ز من فاز.»[٥]
به خدا سوگند نعمت اللَّه که خداوند به وسیله آن بندگانش را مشمول لطف خود قرار داده، مائیم و سعادتمندان به وسیله ما سعادتمند مىشوند.
معرفت آنقدر مهم است که امام علیهالسلام آن را برترین ویژگی شیعیان معرفی نموده و فرمودهاند:
«بَعْضُکُمْ أَکْثَرُ صَلَاةً مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضُکُمْ أَکْثَرُ حَجّاً مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضُکُمْ أَکْثَرُ صَدَقَةً مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضُکُمْ أَکْثَرُ صِیَاماً مِنْ بَعْضٍ وَ أَفْضَلُکُمْ أَفْضَلُ مَعْرِفَةً.»[٦]
بعضى از شما [دوستداران ما] نسبت به بعضى دیگر بیشتر نماز مىخوانید و بعضى نسبت به بعضى دیگر، بیشتر حجّ به جا مىآورید، و بعضى نسبت به بعضى دیگر، بیشتر صدقه مىدهید. بعضى نسبت به بعضى دیگر، بیشتر روزه مىگیرید، ولى با فضیلتترین شما کسى است که معرفتش [نسبت به ما] بیشتر باشد.
معرفت آنقدر اهمیت دارد که در غالب روایات، شرط قبولی زیارات معرفی شده است؛ حتی کلید قبولی زیارت ابی عبدالله علیهالسلام نیز معرفت است. امام صادق علیهالسلاممیفرمایند: «وَ مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) عَارِفاً بِحَقِّهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَوَابَ أَلْفِ حِجَّةٍ مَقْبُولَةٍ وَ أَلْفِ عُمْرَةٍ مَقْبُولَةٍ، وَ غَفَرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ.»[٧]
اما چگونه یک زیارت یا یک عزاداری با معرفت داشته باشیم؟
پای کلام امام صادق علیهالسلام زانو میزنیم: «یُقْتَلُ حَفَدَتِی بِأَرْضِ خُرَاسَانَ فِی مَدِینَةٍ یُقَالُ لَهَا طُوسُ مَنْ زَارَهُ إِلَیْهَا عَارِفاً بِحَقِّهِ أَخَذْتُهُ بِیَدِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ أَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ وَ إِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الْکَبَائِرِ.»
نوه من در سرزمین خراسان در شهرى به نام طوس کشته شود. هر که با معرفت به حق او وى را زیارت کند، روز قیامت دستش را بگیرم و به بهشت برم؛ اگر چه اهل گناه کبیره باشد.
اینجا ملاک را معرفت معرفی نموده است. اما نه هر معرفتی!
در ذهن راوی سوال ایجاد میشود: «قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا عِرْفَانُ حَقِّهِ؟» عرض کردم شناختن حق او چیست؟ حضرت مختصات یک معرفت حقیقی را بیان میفرمایند: «یَعْلَمُ أَنَّهُ إِمَامٌ، مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ، غَرِیبٌ، شَهِیدٌ مَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ أَعْطَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْرَ سَبْعِینَ شَهِیداً مِمَّنِ اسْتُشْهِدَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآله عَلَى حَقِیقَةٍ.»[٨]بداند که او امام مفترض الطاعه و غریب و شهید است. هر که عارف به حقش او را زیارت کند، خدا به او اجر هفتاد شهیدى که برابر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله از روى حقیقت شهید شدهاند، بدهد.
پرورش احساس
بر اساس روایت فوق شاخصههای معرفت امام در چهار محور قرار دارد:
الف) معرفت به مقام امام:
اولین قدم در معرفت امام درک حقیقت امامت و مقام ایشان در عالم هستی است. در تفسیر عیاشى از ابى بصیر از امام صادق علیهالسلام روایت آمده که فرمودند: چون روز قیامت شود هر دسته از مردم به نام امامشان خوانده مىشوند، امامى که در عصر آن امام مردهاند، اگر نام امام خود را بدانند و او را به امامت شناخته باشند نامه عملشان به دست راستشان داده مىشود، براى اینکه خداى تعالى فرموده: «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ.»[٩] و کلمه یمین به معناى معرفت و اثبات امام است، چون کتاب او همان امام او است، که مىخواند- تا آنجا که امام فرمود- و کسى که امام خود را نشناسد، از اصحاب شمال است، همان کسانى که خداى تعالى در بارهشان فرموده: «وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُوم.»[١٠]
مشکل کوفیان همین بود که امام حسین علیهالسلام را میشناختند، اما شناخت آنان، محدود به اسم و نسب امام بود، بدون هیچ بصیرت و آگاهی نسبت به مقام امامت ایشان. برخلاف یاران ابا عبد الله که در اوج معرفت نسبت به مولایشان بودند و اشعاری که هریک از یاران، در موقع نبرد به زبان میآوردند نیز، اشاره به عمق معرفت آنان نسبت به امام دارد. برای مثال، یکی از یاران امام، هنگام خروج برای جهاد، این رجز را میخواند: «أمیری حسینٌ و نِعمَ الأمیر؛ سرورٌ فوادِ البَشیر النّذیر»[١١]
حسین علیهالسلام امیر من است و چه خوب امیری است، او موجب شادی و سرور دلِ پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله است.»
رشتهای برگردنم افکنده دوست
میکشد هرجا که خاطر خواه اوست
رشته بر گردن نه از بی مهری است
رشته عشق است و برگردن نکوست
ب) معرفت به وجوب اطاعت از امام:
دومین شاخصه معرفت امام اینست که بداند اطاعت از امام واجب و ضروری است.امام سجاد علیهالسلام در این باره مىفرماید: «أَلاَ وَ إِنَّ أَبغضَ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ مَن یَقتَدِی بِ
سُنّة الامام وَ لاَ یَقتَدِی بأعمالِهِ؛ آگاه باشید که مبغوضترین مردم نزد خداوند، کسى است که در ظاهر به راه و روشِ امام علیهالسلام اقتدا مىکند؛ امّا به اعمال او اقتدا نمىکند».[١٢]
ج) معرفت به شهید بودن امام:
خداوند متعال میفرماید: «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»[١٣] یکی از لوازم شهادت، حیات و آثار آن است. بنابراین علیرغم عدم وجود نشانههای ظاهری حیات و اطلاق مرگ بیولوژیکی، شهید، زنده است. کاربرد این معنا تمامی محدودیتهای مرگ را از امام سلب میکند؛ هم در مقام استجابت دعا و هم در مقام شاهد بودن ایشان، چرا که فرمود: فَهُمْ عَیْنُ اللَّهِ النَّاظِرَة[١٤]به این معنا که آنها شاهد بر اعمال انسانها میباشند.
حارث بن وکیده میگوید: من در گروه حمل کنندگان سر حسین علیهالسلام بودم که شنیدم آن سر، آیات سوره کهف را قرائت میکند. شک و تردیدی در جانم افتاد که آیا این صدا از سر بریده حسین است؟ ناگاه نغمه ابی عبدالله علیهالسلام را شنیدم که به من گفت: ای پسر وکیده! آیا نمیدانی که ما امامان زندهایم و نزد پروردگارمان روزی میخوریم؟ با خود گفتم: سر حسین علیهالسلام را سرقت میکنم تا دفن نمایم، ندا کرد: ای پسر وکیده! راه چارهای برای این کار نداری، خونی که از من ریختند در نزد خدا بسیار بزرگتر از دور گرداندن سر من از بالای نیزه است، پس ایشان را واگذار که:
«فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ إِذِ الْأَغْلَالُ فىِ أَعْنَاقِهِمْ وَ السَّلَاسِلُ یُسْحَبُونَ.»[١٥] پس به زودى [نتیجه کار خود را] خواهند دانست، زمانى که غلها و زنجیرها [ى آتشین] در گردنهایشان باشد در حالى که به وسیله آنها کشیده شوند.[١٦]
د) معرفت به غریب بودن امام:
درک معنای غریب بودن امام نیز در معرفت ما نسبت به ایشان تأثیر بسزایی دارد. برای فهم غربت آقا همین بس که در راه کربلا سراغ افراد میرفت و یکی یکی از آنها طلب یاری میکرد، ولی از آقا فرار میکردند تا مبادا با حضرت روبرو بشوند و در رودربایستی بمانند.
رفتار سازی
بله عزیزان! آدم اگر معرفتش را بالا نبرد، کارش به اینجا میرسد که از امامش فرار کند تا مبادا مجبور بشود کاری برایش بکند. امیرالمومنین علی علیهالسلام میفرماید:
«یَا کُمَیْلُ مَا مِنْ حَرَکَةٍ إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِیهَا إِلَى مَعْرِفَةٍ.»[١٧]
چطور معرفتمان را افزایش بدهیم؟
یکی از کارهایی که میتوانیم انجام بدهیم، شرکت در مجالس ذکر فضایل اهل بیتعلیهمالسلام و بهره گرفتن از منبر و سخنرانی است. خوبست قدر فرصت محرم و مجالس با برکت حضرت را بدانیم و از اول مجلس بیاییم تا از بحث معرفتی مجلس هم حداکثر استفاده را ببریم. عباد بن کثیر گوید: به امام صادق علیهالسلام عرض کردم: داستانسرائى را دیدم که داستان میسرود و مىگفت: این است آن مجلسى که هر که در آن نشیند شقى نگردد، امام صادق علیهالسلام فرمود: «هیهات هیهات! به خطا رفتى! استاههم الحفرة[١٨]إِنَّ لِلَّهِ مَلَائِکَةً سَیَّاحِینَ سِوَى الْکِرَامِ الْکَاتِبِینَ فَإِذَا مَرُّوا بِقَوْمٍ یَذْکُرُونَ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ قَالُوا قِفُوا فَقَدْ أَصَبْتُمْ حَاجَتَکُمْ فَیَجْلِسُونَ فَیَتَفَقَّهُونَ مَعَهُمْ فَإِذَا قَامُوا عَادُوا مَرْضَاهُمْ وَ شَهِدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ تَعَاهَدُوا غَائِبَهُمْ فَذَلِکَ الْمَجْلِسُ الَّذِی لَا یَشْقَى بِهِ جَلِیسٌ.»[١٩]
همانا براى خدا جز کرام کاتبین فرشتگانى است سیاح که چون به مردمى برخورند که از محمد و آل محمد یاد کنند، گویند: بایستید که به حاجت خود رسیدید، سپس مىنشینند و با آنها دانش آموزند، و چون برخیزند از بیمارانشان عیادت کنند و بر سر مردههایشان حاضر شوند و از غائبشان خبرگیرى کنند. اینست مجلسى که هر که در آن نشیند شقى نگردد.
این مجالس و فرصت کسب معرفت را از دست ندهیم که اگر از آن غفلت کنیم، چیزهای زیادی را از دست خواهیم داد و خدای نکرده ممکن است لحظه امتحانهای بزرگ، کمی معرفت کار دستمان بدهد و از قافله شیعیان واقعی جا بمانیم.
