🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#شهید_مدافع_حرم_شهید_دادمحمد_رحیمی_تیپ_فاطمیون
#قسمت_1
پدر متولد 1348 در افغانستان بود. چهار سال بیشتر نداشت که مادرش را از دست داد
و به همراه پدر راهی اصفهان شد تا زندگی جدید خود را در این شهر آغاز کند.
کمی بعد به درخواست و پیشنهاد پدر بزرگ پدر در سال 1371 ازدواج میکند و حاصل این ازدواج پنج فرزند، چهار پسر و یک دختر میشود.
پدرمان کارگر سادهای بود که همیشه برای کسب رزق حلال تلاش میکرد❤️🍃
@ebrahimdelha🌺
#ادامه_دارد
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#شهید_مدافع_حرم_شهید_دادمحمد_رحیمی_تیپ_فاطمیون
خوب به یاد دارم در همان روزها و شبها که خبر حمله تکفیریها به حرم حضرت زینب (س) به گوش میرسید، پدر بیتاب شده بود.
سر سفره افطار نشسته بودیم که پدر گفت من باید برای دفاع از حرم بیبی جان بروم.
میگفت اگر واقعاً شیعه امیرالمؤمنین هستیم، اگر واقعاً همه این سالها زیارت عاشورا خواندنم از روی اعتقاد بوده باید بروم.
مگر نگفتیم که پدر و مادرم به فدایت. امروز اینها آمدند تا حرم بیبی را خراب کنند و مگر میشود شیعه امام علی (ع) باشیم و ساکت بنشینیم؟ این ننگ آور است که عکسالعملی نشان ندهیم.
پیش از رفتن به سوریه پدر بارها و بارها سر سفره افطار از جهاد و رفتن و مدافع حرم شدن صحبت میکرد.
در نهایت هم یک روز قبل از رفتن به سوریه به ما گفت که میخواهد راهی شود. ما از اعتقادات پدر اطلاع داشتیم از اینکه جانش را برای حضرت زینب (س) میدهد.💪
@ebrahimdelha🌺
#ادامه_دارد
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#شهید_مدافع_حرم_شهید_دادمحمد_رحیمی_تیپ_فاطمیون
خوب به یاد دارم هر روز عصر جمعه ما را در حیاط خانه جمع میکرد و برایمان روضه حضرت زینب (س) میخواند 😭و همه ما هم گریه میکردیم.
در نهایت پدر رفت❤️🍃
رفت و بعد از دو ماه و نیم بازگشت. وقتی آمد مرخصی ما او را به زور و اصرار نگه داشتیم.
فامیل به او میگفتند پنج تا بچه را رها کردی به امان خدا و رفتهای. . .
او هم گفت باشد دیگر نمیروم.
اما پدر آرام و قرار نداشت. همش در خانه راه میرفت و میگفت شماها نمیگذارید که من بروم.
من آنجا کار دارم چرا ماندهام اینجا؟ من عجله دارم. و دوباره راهی شد...
تا اینکه ماه محرم دو شهید از اولین شهدای مدافع حرم از لشکر فاطمیون را آوردند. دیدن تشییع پیکر این بزرگواران پدر را هوایی کرد. همزمان هم دوستان و همرزمانش تماس گرفتند که چرا نیامدی آقای رحیمی؟
ما لباسهای رزمت را شسته و آماده کردیم. پدرم خیلی هوایی شد. اصرارهای ما هم دیگر فایدهای نداشت مادر میگفت پدرتان یک جوری شده است، نمیتوانید جلوی پدر را بگیرید ایشان حتماً باید برود. شب قبل از اینکه مادر اجازه رفتن به پدر بدهد خوابی میبیند. خواب دیده بود که دو کاروان به سمت کربلا در حال حرکت هستند و مادر جلوی این کاروانها را گرفته و نمیگذارد که آنها حرکت کنند. اما یک آقای اسب سوار سبزپوش با دو خانم به سمت مادر میآیند و میگویند:
این کاروان به کربلا نزدیک شده است.مادر سرش را که بلند میکند آن طرف گلستان شهدای اصفهان را که تا به حال هم به آنجا نرفته بود میبیند و گنبد امام حسین و بینالحرمین را مشاهده میکند. آن بزرگواران میگویند:
این کاروان به کربلا نزدیک شده باید بگذارید برود. شوهر تو پرچمدار این کاروان است. مادر پدر را در حالی که پرچم در دست دارد میبیند. فردا صبح مادر اذن جهاد را به پدر داد و پدر در میان اشک و دلتنگی خانواده راهی شد. من و مادر پدر را به ترمینال رساندیم، اما گویی مادر دل از پدر نمیکند😭😔 برای همین تا شاهینشهر به دنبال اتوبوس بابا رفتیم.
@ebrahimdelha🌺
#ادامه_دارد
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#شهید_مدافع_حرم_شهید_دادمحمد_رحیمی_تیپ_فاطمیون
پدر هر زمان که فرصت دست میداد به گلزار شهدای اصفهان میرفت و چند بار هم ما را با خودش همراه کرده بود. میگفت:
این گلستان شهدا خیلی جای خوبی است اما حیف که ما شهید نمیشویم. اینجا جای آدمهای خوب خدا است. اینجا جای شهداست.
شهدا کار بزرگی انجام دادهاند، قسمت ما نیست، ما لیاقت نداریم. همه این ارادت و عشق بهانهای شد تا پدر هم مزد
مجاهدتهایش را از شهدا بگیرد.
@brahimdelha🌺
#ادامه_دارد
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#شهید_مدافع_حرم_شهید_دادمحمد_رحیمی_تیپ_فاطمیون
شب قبل از عملیات پدر با مادرم تماس گرفته، وصیت کرده و گفته بود که دیگر بازنمیگردد.
فردا عملیات میشود و پدر در منطقه زمانیه دمشق در 2کیلومتری حرم حضرت زینب (س) در بیستونهمین روز از آذرماه سال #1392 به شهادت میرسد.
بعد از شهادت پدر #وصیتنامه و کلیپ تصویریاش به دست ما رسید. پدر در آن وصیتنامه گفته و متذکر شده بود که من یک جان #ناقابلی دارم که میخواهم فدای حضرت زینب کنم، اگر امام زمان قبول کند.
پدر روز جمعه ظهر با اصابت #ترکش موشک ابتدا دو پایش قطع میشود و با اصابت ترکش به پشت سرش به شهادت میرسد.
@ebrahimdelha🌺
#پایان
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