من گریه میکنم به سر از پیکری که نیست
تو شکوه میکنی زمن از معجری که نیست
جـارو زدم به پای تـو خاک خـرابه را
با چند تار گیسوی از خون تری که نیست
با این نگاه تار فقط دست میکشم
بر لعل خیزرانی ات از باوری که نیست
انگار که نه از سر تو چیز مانده است
نه دخترت، که جز بدن لاغری که نیست
از آن شبی که آب به مـا باز شد، رباب
سرگرم بازی است، با اصغری که نیست
جا ماندم از بقیه و خـوابم گرفته بود
بر دستهای خسته ی آن مادری که نیست
از زیر سنگ و آتش و سیلی گذشته ام
دیدی اگر به بال کبودم پری که نیست
در پاسخ سوال تو از گـوشواره ام
می پرسم از عمامه و انگشتری که نیست
یک نانجیب دخترکت را کنیز خواند
دور از نگاه ساقی آب آوری که نیست
#حـسیـن_جـان
منتٺ هسٺ همیشه به سر نوڪرها
هسٺ سوی حرمِ تو نظرِ نوڪرها
آرزوی دلِ ما این شده، بین حرمٺ
سالـی یڪبار بیفتد گـذرِ نوڪرها
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... روزتون معطر بنام خامس آل عبا
#بیاد_شهید_مدافع_حرم_جاسم_نوری
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
@merajshohadaa