ذکر مصیبت
در تاریخ هم کسانی بودند که آنقدر معرفتشان بالا بود که به اهل بیت علیهمالسلام بسیار نزدیک شدند. قطعاً بسیاری از ماها دوست داریم روزی جای سلمان فارسی بودیم و آنقدر به اهل بیت نزدیک میشدیم که رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله به ما میفرمود: تو از ما اهل بیتی، همانطور که به سلمان این جمله را فرمودند. از آن جا که لطف خدا زیاد است، دری به روی ما بازکرده که هر که از آن در وارد بشود از اهل بیت میشود! آن هم در خانه امام حسین علیهالسلام است.
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیهالسلام: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا- وَ اخْتَارَ لَنَا شِیعَةً یَنْصُرُونَنَا وَ یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا- وَ یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ یَبْذُلُون
َ أَمْوَالَهُمْ وَ أَنْفُسَهُمْ فِی
عمار, [۰۷.۰۹.۱۶ ۱۵:۵۰]
نَا- أُولَئِکَ مِنَّا وَ إِلَیْنَا.»
از حضرت على بن ابى طالب علیهالسلام روایت است که فرمود: خداى علیم متوجه زمین شد و ما را انتخاب نمود و شیعیانى براى ما برگزید که ما را یارى میکنند. براى فرح ما فرحمند و براى حزن ما محزون میگردند. جان و مال خود را در راه ما مىبخشند.
امشب شب اول محرم، شب آقایی است که از اهل بیت شد و تا آخرین نفس به پای مولایش ایستاد و به شکل جانگدازی شهید شد. خوشا به حال مسلم!
سلام ما برآن آقایی که دستور امامش را با جان دل خرید و برای رساندن کلام مولایش تا پای جان ایستادگی کرد و هیچ از یاد امامش غافل نشد. وقتی از بی وفایی مردم کوفه آگاه شد، میخواست یک جوری امامش را باخبر سازد که کوفه نیاید و همواره به فکر این بود که چه بر سر غریب کربلا و خانوادهاش خواهد آمد.
این زبان حال حضرت مسلم است: آقاجان! کوفه میا! کوفه وفا ندارد. اگر میای خانواده و زن بچه ها را نیاور! این کوفیان بیمروت شرم و حیا ندارند. مسلم هم مثل ارباش اسیر بی وفایی کوفیان شد. بکر بن حمران، که ضربت سختی از مسلم علیهالسلام خورده بود و کینۀ او را در دل داشت، آن حضرت را بالای قصر برد، سر مبارک حضرت را جدا کرد و پیکر مطهرش را از بالای قصر به زمین انداخت![٢٠]
به خون چهره دادم غسل از پا تا سر خود را
زیارت میکنم با دست بسته رهبر خود را
به یاد حنجر خونین و کام خشک مولایم
لبِ عطشان نهادم زیر خنجر، حنجر خود را
به هر جا پا نهادم من، به رویم دربها بستند
که بر دیوار غم بنهادهام، امشب سر خود را
صدای ناله زهرا به گوشم میرسد آری
که بالای سرم آورده مولا مادر خود را
معروف است لحظات آخر عمر حضرت مسلم بر سر دارالاماره ایشان رو به مکه نمود و سلامی به اربابش ابی عبدالله داد. جواب این سلام ماند تا روز عاشورا، وقتی که همه یاران شهید شده بودند، ابی عبدالله در گودی قتلگاه رو به کوفه نمودند، فنادی یا مسلم بن عقیل یا هانی بن عروه ...
الالعنه الله علی القوم الظالمین
[١]. موسوعة الامام الحسین علیهالسلام، ج١٥، ص١٨٤.
[٢] . واقعه/١٠.
[٣]. الإرشاد، ج٢، ص١٣٢.
[٤] . نحل/ ٨٣.
[٥]. نور الثقلین، ج٣، ص٧٢.
[٦]. ابن بابویه، صفات الشیعة، تهران، چاپ اول، ١٣٦٢ش، ص١٥.
[٧]. الأمالی (للطوسی)، النص، ص٢١٥.
[٨]. أمالی الصدوق، ص١٢١.
. اسراء/٧١.[٩]
[١٠]. تفسیر عیاشى، ج٢، ص٣٠٢، ح ١١٥.
[١١]. ابصار العین، ص٩٦.
[١٢]. کافى، ج ٨، ص ٢٣٤، باب ٨، ح ٣١٢
[١٣]. بقره/١٦٩.
[١٤]. الإمامة و التبصرة من الحیرة، النص، ص١٣٢.
[١٥]. غافر/ ٧٠ و ٧١.
[١٦] . تاریخ جامع امام حسین، ص٥١.
[١٧]. تحف العقول ؛ النص ؛ ص١٧١
[١٨]. در لغت عربى این جمله در موردى گفته مىشود که سخن یاوه و نامربوطى از دهن شخصى در آید.
[١٩] الکافی (ط - الإسلامیة)، ج٢، ص١٨٧.
[٢٠] مقتل ابی مخنف ترجمه سید علی محمد موسوی جزایری صفحه ٩٧و٩٩.
باسمه تعالی
انگیزه سازی
نقل میکنند وقتی ابا عبدالله علیهالسلام وضو میگرفتند، تَغیّر لونُه و ارتَعَدت مفاصِلُه رنگ صورتشان عوض میشد و پاهای مبارکشان مىلرزید و وقتی از ایشان دلیلش را سؤال میکردند، آقا میفرمودند:
«حقٌ لمَن وَقفَ بین یَدىِ الملِکِ الجباّر اَن یصفرَ لونُه و تَرتعدَ مفاصلُه.»
سزاوار است براى کسى که در مقابل خداى با جبروت ایستاده رنگش زرد شود و پاهایش بلرزد.[۱]
و امام سجاد علیهالسلام هم میفرمودند: پدرم به نماز خیلی علاقمند بود، به طوریکه در هر شب و روزی هزار رکعت نماز به جا میآوردند[۲] و از حضرت مهدی علیهالسلام هم نقل شده که جدم حسین ابن علی رکوع و سجدههای طولانی داشتند.
بُعد عبادت امام حسین علیهالسلام خیلی در زندگی ایشان پررنگ بوده است، تاجایی که برخی گفتند: اگر به ارباب بی کفن ابا عبدالله میگویند، به خاطر اینست که یکی از برترین و برجستهترین صفات امام حسین علیهالسلام، عبودیت ایشان بوده است. از آن جهت به ایشان ابا عبدالله گفتند که عبادت و پرستش ویژهای داشت، چرا که از هنگامی که نور وجودش در جان مادرش پدید آمد[۳] تا آن لحظاتی که سر نورانیش بر روی نیزههای جاهلیت اموی قرار گرفت[۴] همیشه و همه جا ستایش و سپاس و تسبیح و تنزیه خدا را مشغول بود و تلاوت کلام الله مجید از ایشان شنیده میشد.[۵]
عطری که از حوالی پرچم رسیده است
ما را به سمت مجلس آقا کشیده است
از صحن هر حسینیه تا صحن کربلا
صد کوچه باز کنید محرم رسیده است
خوشا به حال کسانی که در این دهه، ده قدم معرفتشان به اباعبدالله بیشتر شده و سعی میکنند خودشان را به امام حسین نزدیکتر کنند. همان امامی که بفرموده ائمه اطهار علیهمالسلام نفس مطمئنه است؛
اقناع اندیشه
روزی امام صادق علیهالسلام فرمود: «سوره «فجر» را در نمازهای واجب و نافله خود بخوانید که سوره امام حسین بن علی علیهالسلام است و او به آن علاقمند بوده است.
ابو اُسامه پرسید: «این سوره چگونه مخصوص حسین علیهالسلام است؟»
امام فرمود: «مگر در این سوره، آیه "یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه" را نشنیدهای؟ منظور از «نفس مطمئنه» حسین بن علی علیهالسلام است. او دارای نفس مطمئن و راضی و مرضی خداست و اصحاب او از آل محمد صلیاللهعلیهوآله، در روز قیامت از خدا خشنود و راضی هستند، خداوند هم از ایشان راضی است. کسی که همواره سوره «فجر» را قرائت کند، در بهشت با حسین بن علی علیهالسلام در یک مرتبه قرار میگیرد.
امام حسین چون امام است شخصیتش جامع صفات کمال است و ایشان عبادت را در اوج شجاعت داشتند، شجاعت را در اوج تواضع، و تواضع را در اوج عرفان، که ذرهای از آن در دعای عرفه تجلی کرده است؛ جایی که میفرمایند: «ماذا وجد من فقدک وماالذی فقد من وجدک لقد خاب من رضی دونک بدلا ولقد خسر من بغَی عنک متحولا.»
خدایا آنکه تورا نیافت چه یافته و آنکه تو را یافت چه چیزی یافته است؟ هر کس به غیر از تو مایل شد، از هر چیز محروم و ناامید شد و هر که روی طلب از تو گردانید زیانکار گردانید.[۶]
در بخش دیگر میفرماید:
«متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک و متی بعُدتَ حتی تکون الاثار هی التی توصل الیک.»
تو کی غائب بودهای که نیاز به راهنما و دلیلی داشته باشی که به سوی تو رهنمون گردد؟ کی دور بودهای تا نشانهها و آثار، بندگان را به سوی تو رسانند؟
کی رفتهای زدل که تمنا کنم تو را
کی گشتهای نهفته که پیدا کنم تورا
غائب نگشتهای که شوم طالب حضور
پنهان نبودهای که هویدا کنم تو را
با صدهزارجلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
تواضع حضرت هم شنیدنی است، مسعده گوید:
امام از کنار جمعی از فقراء عبور مینمود، آنها سفرهای را پهن کرده و چند تکه نان در آن گذاشته بودند، از امام خواهش کردندکه با آنان هم غذا شوند. امام فوری قبول کرد و نشست و با آنان از آن نانها خورد و این آیه را قرائت نمود: «ان الله لا یحب المستکبرین.»[۷] آنگاه فرمود: من دعوت شما را قبول کردم، شما دعوت مرا بپذیرید. پس همگی برخاستند و به منزل امام رفتند. حضرت به کنیز خود فرمود: هر چه غذای خوب ذخیره کردی حاضر کن.[۸]
بیاید ما هم حضرت را به این مجلس دعوت کنیم، شاید حضرت از کرمشون قدم روی چشمهای گریهکنهای خودشان هم بگذارند و سری به مجلسمان بزنند و ما را به کربلا دعوت کنند که خیلیها دلشان هوای کربلا دارد! آخه آقا از امروز وارد کربلا شدند، آقا جان از شما به یک اشاره از ما به سر دویدن.
پرورش احساس
راجع به شخصیت چند وجهی ابا عبد الله علیهالسلام عرض کردم، همه ائمه جامع صفات کمال بودهاند، اما هر امامی به تناسب شرایط زمانهای که در آن زندگی میکردند یکی از ابعاد وجودشون پر رنگتر به منصه ظهور رسیده؛ امام سجاد علیهالسلام عبادتشان، امام باقر و امام صادق علیهماالسلا
م بعد علمیشان. طبق مقتضای زمان، آنچه بیشتر در زندگی ابا عبدلله ظهور و بروز داشت، بعد حماسی و انقلابی ایشان بود. اصلا میتوان گفت حسینی بودن یعنی انقلابی بودن و اگر انقلابی نباشیم حسینی هم نیستیم. اجازه بدهید چند نمونه از این بعد را در زندگی ابا عبدالله علیهالسلام بیان کنم؛ شاید انشاءالله با اقتدا کردن و مدد گرفتن از ابی عبدالله، این بعد در ما هم بیشتر رشد کرده و تقویت شود.
