هدایت شده از mesaghمیثاق
🔻رحمت بر روح دکتر شریعتی که گفت:
حسین بیشتر از آب تشنهی لبیک بود!
افسوس که بجای افکارش، زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند!
https://eitaa.com/mesagh
اگر نماز قضا بشه میشه جبران کرد اگر روزه قضا بشه میشه جبران کرد
▫️ولی اگر ولایت قضا بشه، نمیشه جبران کرد
▫️یکبار در سقیفه قضا شد، حضرت زهرا(سلام الله علیها) را شهید کردند.
▫️یکبار در صفین قضا شد، حضرت علی (علیه السلام) را شهید کردند.
▫️یکبار در کوفه قضا شد، تابوت امام حسن (علیه السلام) تیرباران شد.
▫️یکبار در کربلا قضا شد، بر پیکر امام حسین (علیه اسلام) اسب تازاندند.
▫️مواظب باشیم ولایتمان قضا نشود.
✔️چه مانند عباس از آغاز همراه امام باشی، چه مانند وهب از میانه ی راه و یا مانند حر در آخرین لحظات...
امام با آغوش باز تو را می پذیرد. مهم تا آخرین نفس پای امام ماندن است..
/خورشید
https://eitaa.com/mesagh
یک تَن شُکوهِ رزمِ تورا شایگان نگفت
شایستۀ تو آنچه که بایست، آن نگفت!
هرکس که رفت بر سر منبر به نام تو،
جز نالههای العطشت، داستان نگفت!
تا اشکِ خلق را به در آرَد ز چشم خشک،
جز مشکِ آن سوارِ ابَر قهرمان، نگفت!
مشکل سر تو بود و دهان تو بود و هیچ
یک تن ز اصلِ قصه از این ذاکران نگفت!
ور گفت از سر تو، زِ نی یاد کرد و بس
ور گفت از دهان تو، جز خیزران نگفت
فهمید ماجرا نه همین گریه کردن است
این راز سر به مهر به پیر و جوان نگفت
دانست اگر تو را بشناسند و بشنوند
طوفان به پا کنند همین مردمان، نگفت!
یک نکته بیش نیست پیام قیام تو
من عاجزم ز گفتن و آن روضهخوان نگفت!
/حسین جنتی
https://eitaa.com/mesagh
اسطورهی وفاداری به اون لحظهای تعلق میگیره که علمدار اماننامه شمر رو پاره میکنه و به امام حسین(ع) میگه:
ضَاقَ صَدْري وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ
حسینجان؛ سينهام سنگین شده، از دنیا خستهام...
پ.ن: پایکار امام زمان بودن تا کجا پسرِابوتراب؟!
[ شاید العجل های ما همون نامه های کوفیان است.
https://eitaa.com/mesagh
روضه ی اشقیا
«عمرسعد» آدم عجیبیست.
آدم فکر نمیکند کسی مثل او فرماندهی تاریکترین سپاه تاریخ بشود.
ماها تصور میکنیم سردستهی آدمهایی که مقابل امام حسین میایستند، باید خیلی آدم عجیب و غریبی توی ظلم و قساوت باشد.
ظاهراً اما اینطور نیست.
عمرسعد، خیلی هم آدم دور از دسترس و غریبی نیست. ماها شاید شبیه «شمر» نباشیم یا نشویم هیچوقت، اما رگههایی از شخصیت عمرسعد را خیلیهایمان داریم.
رگههایی که وسط معرکه میتواند آدم را تا لبهی پرتگاه ببرد.
از همان لحظهی اول ورود به کربلا شک دارد به آمدنش، به جنگیدنش با حسین.
حتی جایی آرزو کرده که کاش خدا من را از جنگیدن با حسین نجات بدهد. عمر سعد «علم» دارد. «علم» دارد به اینکه حسین حق است.
به اینکه جنگیدن با حسین، یعنی قرار گرفتن توی سپاه باطل. اما چیزهایی هست که وقت «عمل» میلنگاندش.
زن و بچههاش، مال و اموالش، خانه و زندگیاش و مهمتر از همهی اینها؛ گندمهای ری؛ وعدهی شیرین فرمانداریِ ری.
شب دهم امام میکِشدش کنار، حرف میزند با او
حتی دعوتش میکند به برگشتن، به قیام در کنار خودش. میگوید؛ میترسم خانهام را خراب کنند، امام جواب میدهند: خانهی دیگری میسازم برایت.
میگوید؛ میترسم اموالم را مصادره کنند! امام دوباره میگویند؛ بهتر از آنها را توی حجاز به تو میدهم. میگوید نگران خانوادهام هستم، نکند آسیبی به آنها برسانند
ماها هم «شک» داریم، همیشه در رفت و آمدیم بین حق و باطل.
با آنکه به حقانیت حق واقفیم.
مال و جان و زندگی و موقعیتمان را خیلی دوست داریم؛ از دست دادنشان خیلی برایمان نگرانکننده است.
و اینها نشانههای خطرناکی هستند. نشانههای سیاهی از شباهت ما با عمرابنسعدابنابیوقاص. هزاری هم که هر بار توی زیارت عاشورا لعنتش کنیم.
عمرسعد از آن خاکستریهایی بود که کربلا تکلیفشان را با خودشان معلوم کرد. رفت و آمد میان سیاهی و سفیدی تمام شد دیگر. رفت تا عمق سیاهیها و دیگر همانجا ماند.
مریم روستا
https://eitaa.com/mesagh
امروز، حق مظلوم را میخورند؛
فردا، در عزایِ حسین سینه میزنند و برای مظلومیتش گریه می کنند!
امروز، بانیِ فساد و فقر و فلاکت میشوند؛
فردا بانیِ سفرههای محرم!
امروز دل میشکنند و تا سرحدِ جنون بیانصافی میکنند؛
فردا با چه آب و تابی از حسین و انصاف و آزادگیاش میگویند و چشم و دلهایِ خسته و بیقرار را میگریانند.
محرم که تمام شد؛ روز از نو، و بی انصافیهایشان از نو...
قرار بود این حادثه، در یادها بماند تا مبادا ظلم و ستم، تکرار شود.
قرار نبود این واقعه و روایتش، سفرهی پر رونقی باشد برایِ اهالیِ ریا و تزویر!
قرار نبود، کارِ دنیایمان به اینجا بکشد!
عدهای بگریند و عدهای بگریانند،
عدهای بزنند و عدهای تماشا کنند،
عدهای ببرند و عدهای بخورند،
و لابلایِ این تکرارها، اوضاعمان هر ثانیه وخیمتر شود!
ما راه را اشتباه رفتهایم،
اگر به جایِ عزاداری، پیروی میکردیم؛
جیبِ ستمکاران هر روز پُر تر،
و سفرهی قشرِ مظلوم، هر ثانیه خالیتر نمیشد!
اگر به جای تظاهر و تعصب، عمل میکردیم؛
سایهی بی عدالتی، انقدر گسترده نمیشد.
حسین، برایِ روشنگری رفته بود، نه برایِ اعلامِ مظلومیت!
افسوس...
ما مدتهاست که اصلِ مطلب را باختهایم...
کاش، در این روزها؛
کمی انسانیت را فریاد میزدیم...
کاش کمی شعورِ حسینی داشتیم...
https://eitaa.com/mesagh