#خاطرات_شهدا
✅ #شهید_محمدحسین_حسینی
🔰 برای ماموریت اعزام شدند اهواز.
با هم رفتند کنار پل کارون...
❗️وضعیت نامناسب #پوشش خانواده ای، او را ناراحت کرد.
📌گفت بریم عملیات، با #اسلحه_زبان👌
کشان کشان دوستش را برد طرف آن خانواده.
با #چهره_گشاده رفت سراغ پیرمردی که سرپرست خانواده بود و گفت:
🔻آقای محترم، هیچ می دانید اینجا بوی باروت جنگ به مشام می رسد؟
🔻می دانید اهواز از شهرهای خط مقدم جنگه؟
🔻می دانید شما میزبان خوب رزمندگان هستید؟
پیرمرد گفت: خوب حالا باید چی کار کنم؟
⏪ به او گفت: ما که از شما چیزی نمی خواهیم؛
فقط پایبندی شما مردم محترم را به #ارزش_ها و #آرمان_های_اسلامی می خواهیم.
🔺پیرمرد فهمید، صورت محمد را بوسید و گفت: به شرطی که ما را هم #شفاعت کنی!
#امر_به_معروف
#نهی_از_منکر
🆔 @merajshohadaa