مورخین نقل کردهاند: معاویه در سفر حج که در اواخر عمرش هم بود، با امام حسین علیهالسلام ملاقات کرد و به آن حضرت گفت: آیا خبر رفتار ما با حجر و یارانش و شیعیان پدرت به تو رسیده است؟ امام فرمودند: با آنان چه رفتاری داشتی؟
معاویه گفت: آنان را کشتیم، حنوط و کفنشان کردیم و بر آنان نماز خواندیم. معاویه عبارات را به گونهای انتخاب کرده بود که عمق جان امام حسین علیهالسلام را بسوزاند، اما حضرت در حالی که لبخندی بر لب داشت، چنین پاسخ دندان شکنی به معاویه داد: ای معاویه! حجت آنان بر تو چیره شد. «لکننا لو قتلنا شیعتک ما کفّنّاهم ولا صلینا علیهم ولا قبّرناهم» اما ما اگر پیروان تورا بکشیم، آنان را کفن و دفن نمیکنیم و بر آنان نماز نمیخوانیم.[۹]
این بعد امام حسین علیهالسلام در کلمات حضرت هم کاملا بروز دارد؛ ایشان فرمودند:
«ایها الناس فمَن کان منکم یصبر علی حد السیف و طَعنِ الاَسِنّه فلیقم معنا والا فلینصرف عنّا.»
هرکدام از شما میتواند بر تیزی شمشیر و ضربات نیزهها صبر کند با ما قیام کند و اگر نه از میان ما بیرون رود؛ یعنی میفرمایند: انقلابیها با من باشند و مرا یاری دهند.
وقتی محمد حنفیه خدمت برادرش امام حسین علیهالسلام آمد و از ایشان خواست با حکومت یزید کاری نداشته باشد و برای زندگی به مکه بیاید، امام حسین علیهالسلام فرمودند: «یا اخی والله لو لم یکن فی الدنیا ملجأً ولا مأویً لَما بایعتُ یزید بن معاویه ابداً.» اگر در دنیا پناهگاه و تکیه گاهی نداشته باشم، هرگز با یزید بیعت نمیکنم.[۱۰]
در روز عاشوراء هر لحظه که محاصره دشمن تنگتر میشد، امام رو به آسمان میکرد و راز و نیاز میفرمود:
«الهی و سیدی وددتُ ان اُقتَل و احیی سبعین الف مرّه فی طاعتک و محبّتک سیّما اذا کان فی قتلی نُصرهُ دینِک و احیائ امرک.» دوست دارم هفتاد هزار بار در راه اطاعت و محبت تو کشته شوم.
رفتار سازی
گاهی اوقات بعضی میگویند: روحانی و سخنرانی خوب است که روی منبر و در مجالس روضه اباعبدالله از بحث های سیاسی پرهیز کند، من از این دوستان میپرسم امام برای چه از مدینه خارج شدند، آیا آمدن حضرت به کربلا جز برای براندازی حکومت یزید بود؟ و آیا براندازی حکومت کار سیاسی هست یا نیست؟
امام خمینی رحمهاللهعلیه فرمودند:
«عزاداری کردن برای شهیدی که همه چیز را در راه اسلام داد، یک مسأله سیاسی است.»[۱۱]
و در بیانی دیگر فرمودند: «گمان نکنید که اگر این مجالس عزا نبود و اگر این دستهجات سینهزنی نبود، ۱۵ خرداد پیش میآمد. هیچ قدرتی نمیتوانست ۱۵ خرداد را آنطورکند، مگر قدرت خون سیدالشهداء.»[۱۲]
«ما یک ملّتی هستیم که با همین گریهها یک قدرت دو هزار و پانصد ساله را از بین بردیم.»[۱۳]
و در جایی دیگر میفرمایند:
«روضه خوانی است که عواطف مردم را تحریک میکند که بر همه چیز حاضرند. وقتی مردم دیدند که سیدالشهدا علیهالسلام جوانهایش را آنطور قطعه قطعه کردند... برای مردم آسان میشود که جوان بدهند. و ما با این حس شهادت دوستی، این معنی را ملّت ما پیش برد و رمز همین معنایی بود که ازکربلا منعکس شد، به همه جهاتی که ما دانستیم...»[۱۴]
و اگر امام فرمودند محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته، به طور قطع یک بعد اساسی آن همین بیان روحیه انقلابی و حماسی است که مردم ما از امام حسین علیهالسلام و کربلا و محرم گرفتند. و مجلسی مرضی امام حسین علیهالسلام است که پررنگ ترین بعد شخصیت حضرت را که بعد انقلابی ایشان است، پررنگ نشان دهد والا اگر اینطور نباشد میشود گفت کربلا را تحریف کردهایم.
شهید مطهری رحمهاللهعلیه به این بعد اهتمام ویژه داشته و در خرافهزدایی از نهضت پاک حسینی حساسیت فوق العاده نشان داده است. ایشان معتقد است در پاسداشت قیام کربلا باید کلید شخصیت امام حسین علیهالسلام را پیدا کرد و آن را اسوه جاوید قرار داد و کلید شخصیت حسین علیهالسلام حماسه است، شور است، عظمت است، صلابت است، ایستادگی است، حق پرستی است.[۱۵]
واقعا برای اثبات پررنگ بودن بعد انقلابی امام حسین همین بس که او "عالم بما کان و ما یکون و ما کائن" بود و با علم امامتش میدانست در این راه به شهادت میرسد، باز حرکت کرد و به سمت کربلا آمد تا به همه انسانها نشان دهد که بعد انقلابی یک مسلمان چقدر مهم است؛ تا جایی که اگر لازم شد جان خودت و خانوادهات را هم باید برای آرمان الهیات فدا کنی و با ظالم بیعت نکنی.
روضه
با اینکه ابی عبدالله علیهالسلام میدانست که به شهادت میرسد، به کربلا آمد. برای همین بود که وقتی کاروان اباعبدالله علیهالسلام به آن سرزمین رسید، امام پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: طف (ساحل فرات) امام فرمود: آیا نام دیگری دارد؟ عرض کردند: آن را «کربلا» میخوانند.
امام فرمود: «أعوذ بالله مِنَ الکرب و البلاء»[۱۶]، سپس فرمود: ههنا مَناخُ رِکابنا و مَحَط رِحالِنا و مسفَکِ دِمائنا ...[۱۷] همین جا محل بارهای ما و مکان اقامت ما و محل ریختن خون ما است و همین جا جایگاه قبرهای ما است و جدم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله این چنین به من خبر داده است. نمیدانم وقتی اهل بیت امام حسین علیهمالسلام این جمله را شنیدند، چه کارکردند؛ با چه امیدی از ناقهها پیاده شدند، فقط میتوانم بگویم که غم خاصی بر دل زینب علیهاالسلام نشست و دوست نداشت در این سرزمین بماند.
من نمیآیم برون از محملم
چون گرفته، ای حسین جان این دلم
آخر ای نور دل اهل یقین
من چگونه پا نهم بر این زمین
از مدینه تا به مکه تاکنون
همچو شمع آب گشتم از درون
این زمین آتش به دل افکنده است
آنچه بر لب نآید اینجا خنده است
خاک اینجا بوی ماتم میدهد
بوی هجران، بویی از غم میدهد
ترسم این خاک پر از درد و مِحَن
در بغل گیرد تنت را بی کفن
آری، برای زینب عادت به کربلا سخت بود و ماندن در این زمین دردآور بود و دوست داشتنی نبود. نمیدانم چه شد که روز یازدهم محرم حرفش تغییر کرد و میگفت: من را از کربلا نبرید. حسین ...
ساربانا مزنید این همه آواز رحیل
آخر این قافله را قافله سالاری است
مبَریدم که در این دشت مرا کاری است
گل اگر نیست ولی صفحه گلزاری است
آخر این جا بدن زخمی حسینم زیر آفتاب است! هنوز پیکر عزیزم دفن نشده... این جا پیکر بیدست عباسم افتاده... قنداقه خونین علیاصغرم اینجاست... تن اربا اربای علی اکبرم ....
همه صدا بزنید مظلوم حسین ...
چون چاره نیست میروم و میگذارمت
ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت
[۱]. جامع الاخبار، ص۷۶.
[۲]. بحار، ج۸۲، ص۳۷.
[۳]. بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۷۳.
[۴] . ارشاد مفید، ص۲۴۵.
[۵] . در مورد نامگذاری ابی عبد الله تحلیلهای متفاوتی وجود دارد. برخی قائلند ایشان فرزندی به نام عبدالله رضیع داشته است. یکی دیگر از تحلیلها اینست که بعضی اوقات کنیه را با یکی از اوصاف برجسته شخص ترکیب میکنند؛ مانند ابو الخیرات و ابو الاحسان و ... برترین و برجستهترین صفت امام حسین علیهالسلام از میان اوصاف و کمالات حمیدهاش همان عبودیت اوست. از آن جهت به ایشان ابا عبدالله گفتند. ایشان عبادت و پرستش ویژهای داشت و برخی قائلند چون ایشان باعث شدند دین خدا در روی زمین باقی بماند و مردم خدا را عبادت کنند، به ایشان ابا عبدالله می گویند.
[۶]. اقبال الاعمال، نشر اسلامیه، ص۳۴۹.
[۷]. نحل/۲۳.
[۸] . تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۵۷، ح ۱۵.
[۹] . الاحتجاج طبرسی، ص ۸۸ و۸۹، کشف الغمه، ج۲، ص۳۰.
[۱۰] .اعیان الشیعه، ج ۱، ص۵۸۸.
.[۱۱]صحیفه نور، ج ۳، ص۱۵۶.
.[۱۲] صحیفه نور، ج ۱۶، ص۲۰۹
[۱۳]. صحیفه نور، ج ۱۶، ص۲۱۰.
[۱۴]. صحیفه نور، ج ۹، ص۲۰۱.
[۱۵]. شهید مطهری، حماسه حسینی، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۴۵.
[۱۶]. نفس المهموم شیخ عباس قمی، ترجمه نظری منفرد، ص۲۵۷.
[۱۷]. لهوف عربی نسخه اصلی ص ۹۶ و ابی مخنف، ترجمه سید علی موسوی جزایری، ص۱۷۰.
ددستان پیگیر مطالب شب اول ودوم رو یادداشت کنن تا فرداشب شب سوم وچهارمرو خدمتتون بفرستم
هدایت شده از منبر انقلابی
ناله های شیطانی - عید غدیر.pdf
492.3K
💠سخنرانی: #عیدغدیر
🌀 عنوان: #ناله_های_شیطان
🔷پیام : بدگویی به بزرگان اهل سنت کار شیعه انگلیسی است. مقام معظم رهبری
✌کانال منبر انقلابی
@enqelabee
ویژه طلاب و مبلغین انقلابی
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🌟چرا عید غدیر از همهی اعیاد بالاتر است؟
🔻رهبرانقلاب: اینکه در بعضی از تعبیرات گفته شده است که عید غدیر عیداللهالاکبر و از همهی اعیاد بالاتر است، علّت این و وجه این چیست؟ خب، در قرآن کریم آیاتی هست که به غیر از مسئلهی غدیر به مسئلهی دیگری قابل تطبیق نیست.
