eitaa logo
#کانال_میثاق♥🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ♥mesahg@🇮🇷🇮🇷🇮🇷
1.2هزار دنبال‌کننده
182.5هزار عکس
163هزار ویدیو
1.9هزار فایل
استقرار اسلام اصیل، دفاع از انقلاب اسلامی وحفظ ارزش های آن تااستقرار عدل و قسطmesahg@
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 
🔴سیری بر زندگی آقامحمود رضا ✍از تبریز تا دمشق / قسمت اول1⃣ 🔷محمود رضا متولد 18 آذر 1360 بود؛در خانواده ای با ریشه های مذهبی و دارای خاستگاه روحانیت در تبریز. وقتی دانش آموز دبیرستان بود،به عضویت پایگاه مقاومت شهید بابایی ، مسجد چهارده معصوم (ع) شهرک پرواز تبریز در آمد.حضور مداوم و مستمر در جمع بسیجیان پایگاه ، نخستین بارقه های عشق به فرهنگ مقاومت و ایثار و شهادت را در او شعله ور کرد. 🔹در همین ایام بود که با رزمندهٔ هنرمند، حاج بهزاد پروین قدس آشنا شد. آن روزها در تبریز هر کس که میخواست به جبهه و جنگ و شهدا وصل شود، حتما گذارش به دفتر کوچک و جمع و جور حاج بهزاد می افتاد.کافی بود کمی شامه اش تیز باشد تا بوی خوش شهادت را از آن حوالی احساس کند و محمودرضا شامه اش تیز بود. 🔹این آشنایی، بعد ها زمینه ساز آشنایی مبسوط با میراث مکتوب وتصویری دفاع مقدس و انس با فرهنگ جبهه و جنگ شد.دیدار و مصاحبه با خانوادهٔ شهدا، گردآوری خاطرات شهدا و جمع آوری کتاب ها و نشریات حوزه ی ادبیات دفاع مقدس، از ثمرات همنشینی با حاج بهزاد بود. 🔹محمودرضا ورزشکار بود. به کاراته علاقه داشت و از ده سالگی رفته بود دنبال این ورزش. سال 1372 به تیم استان آذربایجان شرقی رفت و در مسابقات چهار جانبهٔ بین المللی در تبریز قهرمان شد. به فوتبال هم علاقه داشت و به صورت حرفه ای آن را دنبال میکرد، تا اینکه به خاطر درس و مدرسه، عطایش را به لقایش بخشید. 🔹در سال 1378 دیپلم گرفت؛دیپلم رشتهٔ علوم تجربی. رفت خدمت سربازی. دوره ی آموزش را در اردکان یزد گذراند و پس از آموزش، خدمتش را در پادگان الزهرا(سلام الله علیها)نیروی هوایی سپاه پاسداران در تبریز ادامه داد. نقطه ی عطف زندگی محمودرضا، آشنایی با نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی محسوب میشود. 🔹بعد از اتمام خدمت سربازی، علی رقم تشویق خانواده به ادامه تحصیل در دانشگاه، با انتخاب خود و یقین کامل، عضویت در نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را انتخاب کرد. او در بهمن سال 1382 وارد دانشکده امام علی (علیه السلام) شد. 🔹ورود به دانشکده افسری، عملا به معنی هجرتش از تبریز به تهران بود. با این هجرت، ادامه ی زندگی را در جهاد فی سبیل الله رقم زد. 🔹او در سپاه، نام مستعار «حسین نصرتی»را برای خود انتخاب کرد ؛ نامی که به گفتهٔ خودش برگرفته از ندای «هل من ناصر ینصرنیِ» مولایش حسین ابن علی (عليه السلام)و کنایه از لبیک به این ندا بود. 🔹در شهریور سال 1385 دورهٔ افسری را به اتمام رساند و از دانشکده فارغ التحصیل شد و قدم در مسیری گذاشت که تا آخرین لحظه ی حیات ظاهری اش، هیچ تزلزلی در پیمودن آن مسیر در او مشاهده نشد. 🔹پر کاری و کم خوابی ویژگی اصلی اش بود ؛ آن چنان که کار در روز های جمعه را هم در یکی از جلسات اداری به تصویب رسانده بود. به این ترتیب عملا کارش تعطیلی نداشت. معتقد بود شهادت در راه خدا مزد کسانی است که در راه خدا پر کارند و شهدای جنگ تحمیلی را شاهد این حرف خود معرفی میکرد. ادامه دارد...1⃣ ➖➖➖➖➖➖➖ 🔴📢 صدای انقلابیون انقلاب اسلامی را ازاینجابشنوید 🔻 با فوروارد کردن مطالب کانال، را به دوستانتان معرفی کنید . 🌹☘🌺🌹🌿🍁🌸🌹🌼 https://eitaa.com/mesagh @mesagh 🌴🌴🌴 🌏
