دلنوشته ای از #شهیدمدافع_حرم🔻
(دلنوشته پیامکی شهید مدافع حرم اهل البیت، #علی_سیفی، چند روز قبل از #شهادت برای خانواده اش):
🌹🍃 #دلم کمی #آرامش میخواهد، کمی استراحت.
دلم از این #پرچم های سه رنگ می خواهد، سبز_سفید_قرمز، بکشند روی پیکرم و بنویسند #علی، #شهید_مدافع_حرم ...
در ماه مبارک #رمضان با دهان #روزه به #شهادت رسید.
🆔 @merajshohadaa
مراسم جشن #عروسی اکبر به نوع خودش خیلی خاص بود، چون بعضی اطرافیان انتظار داشتند او هم مثل بقیه بچه های فامیل عروسی بگیرد اما اکبر برایش فقط این مهم بود که عروسیش مورد نظر #عنایت_امام_زمان (عج) باشد.
یک عروسی بدون گناه که البته به همه هم خیلی خوش گذشت.
هنگام #نماز هم خودش مثل بقیه کت دامادیش را روی دوشش انداخت و #وضو گرفت و برای نماز جماعت به نمازخانه رفت.
#شهیدمدافع_حرم
#شهید_اکبر_شهریاری
#سحرماه_رمضان
#راوی_خواهرمعزز
#شهیدمدافع_حرم
#مهدی_صابری
#لشکرفاطمیون
ماه رمضانها با مهدی معمولا تا سحر بیدار بودیم و مشغول؛ از بازی کامپیوتری گرفته تا کتاب خواندن و تماشای فیلم ....
نزدیک سحر که می شد چای را دم می کرد ☺️ و استکانها را آماده و اگر غذایی که مادر پخته بود، نیازی به گرم کردن داشت گرم میکرد و بعد مادر را بیدار؛ 😃 لحظات پایانی که مومنین روزه دار برای یک قطره آب هم جایی ندارند،
مهدی جمله ای به مزاح میگفت:
[کمی بشین پاشو کنید جا باز میشود
؛ تا لحظهی آخر امیدتان را برای جاسازی آب از دست ندید ...] 😃😃
@merajshohadaa
🌹 نمازهایش به موقع بود و به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد.
نماز شبش هیچ وقت ترک نمی شد و حتی در سوریه که خیلی خسته بودند و با کمبودِ آب هم مواجه بودند. دوستانش می گفتند ته مانده آب های بچه ها را جمع می کرد و در آن سوز و سرما تجدید وضو می کرد و نماز شب می خواند.
🌹 نیمه شب که برای نماز شب بیدار میشد بعد از نماز شب، زیارتنامه همه ائمه را که در گوشیِ موبایلش داشت می خواند و به زیارت حضرت زینب که می رسید با دو دست به سرِخودش می زد و ضجهه می زد و گریه می کرد
و آخر هم فدایی بی بی شد ...
#شهیدمدافع_حرم
#شهید_قدرت_الله_عبودی
فارس/ بیضا
🆔 @merajshohadaa
#ﻳﻚ_اﺭﺗﺸﻲ_ﻋﺎﺷﻖ_ﺷﻬﺎﺩﺕ:
(به مناسبت روز ارتش)
ﻫﻤﺴﺮاﻧﻪ✍:
آن لحظه استرس شدیدی گرفته بودم. سینی چای را به خاله برگرداندم و گفتم: من اصلا نمی توانم... شما چای را ببرید.
شیرینی را برداشتم و آرام وارد اتاق شدم.
پس از پذیرایی در کنار مادرش نشستم. پس از دقیقه ای پدر اجازه داد تا چند کلمه را با یکدیگر صحبت کنیم. وقتی صحبت را شروع کردیم. اولین موردی که اشاره کرد، #شهادت بود او گفت:
"من یک #ارتشی هستم ماموریت های زیادی می روم و #عاشق_شهادتم."
برایم عجیب بود که چرا روز اول از شهادت صحبت می کند.
#شهیدمدافع_حرم
#شهید_مجتبی_ذوالفقارنسب
فارس/ جهرم
#ﺷﻬﺪاﻱاﺭﺗﺶ
@merajshohadaa
🔹بینهایت از غیبت کردن متنفر بودن و بقول همکاران و دوستانشون در موقع صحبتها در جمع همکاران و دوستان هر جایی صحبت غیبت میشد سریع حرف رو عوض میکردن
🔹دارای حب و حیا بود ... بطوری کـه در مراسم هایی که شئونات اسـلامی رعایت نمی شد شرکت نمیکردن... رفتارش در کل جوری بود که تأثیر مثبت بر اطرافیان می گذاشت ...