🔹همین آیهی معروف «الیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم فَلا تَخشَوهُم وَ اخشَونِ اَلیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ اَتمَمتُ عَلیکُم نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاِسلامَ دیناً» که در اوایل سورهی مائده است، با غیر مسئلهای در وزن و اهمّیّت و اندازهی مسئلهی غدیر، قابل تطبیق نیست.
🔹امروز روزی است که دشمنان -کفّار- از دین شما مأیوس شدند. چه چیزی مگر بر دین اضافه شد که دشمن را مأیوس کرد؟ ...این تعبیر دربارهی نماز، زکات و جهاد نیامده است.
🔺پس این یک قضیّهی دیگری غیر از احکام فرعی است. آن قضیّه چیست؟ قضیّهی رهبری جامعهی اسلامی؛ قضیّهی نظام حکومت و امامت در جامعهی اسلامی. ۹۵/۰۶/۳۰
@Khamenei_ir
هدایت شده از 🛑کانال اصلی پوشاک زنانه✔ مجلسی ارزانسرا لباس مانتو عید شلوار خانم زن دخترانه زنانه پافر شومیز تونیک
4_167997151861801123.mp3
12.11M
❤️ عید غدیر عید امامت و ولایت مبارک
🎤🎤 علی فانی
💠 بی مقدمه
eitaa.com/joinchat/1424949248C7e8efc4ae9
🎹 کانال موسیقی مناسبتی☝️
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
هدایت شده از 🛑کانال اصلی پوشاک زنانه✔ مجلسی ارزانسرا لباس مانتو عید شلوار خانم زن دخترانه زنانه پافر شومیز تونیک
4_5863932739153035711.mp3
9.61M
❤️ عید غدیر عید امامت و ولایت مبارک
🎤🎤 علی فانی
💠 چشمه ی باران
eitaa.com/joinchat/1424949248C7e8efc4ae9
🎹 کانال موسیقی مناسبتی☝️
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
هدایت شده از 🛑کانال اصلی پوشاک زنانه✔ مجلسی ارزانسرا لباس مانتو عید شلوار خانم زن دخترانه زنانه پافر شومیز تونیک
4_5902105450702177293.mp3
12.1M
🔶 #ابوتراب
🔶اثری از گروه تواشیح #نورالثقلین_قم
🎶آهنگساز #حسن_خانچی
🔹شعرفارسی #عایشه_درانی
🔹شعرعربی #امام_شافعی
🎙میکس ومستر #عادل_ربیعی
🌷تقدیم به ساحت حضرت #ابوتراب(ع)
🌺 @avina1
May 11
ایرانی که در نبرد حق علیه باطل شرکت کردند و به فیض شهادت نائل آمدند. یکی از این شهدا یک جوان بحرینی به نام شهید "محمد نور الشواف" است که در سال ۱۳۶۵ در منطقه حاج عمران به شهادت رسید. همرزم این شهید بزرگوار میگوید: در منطقه حاج عمران سه شبانه روز نخوابیده بود و دائم میدوید و به بچهها کمک میکرد و هرجا نیاز بود حاضر میشد. بهش گفتم: آقا محمد بس است، مقداری استراحت کن. از نفس افتادی.
دیدم میخندد! تعجب کردم، علت خندهاش را پرسیدم. گفت: میدونی دارم به چی فکر میکنم؟ گفتم: نه! گفت: دارم به این فکر میکنم که جنگ که تمام شد باید پیام امام و انقلاب را به دنیا برسانم.[۸]
شهدا اینطور بودند، فقط به فکر خودشان نبودند! علاوه بر اینکه در خودشان تحول اساسی ایجاد شد، به فکر تحول در دنیا و دیگران هم بودند. شیعهای انقلابی است که دو بعد داشته باشد، اگر یکی از این ابعاد را نداشت، انقلابی نیست؛ منقلب است. بسیاری از افراد در انقلاب ما منقلب شدند، انقلابی نشدند. انقلابی یعنی هم خودش متحول شده، هم میخواهد عالم را عوض کند، ساکت نمینشیند. انقلابی دو بعد دارد: اول خود و بعد جامعه. این تحول اساسی هم باید در خودت پدید بیاید و هم باید در دیگران پدید بیاوری.
یکی دیگر از برکات وجودی انقلاب کربلا، حزب الله لبنان است که شعارشان «هیهات من الذله» است.
شهید علی منیف اشمر از شهدای استشهادی لبنان است که معروف است به قمر الاستشهادیون. در وصیتنامه این شهید آمده است: مولای من، یا اباعبدالله علیهالسلام با خداوند پیمان بستم و با شما عهد، که در راه خداوند گام بردارم، در حالی که جانم را به کف دست گرفته و خونم را به خاک جبل عامل آمیختهام. همانطور که خون شما بر خاک مقدس کربلا ریخته شد، و امروز به عهدی که بسته بودم، وفا میکنم.
یک شیعه انقلابی جهانی میاندیشد و به فکر همهی مردم دنیاست و اینطور انسانی در حکومت امام زمان به درد آقا میخورد، چرا که حکومت حضرت، جهانی است.
رفتار سازی
امروزه در کشورهای زیادی بیداری اسلامی شکل گرفته و یا در حال شکلگیری است. نگاه این کشورها به انقلاب و کشور ماست. از انقلاب ما الگو گرفتند و دارند پیش میروند. اما این مایه تأسف است که ما خودمان دچار خواب غفلت باشیم.
ما امروز تکلیف داریم برای بیدارکردن نسل جوانمان، نسلهای بعد خودمان؛ برای زنده نگه داشتن بعد انقلابی نهضت اباعبدالله و جریان کربلا و برای انقلابی بار آوردن هیئتها و هیئتیها و جامعه.
امام حسین علیهالسلام به ما آموخت کسی مثل حسین با کسی مثل یزید بیعت نمیکند! حتی اگر عاشورا به پا کند ولو زن و بچهاش را به اسارت ببرند. خود حضرت فرمودند:
«یَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ.»[۹]
یزید مردى است فاسق و شراب خوار، قاتل مردم بىگناه و شخصى است که بطور علنى فسق و فجور میکند. شخصیتى مثل من ابدا با یزید بیعت نخواهد کرد.
یک شیعهی انقلابی اهل سازش با دشمن نیست. باید مقابل دشمن، انقلابی ایستاد. عدهای میگویند راهی جز سازش و تسلیم در برابر زیاده خواهیهای دشمن (مثلا: غرب و آمریکا در برنامهی هستهای و... ) نداریم! این برخلاف سیرهی اباعبدالله است! شیعهی انقلابی اهل سازش به هر قیمتی نیست!
اگر بخواهیم حسینی زندگی کنیم نمیتوانیم با یزیدهای زمان بسازیم!
شهید چمران در بهترین دانشگاه امریکا بورسیه میشود. خودش در این باره مینویسد:
ای خدا، من باید از نظر علم از همه برتر باشم تا مبادا که دشمنان مرا از این راه طعنه زنند. باید به این سنگدلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر میفروشند ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد. باید همه آن تیرهدلان مغرور و متکبر را به زانو درآورم. آنگاه خود خاضعترین و افتادهترین فرد روی زمین باشم.[۱۰]
در امریکا دکترای فیزیک پلاسمای میگیرد. قلههای علم را فتح میکند و به اوج علمی زمان خودش میرسد. به هیچ قیمتی در آمریکا نمیماند و برمیگردد لبنان و مسئول یک یتیمخانه میشود. حتی در ایام عید با خانوادهاش تفریح نمیرود. پیش بچههای یتیم میماند تا بچههایی که جایی برای رفتن ندارند حسرت نخورند.[۱۱]
روضه
نه فقط شهید چمران، بلکه ما ایرانیها به یتیم حساسیم. اصولا ما ایرانیها یتیم نوازی را دوست داریم؛ مخصوصا که دختر یتیم باشد. نمیدانم چقدر قساوت قلب داشتند که هروقت کودک سه ساله امام حسین علیهالسلام بهانه بابا میگرفتند، جوابشان تازیانه بود. من یک جمله بگویم: مگر یک طفل سه ساله چقدر تاب و توان دارد که سربریده بابا را ببیند؟
در خرابه شام هرکاری میکردند دردانه امام حسین علیهالسلام ساکت نمیشد. مدام میگفت: من بابا را میخواهم! میخواست درددل کند و به بابا بگوید چه
باسمه تعالی
(موضوع: معنای انقلابی بودن شهدای کربلا و انقلابی ساز بودن نهضت کربلا در طول تاریخ بویژه در عصر حاضر در ایران و لبنان)
انگیزه سازی
«بشر» پسر عمرو بن احدوث، از مردم «حضرموت» و از قبیله کنده بود. او از نیکان و یار حضرت امام علی علیهالسلام و دلاوری فرزندان او در نبردها زبانزد بود. جناب بشر یکی از دو مردی بود که پیش از شهادت جوانانِ بنیهاشم، از یاران حسین علیهالسلام باقی مانده بودند. قبر او در بقعه دسته جمعی شهدای کربلا در پایین پای سیدالشهداست.
سید داودی نقل کرده:
روز عاشورا فرا رسید و جنگ آغاز شد. به بشر، در حالی که مشغول جنگیدن بود، گفته شد: پسرت در مرزهای ری اسیر شده است. بشر گفت: خودم و او را به حساب خدا میگذارم. خبر این جریان به امام حسین علیهالسلام رسید. حضرت به او فرمودند: «رحمک الله فی حلّ من بیعتی، فاذهَب واعمل فی فکاکِ ابنک.» خدای تعالی تو را رحمت کند، تو از بیعت با من آزادی، پس برو و در آزادی پسرت کوشش کن. بُشر عرض کرد: «اکلتنی السباع حیا ان فارقتک و اسأل عنک الرکبان و اخذلک مع قلة الاعوان لا یکون هذا ابدا.» یا اباعبدالله! درندگان مرا زنده زنده بخورند، اگر از شما جدا شوم![۱]
این ویژگی بشر و این جمله زیبایش که برآمده از ایمان استوار او بود، آنقدر مهم بود که مورد عنایت امام زمان علیهالسلام قرار گرفته و ایشان در زیارت ناحیه مقدسه به «بشر ابن عمرو حضرمی» سلام میدهند و به این سخن بشر اشاره میکنند:
السَّلَامُ عَلَى بِشْرِ بْنِ عُمَرَ الْحَضْرَمِیِّ شَکَرَ اللَّهُ لَکَ قَوْلَکَ لِلْحُسَیْنِ وَ قَدْ أَذِنَ لَکَ فِی الِانْصِرَافِ أَکَلَتْنِی إِذَنْ السِّبَاعُ حَیّاً إِنْ فَارَقْتُکَ وَ أَسْأَلُ عَنْکَ الرُّکْبَانَ وَ أَخْذُلُکَ مَعَ قِلَّةِ الْأَعْوَانِ لَا یَکُونُ هَذَا أَبَدا.