هدایت شده از 
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا ✍از تبریز تا دمشق/قسمت دوم2⃣ 🔹به دلیل علاقهٔ فراوان به کارش، برای تشکیل خانواده حاضر به رجعت به تبریز نبود. در 25اسفند سال 1387 مقارن با سالروز میلاد پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) و امام جعفر صادق(علیه السلام) با همسری فاضل از خانواده ای ولایت مدار در تهران ازدواج کرد و ساکن تهران شد. ثمرهٔ این ازدواج ، «کوثر» است ؛ متولد 25 اسفند 1391. 🔹عشق و علاقه ی وصف نشدنی محمودرضا به آرمان جهانی امام خمینی (رحمة الله علیه) ، یعنی تشکیل نهضت جهانی اسلام، روحیهٔ خاصی را در او به وجود آورده بود. آن چنان که تا آغاز جنگ در سوریه، در جهت تحقق آن، شبانه روز تلاش و مجاهدت میکرد. 🔹مطالعات دینی و سیاسی اش تعطیل نمیشد. به اخبار و وقایع داخلی و خارجی، به ویژه تحولات جهان اسلام اشراف داشت و این وقایع را تحلیل میکرد. تعصب آگاهانه و وافری به انقلاب اسلامی، رهبری و نظام داشت. در ایام فتنه 88، شب و روز آرام و قرار نداشت. صاحب موضع بود و در بحث ها به خوبی استدلال میکرد. 🔹میگفت این انقلاب تنها امید مستضعفان عالم است و هرگونه تهدیدی که متوجه موجودیت انقلاب اسلامی باشد، میتواند جبههٔ مستضعفان و علاقه مندان انقلاب اسلامی در جهان را سست کند و نگرانی عمیقی از این بابت داشت. 🔹با زبان عربی و لهجه های عراقی و سوری آشنا بود و به همین خاطر، با رزمندگان نهضت جهانی اسلام آشنایی نزدیک و ارتباط تنگاتنگ داشت.به مقاومت اسلامی لبنان و رزمندگان حزب الله و همین طور به شیعیان مستضعف و مجاهد عراقی تعلق خاطر داشت و آنها را میستود. 🔹با آغاز جنگ سوریه از سال 1390 برای یاری جبههٔ مقاومت و دفاع از حریم آل الله (علیه السلام) آگاهانه عازم سوریه شد. اعزام های داوطلبانهٔ مکرر و حضور مداوم در جبههٔ سوریه روحیهٔ رزمندگی را در وجودش تثبیت کرده بود. در دو سال آخر حیات ظاهری خود، به معنای واقعی کلمه زندگی (رزمنده) داشت. 🔹به خاطر تعلقی که از نوجووانی به جمع آوری و ثبت اسناد و مواریث دفاع مقدس داشت، در جبههٔ سوریه نیز به گرد آوری اسناد جنگ همّت گماشته بود. هر بار که به ایران می آمد، آثاری از جنگ را همراه داشت ؛ از جمله تصاویری با دوربین خود ثبت کرده بود و آثاری که از تکفیری ها در صحنه های درگیری به جا مانده بود. 🔹اوج توفیقات خود در این جبهه را حضور در عملیاتی میدانست که در تاسوعای سال 1392 در منطقهٔ «حجیره» برای آزاد سازی کامل اطراف حرم مطهر حضرت زینب (سلام الله علیها) و منجر به پاکسازی حرم تا شعاع چند کیلومتری از لوث وجود تکفیری ها شد. 🔹در آخرین خود در دیماه 1392، به یکی از یاران نزدیکش اعلام کرد که این سفر او بی بازگشت است. از دو ماه پیش از اعزام، به دنبال هماهنگی برای محل تدفین خود بود. سرانجام، بعد از دو سال حضور در جبههٔ سوریه، در بعد از ظهر دی 1392 هم زمان با سالروز میلاد پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) و امام جعفر صادق( علیه السلام) در اثنای درگیری با مزدوران تکفیریِ استکبار، در حالی که فرماندهیِ محور عملیاتی در منطقهٔ «قاسمیه» در جنوب شرقی دمشق را برعهده داشت، در اثر اصابت ترکش های یک تلهٔ انفجاری به ناحیهٔ سر وسینه ، به فیض شهادت نائل آمد. ادامه دارد...2⃣ ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔴📢 صدای انقلابیون انقلاب اسلامی را ازاینجابشنوید 🔻 با فوروارد کردن مطالب کانال، را به دوستانتان معرفی کنید . 🌹☘🌺🌹🌿🍁🌸🌹🌼 https://eitaa.com/mesagh @mesagh 🌴🌴🌴 🌏