🔹خیلی به من تأکید اکید میکردن بچه هام را در مراسمهای مذهبی شرکت بدهم اعم از مولودیها و عزاداریها و ...
کلا در مورد زندگی ائمه خیلی با ما صحبت میکردن از جمله حضرت زهـرا (س) و سعی میکردن غیر مستقیم یا مستقیم منظورشون برسوند.....
#شهیدمدافع_حرم
#شهیدمحمدامین_زارع
متولد: فارس/ شهرستان فسا
@merajshohadaa
در اقوام چند خانواده یتیم بودند . علی خیلی به آنها سر میزد .
برای برطرف شدن مشکلات نیت میکرد ودر قلکی که برای این خانواده ها گذاشته بود مقداری پول می ریخت و هرماه قلک را باز می کرد و هزینه را به آنها می داد.
هر سال عید بعد از تحویل سال اولین عید دیدنیمان با این خانواده ها بود . در این دیدارها علی کاری می کرد که آنها خوشحال شوند.
یک روز از من خواست که اگر روزی شهید شد این کارش را ادامه دهم.
عید سال 95 سفارشی که علی کرده بود را انجام دادم . به اتفاق فرزندانم به دیدار این عزیزان رفتیم...
#شهیدمدافع_حرم
#شهیدعلی_جوکار
#شهادت:16بهمن 1394_سوریه
🌷🌿🌷🌿🌷
@merajshohadaa
🌹 نمازهایش به موقع بود و به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد.
نماز شبش هیچ وقت ترک نمی شد و حتی در سوریه که خیلی خسته بودند و با کمبودِ آب هم مواجه بودند. دوستانش می گفتند ته مانده آب های بچه ها را جمع می کرد و در آن سوز و سرما تجدید وضو می کرد و نماز شب می خواند.
🌹نیمه شب که برای نماز شب بیدار میشد بعد از نماز شب، زیارتنامه همه ائمه راکه در گوشیِ موبایلش داشت می خواند و به زیارت حضرت زینب که می رسید با دو دست به سرِخودش می زد و ضجهه می زد و گریه می کرد
و آخر هم فدایی بی بی شد...
#شهیدمدافع_حرم
#شهید قدرت اله عبودی
فارس/ شهرستان بیضا
#سالگردشهادت
@merajshohadaa
ﻫﻤﺴﺮاﻧﻪ✍:
آن لحظه استرس شدیدی گرفته بودم. سینی چای را به خاله برگرداندم و گفتم: من اصلا نمی توانم... شما چای را ببرید.
شیرینی را برداشتم و آرام وارد اتاق شدم. پس از پذیرایی در کنار مادرش نشستم. پس از دقیقه ای پدر اجازه داد تا چند کلمه را با یکدیگر صحبت کنیم. وقتی صحبت را شروع کردیم. اولین موردی که اشاره کرد، #شهادت بود او گفت: "من یک #ارتشی هستم ماموریت های زیادی می روم و #عاشق_شهادتم."
برایم عجیب بود که چرا روز اول از شهادت صحبت می کند.
#شهیدمدافع_حرم
#شهیدمجتبی_ذوالفقارنسب
#شهدای_ارتش
متولد: فارس/ جهرم
@merajshohadaa
اخبار دختر سوری 3 ساله را نشان می داد که کنار ساحل شهید شده بود. جلیل طاقت نیاورد و گریه کرد. به او نگاه کردم. برخواست و به حیاط رفت. پشت سرش رفتم. بی وقفه گفت: من در عجبم با این همه اعتقاداتی که داری چرا را ضی نمی شوی که مدافع حرم شوم، باشد نمی روم ولی جواب حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) را خودت بده.
من جلیل را عمیقا دوست داشتم و از اوایل زندگی تا آن هر روز دلبسته تر می شدم. در باورم نمی گنجید که بخواهم جلیل را به این زودی از دست بدهم. نگاهم در نگاهش قفل شد. (با خود می گفتم مرا به که واگذار کردی … راه برگشتی برای من نگذاشتی…) شرمنده شدم سرم را پایین انداختم و همان لحظه از تمام وجودم جلیل را به حضرت زینب سپردم.
24 آبان سال 94 همزمان با لحظاتی که زمزمه زیارت عاشورا بر لبان ما بود و اشک بر مظلومیت حضرت رقیه می ریختیم، جلیل در سامرا در جوار مرقد ملکوتی امام حسن عسکری(ع) و امام علی النقی (ع) به شهادت رسید.
نمی دانستم روضه در آن روز شامل حال یتیمان من هم می شود …
#شهیدمدافــع_حرم
#شهید_جلیل_خادمی
#سالروزشهادت
مزار مطهر: فارس/ شهرستان فسا/ روستای امیرحاجیلو
@merajshohadaa