سلام بر بشر بن عمرو حضرمی؛ خدا بر تو پاداش خیر بدهد به جهت اعلام وفاداریت نسبت به امام حسین علیهالسلام آنگاه که به تو اجازه انصراف داد و در پاسخ گفتی: درندگان زنده زنده مرا بخورند اگر از تو جدا شوم و در این بیکسی تنهایت گذارم و سپس سراغت را از کاروانیان بگیرم؛ نه؛ نه هرگز چنین نخواهد شد.[۲]
یاران سیدالشهداء علیهالسلام لحظهای از مولا و مقتدای خود جدا نشدند، آنان حاضر نبودند دست از یاری فرزند رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بردارند و در این مسیر از جان خود گذشتند. «بشر بن عمرو حضرمی کندی» از جمله این محبان است، که تا پای جان در رکاب اباعبدالله الحسین علیهالسلام جنگید و عاقبت به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
اینجا یک سوال مطرح است و آن اینکه: چه ویژگی سبب شد یاران اباعبدالله چنین وفادار باشند و تحت هیچ شرایطی امامشان را تنها نگذارند؟ حتی تحت تأثیر عواطف پدری نیز قرار نگرفتند و با وجود اینکه ابا عبدالله علیهالسلام بیعتش را از آنها برداشت، باز امامشان را رها نکردند. چطور انسان تا این حد از خود گذشتگی پیدا میکند؟
اقناع اندیشه
این ویژگی انقلابی بودن یک شیعه است که او را تا این حد بالا میبرد. یاران ابا عبدالله در ولایی شدنشان طوری دگرگون و متحول شدهاند که تا آخر پای امامشان ایستادهاند.
خدای متعال در توصیف این چنین انسانهایی میفرماید: مؤمن کسی است که هیچ چیز را بر امام و ولی خودش ترجیح نمیدهد.
«قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ.»[۳]
در وجود یاران اباعبدالله علیهالسلام انقلاب صورت گرفته بود. انقلابی شده بودند، نه اینکه منقلب شده باشند. شیعهی انقلابی که این شبها راجع به آن بحث میکنیم، کسی است که یک تحول عمیق در وجودش ایجاد شده؛ نه اینکه فقط منقلب شده باشد. کسی که منقلب شده روزی کم میآورد و به راحتی طعمه شیطان و دشمنان میشود.
انقلاب یعنی یک دگرگونی همه جانبه و اساسی در حالیکه کسی که منقلب شده تنها در اثر واقعهای دچار یک اوج احساسی شده است که بعد از مدت کوتاهی هم این احساس فرو مینشیند و نتیجهای نخواهد داشت، اما یک شخصیت انقلابی، انقلابش حاصل مجموعهای از اعتقاد و ایمان و یقین است که برگرفته از یک معرفت عمیق است. ما داریم از معرفت نسبت به شخصیت انقلابی اباعبد الله و یارانشان صحبت میکنیم که ان شاء الله زمینهساز انقلابی شدن بنده و شما باشد نه صرفا یک منقلب شدن کوتاه مدت که تا پایان محرم هم دوام نیاورد. شخصیت انقلابی پیدا کردن چشمهای است که مدام از آن آب حیات خوبیها و مجاهدتها میجوشد، اما منقلب شدن مثل اینست که من و شما به اندازه سطل آبی است از اقیانوس عظیم شخصیت انقلابی امام
حسین علیهالسلام بهرهمند شویم و برای مدتی کوتاهی سیرابمان کند؛ این حداقل بهرهمندی از انقلاب امام حسین علیهالسلام است.
در جریان کربلا شیعیانی بودند که منقلب شده بودند، ولی انقلابی نشده بودند. امثال طرماحها و عبید الله ابن حر جعفیها.
عبیدالله بن حر جُعفی کسی است که سیدالشهداء علیهالسلام از او یاری خواست، اما توفیق همراه شدن در کاروان کربلا را نیافت و امام را یاری نکرد. امام در منزلگاه قصر مقاتل، خیمه او را دید، حجاج بن مسروق را فرستاد تا او را دعوت کند به اردوی امام بپیوندد و یاریش کند. وی بهانه آورد که از کوفه به این خاطر بیرون آمدم که با حسین نباشم، چون در کوفه یاوری برای او نیست. پاسخ او را که به امام گفتند، حضرت همراه عدهای نزد او رفت. عبیدالله باز هم نپذیرفت و این کرامت و توفیق را رد کرد و از روی خیرخواهی(!) حاضر شد اسب زین شده و شمشیر بران خویش را به امام دهد.
امام فرمود: اسب و شمشیرت از آن خودت، ما از خودت یاری و فداکاری میخواستیم. اگر حاضر به جانبازی نیستی، ما را نیازی به مال تو نیست: «یابنَ الحُر! ماجِئناک لِفَرَسِک وَسَیفِک، اِنما اَتَیناک لِنَسْألَک النصرَةَ، فَاِن کنتَ بَخِلْتَ عَلَینا بِنَفْسِک فَلا حاجَةَ لَنا فی شی ءٍ مِنْ مالِک وَ لَمْ اَکنْ بِالذی اَتخِذُ المُضِلینَ عَضُدا، انی قَد سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ یقُولُ: مَن سَمِعَ داعِیةَ اَهلِ بَیتی وَ لَمْ ینْصُرْهُم عَلی حَقهِم اِلا اَکبهُ اللهُ عَلی وَجهِهِ فِی النار.»
وی پس از حادثه کربلا، به شدت از کوتاهی در یاری امام پشیمان شده بود و خود را ملامت میکرد و تأسف میخورد. او اشعاری را هم سروده که چند بیت آن را از کتاب «نفس المهموم» باب مراثی نقل میکنیم:
فیا ندمی الا اکون نصرته
الا کل نفس لا تسدد نادمه
وانی علی ان لم اکن من حماته
لذو حسره ما ان تفارق لازمه
سقی اللّه ارواح الذین تازروا
علی نصره سقیا من الغیث دائمه
وقفت علی اطلالهم ومحالهم
فکاد الحشی ینفض والعین ساجمه
چـقـدر تـأسـف میخـورم کـه حـسـین را یاری نکردم! آری هر انسان نادرست، روزی پشیمان میشود. به خاطر نصرت نکردن او، تا زنده هستم حسرت میخورم. خداوند، ارواح ناصرین اورا از باران رحمتش سیراب کند. در کنار قبورشان ایستادم در حالی که نزدیک بود قلبم پاره و اشک چشمم خشک شود.[۴]
ولی این پشیمانی دیگر سودی نداشت! کسی که انقلابی نشده باشد، در وجودش تحول عمیق و همه جانبه صورت نگرفته باشد، در مواقع لزوم و حساس نمیتواند در میدان حاضر باشد.
حرکت نورانی اباعبدالله علیهالسلام و قیام ایشان صرفا یک حرکت علیه ظلم نبوده، بلکه یک انقلاب فرهنگی و آزادیخواهانه بود که از شهادت سیدالشهدا تا کنون الهام بخش انقلابهای زیادی بوده است که انقلاب اسلامی ما یکی از برجستهترین آنها است.
جریان عاشورا صرفا یک حرکت علیه ظلم نیست، بلکه یک انقلاب است که در طول تاریخ به یک جریان انقلابساز تبدیل شده است. تا جایی که رهبر و الگوی آزادگان جهان شده است. حتی غیر مسلمانی مثل گاندی که رهبر هند بود، امام حسین علیهالسلام را رهبر خود میداند.
انقلاب اسلامی خودمان را ببینید! رهبر این انقلاب، امام خمینی رحمهاللهعلیه میفرمایند: محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.
«امام خمینی در باره انقلابساز بودن جریان کربلا میفرمایند: سید الشهدا علیهالسلام اسلام را بیمه کرد. گمان نکنید که اگر این مجالس عزا نبود و اگر این دستهجات سینهزنی، و نوحه سرایی نبود، ۱۵ خرداد پیش میآمد. هیچ قدرتی نمیتوانست ۱۵ خرداد را آن طور کند، مگر قدرت خون سیدالشهداء و هیچ قدرتی نمیتواند این ملتی را که از همه جوانب به او هجوم شده است و از همه قدرتهای بزرگ برای او توطئه چیدهاند، این توطئهها را خنثی کند، الاّ همین مجالس عزا.»[۵]
در طول هشت سال دفاع مقدس هم این انقلاب حسینی بود که الگو و سرمشق انقلاب خمینی قرار گرفت و عامل پیروزی رزمندگان اسلام شد. سربندها و وصیت نامههای شهدا به وضوح نشانه این مطلب است.
جالب است بدانید در بررسی ۵۰ هزار وصیتنامه از شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، در هیچ یک از وصیتنامهها اسم ایران منهای اسلام نیامده است. در هر وصیتنامه متوسط ۴ بار نام مبارک امام حسین علیهالسلام، کربلا، عاشورا، حضرت زینب علیهاالسلام و حضرت ابالفضل علیهالسلام آمده است.[۶]
پرورش احساس
دانش آموز شهید، سیدعبدالنبی مساوات در وصیتنامهاش مینویسد: «رفتهام تا به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان لبیک بگویم...»![۷]
شیعه انقلابی یعنی کسی که مثل یاران اباعبدالله عمل کند.
اسم عملیاتها، اسم رمزها، و.... حکایت از این است که کربلا یک جریان انقلاب ساز است که ایرانی و غیر ایرانی هم نمی شناسد.
ما در طول هشت سال دفاع مقدس حدود ۴۶۰۰ شهید امت اسلام داریم، شهدای غیر
بلایی سرش آوردند. دختربچهها این طورند. حتی اگر مادرشان دعوایشان کند، نزد بابا شکایت میبرند؛ "شب که بابا آمد بهش میگم!" زینب علیهاالسلام مانده بود چه طور این نازدانه را آرام کند که یکدفعه عدهای با طبقی وارد خرابه شدند. طبق را جلوی دختر امام حسین علیهالسلام گذاشتند. تا روپوش را کنار زد تمام غصههایش فراموش شد. فهمید که وضع بابا از وضع خودش بدتر است. سر را برداشت و به سینهاش چسباند. میگریست و چنین میگفت: یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِی خَضَبَک بدِمائکَ؟ بابا جان، کی تو را به خونت رنگین کرده؟ من ذالذی ایتمنی فی صغر سنی؟ کی مرا در کودکی یتیم کرده؟ یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِی قَطَعَ وَریدکَ؟ بابا جان، کی رگهای گردنت را برید؟ یا أبَتاهُ! مَن للیَتیَمةِ حَتَّی تکبُرُ...؟ دختر یتیم به چه کسی پناه برد تا بزرگ شود؟ یا أبَتاهُ! لَیتَنی تَوَسَّدتُ التُّراب و لاأرَی شَیبَکَ مُخضَباً بالدِّماءِ. ای کاش خاک را بالش زیر سر قرار میدادم، ولی محاسن تو را خضاب شده به خون نمیدیدم.
زضرب تازیانه سرم درد میکند
پای ضعیف و در به درم درد میکند
میخواستم ببینمت اما نمیشود
زیرا که پلک چشم ترم درد میکند
از بس که سربه بسترسنگی نهادهام
بابا ببین که زخم سرم درد میکند
از بس کشیده دشمن توگیسوی مرا
دیگر مپرس از چه سرم درد میکند
از بس که گفتهای قصه مادر برای من
این صورتم چو صورت او درد میکند
یکدفعه دیدند لبهایش را روی رگهای بریده گذاشت. گریه کرد و بعد خاموش شد. اهل خرابه احساس کردند که او به خواب رفته، امّا وقتی او را حرکت دادند، دریافتند که جان به جانان سپرده است.[۱۲]
الالعنه الله علی القوم الظالمین.
