eitaa logo
منهاج الصالحین کلیبر
191 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
146 فایل
این کانال صرفا باهدف ارتقاء معلومات ارکان صالحین در زمینه های اخلاقی،معرفتی،تربیتی،سیاسی،فرهنگی و ... تشکیل یافته است ارتباط با مدیر کانال(ارائه هرگونه پیشنهاد،انتقاد،،و...) https://eitaa.com/Sarbazevelayat70
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ گفتم: حاجی قبول باشه. ‌ گفت: «خدا قبول کنه ان‌شاءاللّه.» نگاهم کرد. ‌ گفت: ابراهیم! نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم. حاج‌آقا شما همه نمازهاتون قبوله. قصه‌اش فرق ‌می‌کرد. رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا او برسد وقت اذان شد. حاجی به نماز ایستاد. می‌گفت در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده. پس از نماز در سجده گفت: خدایا این بود کرامت تو، یه روزی توی کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه ‌می‌کشیدند، حالا منِ قاسم سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم. 📚 سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص۱۰۹ ┈•• ☘️💖☘️ ••┈• @menhajesalehinekaleybar
✍🏻حرم شیفت داشتم . نماز عشا را خوانده بودیم که یکی آمد از کنارم رد شد. دیدم حاج قاسم خودمان است! چه ابهتی داشت! مثل همیشه نجیب بود و سر به زیر و یک لبخند مهربان روی صورتش بود. رفتم دنبالش. ایستاد گوشه‌ای کنار ضریح ، زیارت نامه خواند و بعد هم نماز.رفتم جلو. عرض ارادت کردم. از زوار خواستم بروند کنار تا حاجی راحت ضریح را زیارت کند . با مهربانی گفت: «نیازی نیست خودم میرم.» بعد از زیارت رفت سر قبر علما. مردم انگار تازه متوجه شده‌اند‌ کی امده. می امدند سلام و احوالپرسی!بوسه و عرض ارادت. «حاجی لبخند دلنشینش را هدیه میداد به همه» وقتی خواست برود تا حیاط مسجد اعظم بدرقه‌اش کردم . داشت کفشش را میپوشید. مردم دوباره جمع شدند دورش ، چه ایرانی و خارجی. طرف اهل پاکستان بود. امده بود جلو. میخواست هر طور شده با حاجی عکس بگیرد . نگذاشتم! عربی چند کلامی با حاجی حرف زد. حاج قاسم خندید و گفت: «بذارید عکس بگیرن» بعد هم خدا خافظی کرد و رفت . شیرینی این دیدار خیلی دوام نیاورد، فقط چند روز . تا صبح جمعه که پیامک شهادتش را دیدم. 📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز 🔹✔️مَڪتَبِ‌حآج‌قآسِم‌سلیمانی
✍شیخ جلال‌الدین الصغیر، عضو شورای مرکزی مجلس اعلای اسلامی عراق، با بیان خاطره‌ای از دیدار خود با سردار قاسم سلیمانی گفت: «هشتم ماه صفر ۱۴۴۱(۱۵ مهرماه ۹۸) بود که شهید حاج قاسم سلیمانی پس از پایان مجلس عزاداری حسینی در منزل ما به پرچم آویخته شده روی دیوار پشت سخنران مجلس که پرچم خاص روی مضجع شریف امام حسین(ع) بوده و چند سال قبل از سوی عتبه مقدس حسینی به بنده مرحمت شده بود، اشاره کرد و گفت: «شیخ من این پرچم را می‌خواهم». به او گفتم: بعد از اتمام مجالس عزاداری ان‌شاء‌الله این پرچم متعلق به شماست. پرچم را برای ایشان کنار گذاشتم تا اینکه حدوداً سه هفته پیش به ما افتخار داد و در منزل مهمان ما شد؛‌ فوراً پرچم را تقدیم ایشان کردم. پرچم را گرفت و بوسید و گفت: «می‌خواهم در کفنم بگذارم». این دیدار بیش از یک ساعت طول کشید؛ از هم و غم درونی‌ و دغدغه‌اش گفت. این دیدار مثل بقیه جلسات نبود. درست مثل جلسه وداع بود. در پایان از من خواست برایش شهادت بطلبم. به شدت مشتاق دیدار دوستانش عماد مغنیه، شهید محراب، شهید همت، شهید کاظمی و بسیاری دیگر از رفقای شهیدش بود که از آن‌ها ‌‌با شوق و حسرت یاد می‌کرد.