هدایت شده از mesaghمیثاق
🔻چرا همهی نویسندگان اولیهی کتاب های پانترکیسم، یهودیند؟!
✍آرمینیوس وامبری، یهودی مجارستانی بود که در دربار انگلستان فعالیت های سیاسی انجام میداد. او بعدها در دربار عثمانی نفوذ کرده و اولین تفکرات پانترکیسم را در دربار عثمانی ایجاد کرد تا مانعی در مقابل تزار روس باشد
🔸پس از او لئون کاهون، فرانسوی یهودی شروع به تعریف و تمجید از ملیت سازی تورکها کرد و کتابی را در مورد ملیت سازی جعلی تورک ها نوشت که البته تاریخ دانان میگویند که گفتههای وی، اصلا دارای اسناد تاریخی معتبری نیست!
🔸سپس آرتور دیوید، نویسنده انگلیسی یهودی دیگری، در کتاب خود تلاش کرد تا به ترک زبانها حس نژادستیزانه بدهد!
🔸اما طرح یک سوال/ چرا همهی ایده پردازان و نویسندگان اولیهی کتاب های پانترکیسم یهودیند؟ چرا مثل کمونیسم و بهایی، تشکیلات پانترکها به یهود بازمیگردد؟!
هدایت شده از mesaghمیثاق
7.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 علت انقراض ساسانیان چه بود؟ از وزیر انوشیروان بشنوید!
هدایت شده از mesaghمیثاق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 «بهروز وثوقی»، ️از خوشآمدگویی به فرزند شاه تا بازخوانی خاطرات تلخ سینمای ایران در آن دوران!
✍ بهروز وثوقی در اظهاراتی علیه سانسور، فشار و تهدید جانی بازیگران در زمان شاه گفت که بهخاطر بازی در فیلم «گوزنها» او را به اداره ساواک بردند و به او فهماندند که یا مواظب حرفها و نقشهایش باشد یا اینکه در یک نصف شب با کامیون از رویش رد میشوند!
هدایت شده از mesaghمیثاق
🔻ورود سیب زمینی به ایران
✍ برتهولد لاوفر، مردمشناس آمریکایی مینویسد که سر جان ملکم، فرستاده دولت انگلیس، در اواسط پادشاهى فتحعلىشاه قاجار، نخستین نفری بود که سیبزمینی را به دربار ایران معرفی کرد.
🔸از این رو در آغاز به سیبزمینی «آلو ملکم» میگفتند و اکنون هم در بعضی شهرهای ایران سیبزمینی را بنام آلو میشناسند
هدایت شده از mesaghمیثاق
9.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پدر علم حقوق ایران، شاه پهلوی را قبول نداشت!
هدایت شده از mesaghمیثاق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تربیت درست از نظر نسلی که سرنوشت ما رو رقم زدن!
فیلم خانه دوست کجاست به کارگردانی عباس کیارستمی
هدایت شده از mesaghمیثاق
🔻لقب برخی از شهرهای بزرگ ایران در دورهی زندیه و قاجار !
✍تهران : دارالخلافه ، تهران مرکز خلافت بود.
شیراز : دارالعلم ، شیراز از آن زمان مرکز علم و هنر محسوب میشده
کردستان : دارالشجاعه ، مرکز شجاعت و دلیر مردی
مازندران : دارالبرکت ، شهر پربرکت
لرستان : دارلغرور ، مرکز غرور و افتخار
کرمانشاه : دارالشکوه ، مرکز شکوه و جلال
یزد : دارالعباده ، مرکز عبادت و یکتاپرستی
📚منبع :رستم التواریخ؛ محمدهاشم آصف ملقب به رستم الحکما
هدایت شده از mesaghمیثاق
🔻حکایت
✍ مردی سگی داشت که در حال مردن بود. او در میان راه نشسته بود و برای سگ خود گریه میکرد. گدایی از آنجا میگذشت، از مرد پرسید: چرا گریه میکنی؟ گفت: این سگ وفادار من، پیش چشمم جان میدهد. این سگ روزها برایم شکار میکرد و شبها نگهبان من بود و دزدان را فراری میداد. گدا پرسید:
🔸بیماری سگ چیست؟ آیا زخم دارد؟ مرد گفت: نه از گرسنگی میمیرد. گدا گفت: صبر کن، خداوند به صابران پاداش میدهد. گدا یک کیسه پر در دست مرد دید. پرسید در این کیسه چه داری؟ گفت: نان و غذا برای خوردن. گدا گفت: چرا به سگ نمیدهی تا از مرگ نجات پیدا کند؟
🔸مرد گفت: نانها را از سگم بیشتر دوست دارم. برای نان و غذا باید پول بدهم، ولی اشک مفت و مجانی است. برای سگم هر چه بخواهد گریه میکنم.