[۱]. کتاب منتهی الامال، ج۱، ص ۶۵۴.
[۲]. بحارالأنوار، ج۴۵، ص۷۰.
[۳]. توبه/۲۴.
[۴]. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۷.
[۵]. صحیفه امام، ج۱۶، ص۳۷۴.
[۶]. کتاب باراویان نور، دفتر سوم، موسسه روایت سیره شهدا، ص ۲۱۵.
[۷]. باراویان نور، دفتر سوم، موسسه روایت سیره شهدا، ص ۲۳۲.
[۸]. باراویان نور، دفتر سوم، موسسه روایت سیره شهدا.
[۹]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج۴۴، ص۳۲۶.
[۱۰]. خدا بود و دیگر هیچ نبود، ص۴۷.
[۱۱] نیمه پنهان ماه، خاطرات غاده چمران همسر شهید چمران، ص۲۳.
[۱۲] . نفس المهموم شیخ عباس قمی ترجمه نظری منفرد ص۵۶۱و۵۶۲؛ کامل بهایی ج ۲ص۱۷۸؛ ریحانه کربلا ص ۸۵؛ و کنزالمصائب ص۳۵۵.
ار با معلمان و کارگران، ۱۲/۲/۶۹.
[۱۷] . تحف العقول عن آل الرسول، ص۳۰۳.
[۱۸]. سوگنامه آل محمد، آیت الله اشتهاردی.
ز را نداشته باشید؛ حاضرید؟»[۱۶]
این روحیه ذلت ناپذیری در توصیههای امام صادق علیهالسلام به عبدالله بن جندب نیز به عنوان خط مرز بین شیعه ادعایی و شیعه انقلابی معرفی شده که فرمود: «یَا ابْنَ جُنْدَب إِنَّما شِیعَتُنا یُعْرَفُونَ بِخِصالٍ شَتّی: ای فرزند جندب، همانا شیعیان ما به خصلتهایی چند شناخته میشوند: ... لایَسْأَلُونَ لَنا مُبْغِضًا، وَ لَوْ ماتُوا جُوعًا [۱۷]یکی از آن خصلتها این است که از دشمنان ما چیزی درخواست نمیکنند؛ هر چند از گرسنگی بمیرند...» ما از امام حسین علیهالسلام هیهات منا الذله را آموختهایم.
آری! ما عاشقان حسین هیچگاه زیر بار ذلت نرفته و نمیرویم و اگر بخواهیم همچون حسین انقلابی باشیم، نتیجه سازش با دشمنان شیعه را ذلیل شدن میدانیم چون معتقدیم:
به فدای لب عطشان حسین علیهالسلام یعنی: سلام بر خاندانی که با تحریم آب تن به سازش ندادند!
روضه
یکی از ویژگیهای انقلابی بودن این است که ذلت نمیپذیرد. امام حسین علیهالسلام این را به تاریخ ثابت کرد و با دشمن سازش نکرد. این خصوصیت در حضرت زینب علیهاالسلام هم مشهود بود که بچههایش را تقدیم حضرت سید الشهدا کرد که ذلت را نپذیرد، آنقدر مهم بود که روز عاشورا زینب علیهاالسلام لباس نو بر تن عون و محمد کرد و آنها را از گرد و غبار پاک و تمیز نمود و سرمه بر چشمانشان کشید و شمشیر به دستشان داد و آنها را آماده شهادت ساخت، سپس آن دو را به حضور برادرش حسین علیهالسلام آورد و اجازه خواست که آنها به میدان بروند. امام نخست اجازه نمیداد، حتی فرمود: شاید همسرت عبدالله خشنود نباشد، زینب علیهاالسلام عرض کرد: چنین نیست. بلکه همسرم به خصوص به من سفارش کرد که اگر کار به جنگ کشید، پسرانم جلوتر از پسران برادرت به میدان بروند.
زینب بیشتر اصرار کرد. سرانجام امام اجازه داد، زینب علیهاالسلام آن دو گل سرخش را به سوی میدان بدرقه کرد. عمرسعد گفت: «این خواهر عجب محبتی به برادرش دارد که نور دیدهاش را به میدان فرستاده است.» آن دو برادر به جنگ پرداختند، و رَجَز میخواندند.
ما که از نسل علی حیدر کرار هستیم
یادگار حرم جعفر طیار هستیم
دست ما در کفنی کرده بر این پیکر ما
اذن تو هدیه بود بهر دل مادر ما
خواهد او هر چه که دارد بدهد در ره تو
خون ما را بکند زیب و فَرِ درگه تو
در رگ ما به خدا غیرت حق جلوهگر است
مشو راضی نگریم مادر ما خون جگر است
سرانجام محمد به شهادت رسید و عون کنار بدن گلگون محمد آمد و گفت: «برادرم! شتاب مکن! به زودی من نیز به تو میپیوندم.» محمد نیز جنگید تا به شهادت رسید. امام حسین علیهالسلام پیکر پاک آن دو نوجوان را به بغل گرفت و در حالی که پاهایشان روی زمین کشیده میشد آنها را به سوی خیمه آورد.[۱۸]
گلان باغ زینب، شدند قربان مولا
به دشت کربلایی، شدند مهمان مولا
رسیدند بر وصال، گل دامان مولا
نشسته داغشان بر دل نالان مولا
بانوان حرم به استقبال جنازههای آنها آمدند، همیشه زینب علیهالسلام در پیشاپیش بانوان بود، ولی این بار زینب دیده نمیشد. او از خیمه بیرون نیامده بود تا مبادا چشمش به پیکرهای به خون تپیده پسرانش بیفتد و بیتابی کند و از پاداشش کم شود و شاید زبان حال زینب این باشد: اگر من بیرون بروم و چشم برادرم به صورتم بیفتد، شاید از من خجالت بکشد. نکند حسین علیهالسلام شرمنده من بشود. من بمیرم و شرمندگی حسین را نبینم. بچههایم فدایت شدند، خودم هم فدایت میشوم برادر!
برادر دعا کن که زینب بمیرد
نباشد که بعد تو ماتم بگیرد
[۱] .او در سال ۶۶ هجری قبل از قیام مختار و در زمان عبدالله ابن زبیر از طرف او، والی کوفه شد. در فیام مختار، عبدالله بن مطیع در مقابل سپاه مختار ایستاد. در این نبرد شهر را از دست ابن مطیع درآوردند و در اختیار گرفتند و مختار او را اخراج کرد. او دوباره به مکه بازگشت. در حمله حجاج بن یوسف به مکه در سال ۷۳ هجری، ابن مطیع به همراه عبدالله بن زبیر کشتهشد و سرشان را به شام فرستادند.
[۲] . تاریخ ابن عساکر (زندگینامه امام حسین علیهالسلام)، ص۲۲۲، حدیث۲۰۳.
[۳] . مقتل الحسین خوارزمى، ج ۱، ص۱۹۰- ۱۹۳.
[۴]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج۴۴، ص۱۹۵.
[۵]. حج /۱۱.
[۶]. تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۳۳.
[۷]. الکافی (ط - الإسلامیة)،ج۸، ص۲۲۸.
[۸]. عده اى از علماء، الأصول الستة عشر (ط - دار الشبستری) - قم، چاپ: اول، ۱۳۶۳ ش. ص ۶۱.
[۹] . علل الشرائع، ج۱،ذص۲۱۱.
[۱۰] . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ۱۳/ ۲۴۲.
[۱۱] . مجموعه آثار استاد شهید مطهرى،ج۲۵، ص۳۱۳.
[۱۲] . الکامل، ج۴، ص۱۱۲.
[۱۳] . مروج الذهب، ج ۳، ص۷۰.
[۱۴] . ممتحنه / ۱و۲.
[۱۵] . آنها (شکنجهگران) هیچ ایرادى بر آنان (مؤمنان) نداشتند جز اینکه به خداوند عزیز حمید ایمان آورده بودند. بروج / ۸.
[۱۶] . دید
بیر به"على حرف" ممکن است اشاره به این باشد که ایمان آنها بیشتر بر زبانشان است، و در قلبشان جز نور ضعیف بسیار کمرنگى از ایمان نتابیده است.[۶] همان تعبیری که امام حسین علیهالسلام درباره شیعیان ادعایی کوفه بکار بردند.
مُوسَى بْنُ بَکْرٍ الْوَاسِطِیُّ قَالَ قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ ع لَوْ مَیَّزْتُ شِیعَتِی لَمْ أَجِدْهُمْ إِلَّا وَاصِفَةً وَ لَوِ امْتَحَنْتُهُمْ لَمَا وَجَدْتُهُمْ إِلَّا مُرْتَدِّینَ وَ لَوْ تَمَحَّصْتُهُمْ لَمَا خَلَصَ مِنَ الْأَلْفِ وَاحِدٌ وَ لَوْ غَرْبَلْتُهُمْ غَرْبَلَةً لَمْ یَبْقَ مِنْهُمْ إِلَّا مَا کَانَ لِی إِنَّهُمْ طَالَ مَا اتَّکَوْا عَلَى الْأَرَائِکِ فَقَالُوا نَحْنُ شِیعَةُ عَلِیٍّ إِنَّمَا شِیعَةُ عَلِیٍّ مَنْ صَدَّقَ قَوْلَهُ فِعْلُهُ.[۷]
موسى بن بکر واسطى گوید: حضرت ابو الحسن علیهالسلام به من فرمود:
اگر من شیعیانم را بررسى کنم جز مردمانى زبانآور (و اهل حرف) بیش نیستند، و اگر آزمایششان کنم جز مردمانى از دین برگشته نیستند، و اگر در بوتهشان گذارم از هزار نفر یکنفر سالم درنیاید، و اگر غربالشان کنم چیزى جز آنچه مخصوص منند در غربال نمانند، اینها دیر زمانى است که بر بالشها تکیه زده و گفتهاند: ما شیعه على هستیم، در صورتى که تنها شیعه على آن کسى است که کردارش گفتارش را تصدیق کند (و عملش با حرفش یکى باشد).
فرق است بین یارانی که به محض شنیدن خبر حرکت امام، خود را به کاروان ابی عبدالله رساندند و تا پای جان، جان خویش را به پای امام خویش فدا کردند و آنان که به خیال خویش برای امام خیرخواهی کردند و به پیشنهاداتی غیر انقلابی بسنده کردند. این تفاوت همیشه در طول تاریخ شیعیان و پیروان ائمه را به دو گروه و طیف تقسیم نموده است: شیعه ادعایی و شیعه انقلابی.
ممکن است برای کسی این سوال پیش آید که ملاک شیعه واقعی بودن را انقلابی بودن (مانند ابی عبدالله علیهالسلام) معرفی نمودهاید، در حالی که حرکت امام حسن علیهالسلام برخلاف امام حسین علیهالسلام حرکتی انقلابی نبود و حال آنکه شیعیان پیروان هر دو امام هستند؟
جابر در روایتی از امام صادق علیهالسلام به این سؤال پاسخ میدهد:
«انما شیعتنا من تابعنا و لم یخالفنا و اذا خفنا خاف و اذا امنا امن فاولئک شیعتنا حقا.»[۸] شیعه انقلابی کسی نیست که از امامش جلوتر باشد. بلکه وظیفهاش در هر حالتی پیروی است و صلح امام حسن نیز حرکتی غیر انقلابی نبود.
