معراج اندیشه پویا
#خاطره
#اسماعیل_دقایقی
#ده_عنوان_کتاب_جیبی
#فرمانده_لشکر_9_بدر
( نارنجک تفنگی)
شهریور ماه سال 1359 در مرزهای جنوب و غرب کشور ناامنی های زیادی به وجود آمده بود. و به طور پراکنده عراقیها باعث ایجاد درگیریهایی در مرز شده بودند. برای مقابله با این درگیریها ما پشت نوار خیّن مستقر شده بودیم. تحرکات دشمن زیاد شده بود و ما هم مهمات نداشتیم، فکرش را هم نمیکردیم کسی در این شرایط به یاد ما بیفتد. که دیدیم از دور ماشینی در حال نزدیک شدن است. بچهها گفتن شاید اسماعیل باشد. با خودم فکر کردم او که مسئول دفتر هماهنگی سپاه است و سمت عملیاتی ندارد، برای چه باید به سراغ ما بیاید. اما وقتی ماشین متوقف شد دیدم حدس بچهها درست بوده. اسماعیل با چند جعبه نارنجک تفنگی آمده بود و عذرخواهی کرد که نتوانسته مهمات بیشتری بیاورد. بعد از آنکه یادگرفتیم چطور باید از آنها استفاده کنیم از اسماعیل خواستیم اولین نارنجک را در جواب تیراندازی بعثیها شلیک کند. او هم بسم ا... گفت و شلیک کرد که اتفاقاً درست به پاسگاه عراقی ها اصابت کرد.
🔴محمدرضا ایران پور🔴
🔶🔷موسسه فرهنگی هنری معراج اندیشه پویا🔶🔷
🔴پیام رسان سروش: https://sapp.ir/meraj_andisheh_pouya
🔴پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/meraj_andisheh_pouya
🔴اینستاگرام: meraj.andisheh.pouya
معراج اندیشه پویا
#خاطره
#اسماعیل_دقایقی
#معاون_لشکر_9_بدر
#ده_عنوان_کتاب_جیبی
ثواب جمع کن گمنام
با اسماعیل مشغول صحبت کردن بودیم که مدیر داخلی پادگان آمد و باکلافگی گفت: حاجی مجاری فاضلاب دستشویی ها بسته شده باید هرچه زودتر یکی رو بیاریم بازش کنه. فردا صبح دیدیم فاضلاب درست شده و سرویس بهداشتی کاملاً تمیز است. مدیر داخلی هم با چهره ای بشاش و خندان به سمت ما آمد و گفت: حاجی مشکل فاضلاب حل شده، دیگه لازم نیست به فکر آوردن کسی باشی. یکی از بچه ها که شاهد گفتگوی آن ها بود مرا کناری کشید و گفت: این حاجی هم عجب آدمیه ها! انگار نه انگار، اصلاً به روی مبارک هم نمیاره. دیشب وقتی داشتم از کنار سرویس بهداشتی رد میشدم سروصدایی شنیدم، آروم رفتم داخل دیدم آقای دقایقی بادگیر پوشیده و داره فاضلاب د ستشویی رو باز می کنه.
🔶🔷موسسه فرهنگی هنری معراج اندیشه پویا🔶🔷
🔴پیام رسان سروش: https://sapp.ir/meraj_andisheh_pouya
🔴پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/meraj_andisheh_pouya
🔴اینستاگرام: meraj.andisheh.pouya
"دقایقی با دقایقی"
مجاهدین در لشکر بدر خلق و خویی روستایی و عشایری داشتند. آن هایی که سواد کمتری داشتند، دیرتر زبان فارسی را یاد میگرفتند و درک تمام جملات کمی برایشان سخت بود. عملیات که می شد رادیو مارش مهیج حمله پخش می کرد و میگفت: "#دقایقی پیش فلان منطقه توسط رزمندگان اسلام آزاد شد." یا "دقایقی پیش هواپیماهای ایرانی فلان مواضع دشمن را بمباران کردند."ویا #دقایقی" پیش رزمندگان غیور اسلام دشمن را از خاک وطن عقب راندند." فکر میکردند رادیو از حماسه های #اسماعیل_دقایقی سخن می گوید، لحظهای با بهت و ناباوری به یکدیگر نگاه میکردند و سپس با افتخار و غرور میگفتند:
- #اسماعیل_دقایقی اعجوبه است. لحظه به لحظه می شنویم در یکی از مناطق عملیات میکند. چطور میتواند همه جا باشد و عملیات کند، او حتماً یک فرشته است. مرحبا دقایقی! احسنت به دقایقی.
نزد اسماعیل رفتم و جریان را برایش تعریف کردم. اسماعیل ابتدا خندید بعد گفت:
- نگذارید در این اشتباه باقی بمانند و ما را فوق انسان تلقی کنند. به آن ها بگویید که این #دقایقی با آن دقایقی تفاوت دارد. بگویید اسماعیل دقایقی یک بنده معمولی خداست.
#فرمانده_لشکر_بدر
#سردار_شهید_اسماعیل_دقایقی
#مجاهدین_عراقی
#لشکر_9_بدر
☑️ موسسه معراج اندیشه پویا
http://karkhenoor.ir
https://eitaa.com/meraj_andisheh_pouya
splus.ir/meraj_andisheh_pouya