گدا گفت: خاک بر سر تو! اشک خون دل است و به قیمت غم به آب زلال تبدیل شده، ارزش اشک از نان بیشتر است. نان از خاک است ولی اشک از خون دل.
📚 منبع :مثنوی معنوی؛ مولانا
هدایت شده از mesaghمیثاق
🔻 خاطره ای شنیدنی از تختی/ او نمی خواست یک ریال حرام وارد زندگیش شود
✍ استاد«علی اکبر حیدری»، پیشکسوت کشتی از خاطراتش با مرحوم تختی تعریف می کند: «آن وقتها در محلهمان تعمیرکاری بود که به کشتی علاقه داشت و به همین دلیل کارگاهش به پاتوق کشتیگیرها تبدیل شده بود و تختی هم که تازه یک ماشین بنز دستدوم خریده بود به آنجا میآمد. مردم هم نامههای خود را به آقای «آوانس» تعمیرکار میدادند و او این نامهها را به تختی میداد. یک روز همانطور که در تعمیرگاه آقای «آوانس» نشسته بودیم تختی بدون ماشین آمد. از او سوال کردیم که ماشینت کو؟ گفت که شب قبل ماشین جلو در خانه بوده که آن را دزدیدند. البته به آگاهی اطلاع دادم که اگر اتفاقی افتاد خبر داشته باشند که ماشین دست من نیست.»
🔸بچهها به دلیل علاقهای که به تختی داشتند گفتند: از ماشین ما استفاده کنید. بعد از حدود یک هفته از این جریان وقتی تختی ماشین بچهها را به تعمیرگاه آورد. آوانس نامهای به تختی داد که وقتی آن را خواند حسابی خندید! حیدری که از رفتار تختی تعجب کرده میپرسد: چی شده؟ چرا میخندی؟ «تختی گفت که داخل نامه نشانی جایی که ماشین در آنجا پارک شده را نوشته اند. من همراه چند نفر از کشتیگیرها سوار ماشین شدیم و به سمت میدان شیر پاستوریزه در جنوب شهر رفتیم. از دور ماشین پارک شده زیر درخت را دیدیم. تختی پیاده شد و دور و بر ماشین را گشت. سوال کردم: مگر شکداری که ماشین خودت است؟
🔸جواب داد: نه! آخه گلگیرهای ماشین من خیلی داغون بود حالا نو شده، تودوزیها مخملی، لاستیکها نو و چند آینه بزرگ داخل ماشین نصب شده!» حیدری نقل میکند که وقنی تختی در ماشین رو باز کرد و نامه دیگری توی داشبورد پیدا شد که داخل آن این متن نوشته شده بود:«آقای تختی، این کار ماست. ماشینهای مختلف را میدزدیم و وسایل آن را برمیداریم. اما حیفمان آمد که چنین قهرمانی این ماشین زیر پایش باشد. برای همین پول گذاشتیم و ماشین شمارا تعمیر کردیم و لاستیکهای نو انداختیم!»
🔸 ماجرای به همینجا ختم نشد. چرا که تختی ماشین را به تعمیرگاه آقای «آوانس» برد تا حسابوکتاب کند که چقدر هزینه تعمیر ماشینش کردهاند. حدود ٤ هزار و 5٠٠ تومان به پول آن موقع خرج ماشین شده بود. آقا تختی آن موقع به من گفت: عمو حیدر اگر کاری نداری بیا با هم به بازار تهران برویم و معادل خرجی که برای ماشین شده به خیریهها کمک کنیم. این مسئله ذات و قلب پاک آقاتختی را میرساند که مبادا یک ریال حرام وارد زندگیش شود
📚 منبع: همشهری آنلاین