ابى سعید عقیصا نقل کرده که محضر مبارک حسن بن على بن ابى طالب عرض کردم:
یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ دَاهَنْتَ مُعَاوِیَةَ وَ صَالَحْتَهُ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّ الْحَقَّ لَکَ دُونَهُ وَ أَنَّ مُعَاوِیَةَ ضَالٌّ بَاغٍ. اى فرزند رسول خدا! براى چه با معاویه مداهنه و صلح نمودید و حال آن که مىدانستید حقّ مال شما است، نه مال او و نیز مىدانستید که معاویه گمراه و ستمگر است؟
فَقَالَ یَا أَبَا سَعِیدٍ أَ لَسْتُ حُجَّةَ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ إِمَاماً عَلَیْهِمْ بَعْدَ أَبِی ع قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ لَسْتُ الَّذِی قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِی وَ لِأَخِی الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا قُلْتُ بَلَى.
حضرت فرمودند: آیا بعد از پدرم علیهالسلام من حجّت خدا بر مردم و امام ایشان نیستم؟
عرضه داشتم: چرا.
فرمود: آیا مگر من نه آن کسى هستم که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در باره من و برادرم فرمودند: حسن و حسین دو امام بوده چه قیام کرده و چه بنشینند؟
عرض کردم: آرى همین طور است.
قَالَ فَأَنَا إِذَنْ إِمَامٌ لَوْ قُمْتُ وَ أَنَا إِمَامٌ إِذْ لَوْ قَعَدْتُ یَا أَبَا سَعِیدٍ عِلَّةُ مُصَالَحَتِی لِمُعَاوِیَةَ عِلَّةُ مُصَالَحَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِبَنِی ضَمْرَةَ وَ بَنِی أَشْجَعَ وَ لِأَهْلِ مَکَّةَ حِینَ انْصَرَفَ مِنَ الْحُدَیْبِیَةِ أُولَئِکَ کُفَّارٌ بِالتَّنْزِیلِ وَ مُعَاوِیَةُ وَ أَصْحَابُهُ کُفَّارٌ بِالتَّأْوِیلِ.
فرمود: پس من امام بوده چه قیام کنم و چه بنشینم، اى ابا سعید به همان علّتى که پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله با بنى ضمره و بنى اشجع و با اهل مکّه هنگام برگشت از حدیبیّه صلح فرمودند، من نیز با معاویه صلح نمودهام، آنها که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله با ایشان صلح فرمود بنصّ کتاب کافر بودند و معاویه و اصحابش به مقتضاى تأویل قرآن کافر مىباشند.
یَا أَبَا سَعِیدٍ إِذَا کُنْتُ إِمَاماً مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ لَمْ یَجِبْ أَنْ یُسَفَّهَ رَأْیِی فِیمَا أَتَیْتُهُ مِنْ مُهَادَنَةٍ أَوْ مُحَارَبَةٍ وَ إِنْ کَانَ وَجْهُ الْحِکْمَةِ فِیمَا أَتَیْتُهُ مُلْتَبِساً أَ لَا تَرَى الْخَضِرَ ع لَمَّا خَرَقَ السَّفِینَةَ وَ قَتَلَ الْغُلَامَ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ سَخِطَ مُوسَى ع فِعْلَهُ لِاشْتِبَاهِ وَجْهِ الْحِکْمَةِ عَلَیْهِ حَتَّى أَخْبَرَ
انشان معلوم نبود و آنان را اولاد الحرّه نامیدند. مردم به مسجد پیامبر پناه میبردند، اما در مسجد پیامبر صلىاللهعلیهوآله نیز زنان مورد تجاوز قرار گرفتند و آن قدر مرد کشته شدند که خون، قبر پیامبر را نیز گرفته بود.
زهرّى گوید: «در واقعه حرّه هفتصد نفر از بزرگان مهاجر و انصار و ده هزار نفر از موالى، غلامان و دیگر افراد ناشناس کشته شدند.»
بعد از سه روز، آتش بس اعلام شد و مردم براى بیعت فرا خوانده شدند و به عنوان بنده با یزید بیعت کردند. مسلم بن عقبه را به خاطر جنایات فراوانش در این واقعه، مسرف نامیدند.[۱۲] تمام کسانی که زنده ماندند بر پیشانیشان داغ زدند: هذا عبد من عبید یزید یفعل بی ما یشاء؛ این بنده ای از بندگان یزید است هر کاری بخواهد با من میکند.
مسعودی نوشته است: مسلم بن عقبه از مردم مدینه بیعت گرفت که برده یزید هستند و هر کس نپذیرفت کشته شد، جز علی بن الحسین علیهالسلام و علی بن عبد الله بن عباس.[۱۳]
عاقبت انقلابی نبودن گرفتار این خفت و خواری شدن است. پیروان انقلابی امام جان خود را فدای حضرت کردند و اینگونه بعد از هزار سال هنوز همه ساله به مناسبت شهادت ابی عبدالله علیهالسلام برای آنها نیز در سرتاسر جهان اسلام اقامه عزا میشود و از حبیبها و مسلمها به نیکی یاد میشود، چرا چون خود را وصل به دریای با عظمت ولایت نمودند.
اما تا به حال برای کدام یک از کشته شدگان واقعه حره اقامه عزا شده است؟ با اینکه آنها نیز فداکاریهای بزرگی داشتهاند.
رفتار سازی
در زمانه ما هم عدهای به دنبال تئوریزه کردن طرح سازش و تسلیم با آمریکا هستند و با نشان دادن در باغ سبز در پی فریب افکار و اذهان عمومی هستند، غافل از اینکه سازش با یزید زمان نیز نتیجهای جز واقعه حره برای ما به بار نخواهد داشت. لذا خداوند متعال در این آیه طرح دوستی با کافران را مساوی با گمراهی و ذلت مسلمانان معرفی مینماید:
«یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّى وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیهْم بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُواْ بِمَا جَاءَکُم مِّنَ الْحَقّ یخُرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَن تُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فىِ سَبِیلىِ وَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتىِ تُسِرُّونَ إِلَیهْم بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَ مَا أَعْلَنتُمْ وَ مَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ إِن یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُواْ لَکُمْ أَعْدَاءً وَ یَبْسُطُواْ إِلَیْکُمْ أَیْدِیهَمْ وَ أَلْسِنَتهَم بِالسُّوءِ وَ وَدُّواْ لَوْ تَکْفُرُونَ.»[۱۴]
اى کسانى که ایمان آوردهاید، دشمن من و دشمن خویش را دوست خود قرار ندهید، شما نسبت به آنها اظهار محبت مىکنید، در حالى که به آنچه از حق براى شما آمده کافر شدهاند، و رسول خدا و شما را به خاطر ایمان به خداوندى که پروردگار همه شما است از شهر و دیارتان بیرون مىرانند، اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کردهاید، پیوند دوستى با آنها برقرار نسازید، شما مخفیانه با آنها رابطه دوستى برقرار مىکنید در حالى که من آنچه را پنهان یا آشکار مىکنید از همه بهتر مىدانم، و هر کس از شما چنین کارى کند از راه راست گمراه شده. اگر آنها بر شما مسلط شوند دشمنتان خواهند بود، و دست و زبان خود را به بدى بر شما مىگشایند و دوست دارند شما به کفر باز گردید.
به صراحت این آیه قرآن، اگر امروز نیز یزیدیان زمان بر ما مسلط شوند، با تمام قوا سعی در نیست و نابود کردن و تاراج ما مسلمانان خواهند نمود، جنایتی که امروز به دست داعشیهای مزدور آمریکا در کشورهای مسلمان میبینیم. چه سندی بالاتر از این میخواهیم؟ خداوند میفرماید: إِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فىِ سَبِیلىِ وَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتىِ؛ یعنی اگر یک شیعه انقلابی هستی، اگر خودت را شیعه سیدالشهدا میدانی به فکرسازش نباش.
مقام معظم رهبری درباره مذاکره با آمریکا به همین نکته اشاره میفرماید:
«صرف اینکه شما بروید با آمریکا بنشینید حرف بزنید و مذاکره کنید، مشکلات حل مىشود؟ اینطورى که نیست. مذاکره در عرف سیاسى، یعنى معامله. مذاکره با امریکا، یعنى معامله با امریکا. معامله، یعنى داد و ستد؛ یعنى چیزى بگیر، چیزى بده. تو از انقلاب اسلامى، به آمریکا چه مىخواهى بدهى، تا چیزى از او بگیرى؟ آن چیزى که شما مىخواهید به آمریکا بدهید، تا در مقابل از او چیزى بگیرید، چیست؟ ما چه مىتوانیم به آمریکا بدهیم؟ او از ما چه مىخواهد؟ آیا مىدانید که او چه مىخواهد؟ و ما نقموا منهم الّا ان یؤمنوا باللَّه العزیز الحمید[۱۵] واللَّه که آمریکا از هیچچیز ملت ایران، به قدر مسلمان بودن و پایبند بودن به اسلام ناب محمّدى، ناراحت نیست. او مىخواهد شما از این پایبندیتان دست بردارید. او مىخواهد شما این گردنِ برافراشته و سرافرا
باسمه تعالی
انگیزه سازی
هنگامی که حسین بن علی علیهالسلام از مدینه بیرون آمد و به سمت مکه حرکت کرد، با عبدالله بن مطیع عدوی[۱] برخورد کرد که سرگرم کندن چاهش بود؛ ابن مطیع گفت: ای ابا عبدالله، خداوند مرا فدایت گرداند، آهنگ کجا داری؟
فرمود: «أمّا فی وقتی هذا فإنّی ارید مکّة، فإذا صرت إلیها استخرت اللّه»؛ اینک آهنگ مکه دارم؛ و چون به آن جا رفتم، آنگاه در کار خویش از خداوند طلب خیر میکنم.
عبدالله بن مطیع گفت: ای پسر دختر رسول خدا، در کاری که قصدش را کردهای خداوند برایت خیر بخواهد، ولی من پیشنهادی دارم که میخواهم آن را از من بپذیری! چون به مکه درآمدی، از فریب کوفیان برحذر باش. چرا که پدرت در این شهر کشته شد، برادرت را خنجر زدند که نزدیک بود جان بسپارد. از این رو، در حرم بمان که شما در این دوران سرور عرب هستی. به خدا سوگند که اگر شما هلاک گردی، خاندانت نیز با شما هلاک خواهند شد. به خدا سوگند که بعد از تو ما را به زنجیر بردگی میکشند، ولی امام نپذیرفت.
