غم و آسوده ، کوله پشتی اش را روی دوشش گرفته و سرخوش و لی لی کنان ، به سمتِ خانه می دود ،
و چه موسیقیِ دلنوازی ست ، خش خشِ برگهای پاییزی ؛
وقتی دلت کودکانه می تپد ،
وقتی نگرانِ هیچ چیز نیستی ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@menaleshghvahalatehi
من دلم برای دوران رفاقت های غیر مجازی تنگ شده .
یادت هست رفیق ؟ یادت هست برای ملاقاتهای بعدیمان قرار میگذاشتیم ؟ که راس همان ساعتی که بنا گذاشته ایم، کنار درب خانه بایستیم و با هم کمی اختلاط کنیم ؟ یادت هست زنگ می زدی خانه مان و به مادرم می گفتی: منزل فلانی ؟ فلانی هست ؟ و هیچ حواست نبود باید نام کوچکم را می گفتی تا مادرم از فرط خنده فراموش نکند بپرسد شما و همینطور بی هوا گوشی را بدهد به من . یادت هست رفیق ؟ آن روزها باباها به موزیک و تصاویر خواننده ها واکنش های جدی نشان می دادند و ما به صورت کاملا محرمانه خانه ی یکی از بچه ها جمع می شدیم و در نهایت هراس و تشویش ، آهنگ های شادمهر و قمیشی گوش می دادیم و انگار دنیای ممنوعه ی موزیک ، جذاب تر از دنیای پر از موزیک امروز بود ، چند خط از یک آهنگ را به زحمت حفظ می کردیم و در جمع بچه ها برای خودمان مثلا خط شکنی بودیم و بلند بلند میخواندیم ، مخصوصا آن قسمتش را که نمی فهمیدیم !
رادیو فردا ، سنگین ترین خلاف روزگار ما بود و ما خلافکارهایی قهار ! قاچاقِ سنگینِ تصاویر خواننده ها در مدرسه و جاسوس های مدرسه و ناظم و دفتر و تعهد ، یادش بخیر ...
عطر تازگیِ پیک های عیدانه ی دوران ابتدایی را یادت هست ؟
یادت هست برایم نامه می نوشتی ؟ هر بار نزدیک پایان سال تحصیلی دفتر خاطراتی دست و پا می کردیم و برای هم یادگاری می نوشتیم و آرزوهای خوب می کردیم ؟ گل های خشک لای کتاب یادت هست ؟
یعنی بچه های امروز هم خاطراتی شبیه ما خواهند داشت یا تمام احساسشان را پشت صفحات بلاک شده خواهند کشت و خاطراتشان را با حذف سابقه ی چت هایشان سلاخی خواهند کرد ؟
دلم می گیرد برای روزگار سردی که ساده ترین خلاف آدم ها، مسدود کردن ارتباط ها و شکستنِ بی بهانه ی قلب هاست ...
دلم می گیرد برای روزگاری که هرچه پیش می رویم ؛ آدم هایش از هم دورتر می شوند.
#نرگس_صرافیان_طوفان