آنگاه ابن مطیع گفت: این چاه را آماده کردهام و امروز برای نخستین بار به دلو ما آب آمده است. چه میشد که شما به درگاه خداوند دعا میکردید و برایش برکت میخواستید. فرمود: قدری از آبش بیاور. عبدالله دلوی آب آورد و امام از آن نوشید، سپس آن را مزمزه کرد و در چاه ریخت. پس از آن، آب چاه گوارا و فراوان گشت.[۲]
امام از مسیر مدینه تا کربلا با افراد مختلفی از ارادتمندان و شیعیان خود ملاقات داشته است که همگی پیشنهادات مختلفی برای نرفتن حضرت به کوفه داشتند و جالب اینجاست که با تمام ارادتی که به حضرت داشتند و حتی از امام برای چاه آبشان طلب برکت مینمایند، اما در این حرکت انقلابی امام خودشان را تنها میگذارند.
از جمله آنها عبد اللّه بن عمر بود که قصد مراجعت از مکه به مدینه را داشت. نزد امام علیهالسلام آمد و عرض کرد: اى اباعبداللَّه! خدا تو را رحمت کند. از خدایى که بازگشت تو به سوى اوست، پروا کن! تو از دشمنى و ستم مردم این دیار نسبت به خاندان خویش آگاهى، این مردم، یزید بن معاویه را به زمامدارى پذیرفتهاند، من مىترسم که مردم به جهت زر و سیم به او (یزید) گرایش پیدا کنند و تو را به قتل برسانند و به خاطر تو افراد زیادى کشته شوند. من از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله شنیدم که مىفرمود: «حسین کشته خواهد شد و اگر او را به قتل رسانند و تنهایش گذارده، یارىاش نکنند، خداوند تا روز رستاخیز آنان را خوار مىکند!» و من مصلحت مىبینم تو نیز همانند سایر مردم با یزید سازش کنى! و همچنان که پیش از این در برابر معاویه شکیبایى ورزیدهاى، اکنون نیز صبر پیشهساز، تا خداوند بین تو و این گروه ستمگر داورى کند!
امام حسین علیهالسلام فرمود: «أُفٍّ لِهذَا الْکَلامِ أَبَداً ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ! براى همیشه تا آنگاه که آسمان و زمین پابرجاست، نفرین بر این سخن باد! و بعد در بیاناتی بسیار تند و کوبنده عبدالله بن عمر را بابت این پیشنهاد غیرانقلابی توبیخ مینماید و در آخرین جمله پرده از علت اصلی این پیشنهاد برمی دارد: «یَا ابْنَ عُمَرَ! فَإِنْ کانَ الْخُرُوجُ مَعی مِمَّا یَصْعَبُ عَلَیْکَ وَ یَثْقُلُ فَأَنْتَ فِی أَوْسَعِ الْعُذْرِ، وَ لکِنْ ... اجْلِسْ عَنِ الْقَوْمِ، وَ لا تَعْجَلْ بِالْبَیْعَةِ لَهُمْ حَتّى تَعْلَمَ إِلى ما تَؤُولُ الْأُمُورُ.» اى فرزند عمر! اگر براى تو همراهى با من دشوار و سنگین است، پس معذور و مرخصى! ولى ...از این گروه کناره بگیر و در بیعت شتاب مکن تا ببینى کار به کجا مىانجامد!»[۳]
یک شیعه واقعی در معرکههای انقلابی شناخته میشود، امام حسین علیهالسلام این ملاک را در دیدار با فرزدق بیان فرمودند. وقتی از فرزدق درباره اوضاع مردم کوفه سوال کردند، عرض کرد: «قُلْتُ أَمَّا الْقُلُوبُ فَمَعَکَ وَ أَمَّا السُّیُوفُ فَمَعَ بَنِی أُمَیَّةَ وَ النَّصْرُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»؛ دلهای مردم با شما است و شمشیرهای آنان با بنی امیه. به او فرمود: «مَا أَرَاکَ إِلَّا صَدَقْتَ، النَّاسُ عَبِیدُ الْدنیا وَ الدِّینُ لَعق عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ بِهِ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا لِلِابْتِلَاءِ قَلَ الدَّیَّانُونَ.»[۴] تردیدی ندارم که تو راستگو هستی. مردم بنده دنیایند و دین تنها بر زبانشان جاری است. از آن سخن میگویند تا وقتی که معیشتشان بگذرد؛ امّا در وقت سختی، دیندار [واقعی ] اندک است. در واقع حضرت با این بیان خود، شیعیان را به دو گروه شیعه ادعایی و شیعه انقلابی تقسیم مینمایند.
اقناع اندیشه
خداوند متعال در قرآن میفرماید:
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ.»[۵]
تع
هُ فَرَضِیَ هَکَذَا أَنَا سَخِطْتُمْ عَلَیَّ بِجَهْلِکُمْ بِوَجْهِ الْحِکْمَةِ فِیهِ وَ لَوْ لَا مَا أَتَیْتُ لَمَا تُرِکَ مِنْ شِیعَتِنَا عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ أَحَدٌ إِلَّا قُتِل.[۹]
اى ابا سعید وقتى من امام از جانب خدا بودم، نباید رأى مرا تخطئه کنى و عملى را که انجام دادهام چه مهادنه و صلح بوده و چه محاربه و جنگ باشد، مىباید بپذیرى؛ اگر چه حکمت کردار من بر تو مخفى و مشتبه باشد. مگر نمىبینى جناب خضر علیهالسلام وقتى کشتى را شکافت و جوان را کشت و دیوار را تعمیر کرد و به پا داشت، موسى به غضب آمد و از کردارش سخت برآشفت، جهت غضبناک شدن موسى این بود که حکمت عمل خضر بر او مخفى بود تا آن که خضر علیهالسلام آن را بازگو کرد و موسى راضى گشت، عمل و کردار من نیز همین طور مىباشد ؛ یعنى از عمل و فعل من خرسند نبوده بلکه غضبناک هستند، زیرا حکمت آن بر شما پنهان مىباشد و آن این است که اگر من غیر از این مىنمودم یک نفر از شیعیان ما روى زمین باقى نمىماند مگر آن که او را مىکشتند.
علاوه بر اینکه این شیعیان ادعایی بودند که امام حسن علیهالسلام را مجبور به پذیرش صلح نمودند و اگر ایشان شیعیانی انقلابی به تعداد یاران حسین علیهالسلام داشت، باز مجبور به صلح نمیشد.
پرورش احساس
مهم آن است که شیعه انقلابی در هیچ صحنهای امام خود را تنها نگذارد. شهید گلستانی تعبیر زیبایی دارد: وقتی حسین در صحنه است، اگر در صحنه نیستی هرکجا میخواهی باش! چه ایستاده به سجاده نماز و چه نشسته بر سر سفره شراب!
و اگر شیعیان به جای انقلابی بودن، ادعایی بودند، امام در صحنه تنها خواهد ماند، یک امام به مخمصه صلح مبتلا میشود و دیگری به مسلخ شهادت. که در این صورت چیزی جز ذلت و خواری نصیبشان نخواهد شد.
مثلا همین عبدالله بن عمر که عرض کردیم. به جای بیعت نمودن با ابی عبدالله علیهالسلام اقدام به نصیحت امام میکرد، آن گاه که پس از یزید نوبت به حکومت عبدالملک بن مروان رسید، گفت: من از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله شنیدم که فرمود: «کسى که شب را روز کند و بیعت خلیفهاى بر عهدهاش نباشد، مسلمان نیست.»
به همین جهت، شبانه رفت و با والى آن زمان، حجّاج بن یوسف ثقفى که از طرف عبدالملک بن مروان ولایت آن دیار را به عهده داشت، بیعت نمود.
حجّاج به او گفت: چه عجلهاى در کار است که تو شبانه آمدهاى؛ تا صبح صبر مىکردى! عبداللَّه در پاسخ گفت: ترسیدم که امشب از دنیا بروم و بیعت عبدالملک بن مروان بر گردنم نباشد. نداشتن بیعت خلیفه زمان مسئولیت دارد و من باید به وظیفهام عمل کنم!
حجّاج گفت: من مشغول کارى هستم، آن گاه پایش را دراز نمود و گفت: با پایم بیعت کن![۱۰]
بعد از شهادت امام حسین، همین امام حسینى که از مدینه بیرون آمد و از اهل مدینه کسى او را یارى نکرد، مدینه تکان مىخورد: چرا حسین، فرزند پیغمبر، شهید شد؟ آن وقت بهیاد حسین و فضیلتهاى حسین مىافتند، غصهها پدید مىآید و مردم فوقالعاده ناراحت مىشوند. یک هیئت هفت هشت نفرى را از مدینه به شام مىفرستند براى این که تحقیق کنند و ببینند علت قضیه چه بوده. آنها وقتى که به آنجا مىروند، تازه مىفهمند که چرا امام حسین علیهالسلام این جور قیام کرد و به هیچ وجه حاضر نبود صرف نظر کند.
بعد از آنکه مدتى ماندند و اوضاع را از نزدیک دیدند، برگشتند. مردم از اینها پرسیدند: آنجا چه دیدید؟ گفتند: ما فقط یک جمله مىگوییم، از همین یک جمله حرفمان را بفهمید. ما در مدتى که در شام بودیم همیشه انتظار این را داشتیم که از آسمان سنگ به سر ما ببارد. جناب عبداللَّه بن حنظله غسیل الملائکه گفت: ایهاالناس! من از نزد کسى مىآیم که شراب را فراوان مىآشامد، سر و کارش جز با موسیقى و هرزگى با چیز دیگرى نیست، از زناى با مادر هم احتراز ندارد. سگبازى، یوزبازى، هر فسقى که بگویید، علناً انجام مىدهد. گفت: من هستم و هفت پسرم، من که قیام مىکنم، شما خودتان مىدانید، مىخواهید قیام بکنید یا نکنید، که اهل مدینه بعد قیام کردند و قیام آنها به آن قتل عام مردم مدینه منجر شد.[۱۱]
عبدالله بن مطیع نیز که جزء نصیحت کنندگان امام ذکر کردیم، بهعنوان رهبر مردم مدینه در دفاع از شهر، و به همراه عبدالله بن حنظله علیه سپاه یزید و شامیان جنگید، ولی چون یارانش پراکنده شدند، شکست خورد و در مدینه پنهان شد، اما با آنها بیعت نکرد و بعد به مکه رفت و همانجا ساکنشد.
سیوطی مینویسد: در سال ۶۳ هجری اهل مدینه بر یزید خروج کردند. یزید لشکر انبوهی را به سوی آنان فرستاد و دستور داد آنها را به قتل رسانند. واقعه حرّه در مدینه طیّبه اتفاق افتاد. در آن واقعه، جماعت بسیاری از صحابه و از دیگران به قتل رسیدند و مدینه غارت شد.
در فاجعه حره، با دستور یزید شهر مدینه سه روز بر سپاه شام حلال شد. هزاران زن مورد تجاوز قرار گرفتند، چهار هزار کودک نامشروع زاییده شدند که پدر
سلام خدمت اعضای محترم وعذر خواهی بابت به هم ریخته بودن متن منبرها هر ده شب منبر انقلابی به صورت وورد بارگزادی خواهد شد
هدایت شده از "جواز نوکری" کانون نغمه پردازی
soltani zamine 97.pdf
483.5K
📜 متن PDF سبک زمینه محرم 97
#آماده_پرینت
#انتشار_برای_اولین_بار
🔺شاعر :
#امیرحسین_سلطانی
#زمینه_محرم_97
🔹ارسال با لینک کانال جواز نوکری برای ذاکرین
🔸 @javazenokari