هدایت شده از 
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا ✍از تبریز تا دمشق/قسمت دوم 🔹به دلیل علاقهٔ فراوان به کارش، برای تشکیل خانواده حاضر به رجعت به تبریز نبود. در 25اسفند سال 1387 مقارن با سالروز میلاد پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) و امام جعفر صادق(علیه السلام) با همسری فاضل از خانواده ای ولایت مدار در تهران ازدواج کرد و ساکن تهران شد. ثمرهٔ این ازدواج ، «کوثر» است ؛ متولد 25 اسفند 1391. 🔹عشق و علاقه ی وصف نشدنی محمودرضا به آرمان جهانی امام خمینی (رحمة الله علیه) ، یعنی تشکیل نهضت جهانی اسلام، روحیهٔ خاصی را در او به وجود آورده بود. آن چنان که تا آغاز جنگ در سوریه، در جهت تحقق آن، شبانه روز تلاش و مجاهدت میکرد. 🔹مطالعات دینی و سیاسی اش تعطیل نمیشد. به اخبار و وقایع داخلی و خارجی، به ویژه تحولات جهان اسلام اشراف داشت و این وقایع را تحلیل میکرد. تعصب آگاهانه و وافری به انقلاب اسلامی، رهبری و نظام داشت. در ایام فتنه 88، شب و روز آرام و قرار نداشت. صاحب موضع بود و در بحث ها به خوبی استدلال میکرد. 🔹میگفت این انقلاب تنها امید مستضعفان عالم است و هرگونه تهدیدی که متوجه موجودیت انقلاب اسلامی باشد، میتواند جبههٔ مستضعفان و علاقه مندان انقلاب اسلامی در جهان را سست کند و نگرانی عمیقی از این بابت داشت. 🔹با زبان عربی و لهجه های عراقی و سوری آشنا بود و به همین خاطر، با رزمندگان نهضت جهانی اسلام آشنایی نزدیک و ارتباط تنگاتنگ داشت.به مقاومت اسلامی لبنان و رزمندگان حزب الله و همین طور به شیعیان مستضعف و مجاهد عراقی تعلق خاطر داشت و آنها را میستود. 🔹با آغاز جنگ سوریه از سال 1390 برای یاری جبههٔ مقاومت و دفاع از حریم آل الله (علیه السلام) آگاهانه عازم سوریه شد. اعزام های داوطلبانهٔ مکرر و حضور مداوم در جبههٔ سوریه روحیهٔ رزمندگی را در وجودش تثبیت کرده بود. در دو سال آخر حیات ظاهری خود، به معنای واقعی کلمه زندگی (رزمنده) داشت. 🔹به خاطر تعلقی که از نوجووانی به جمع آوری و ثبت اسناد و مواریث دفاع مقدس داشت، در جبههٔ سوریه نیز به گرد آوری اسناد جنگ همّت گماشته بود. هر بار که به ایران می آمد، آثاری از جنگ را همراه داشت ؛ از جمله تصاویری با دوربین خود ثبت کرده بود و آثاری که از تکفیری ها در صحنه های درگیری به جا مانده بود. 🔹اوج توفیقات خود در این جبهه را حضور در عملیاتی میدانست که در تاسوعای سال 1392 در منطقهٔ «حجیره» برای آزاد سازی کامل اطراف حرم مطهر حضرت زینب (سلام الله علیها) و منجر به پاکسازی حرم تا شعاع چند کیلومتری از لوث وجود تکفیری ها شد. 🔹در آخرین خود در دیماه 1392، به یکی از یاران نزدیکش اعلام کرد که این سفر او بی بازگشت است. از دو ماه پیش از اعزام، به دنبال هماهنگی برای محل تدفین خود بود. سرانجام، بعد از دو سال حضور در جبههٔ سوریه، در بعد از ظهر دی 1392 هم زمان با سالروز میلاد پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) و امام جعفر صادق( علیه السلام) در اثنای درگیری با مزدوران تکفیریِ استکبار، در حالی که فرماندهیِ محور عملیاتی در منطقهٔ «قاسمیه» در جنوب شرقی دمشق را برعهده داشت، در اثر اصابت ترکش های یک تلهٔ انفجاری به ناحیهٔ سر وسینه ، به فیض شهادت نائل آمد. ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖ 🔴📢 صدای انقلابیون انقلاب اسلامی را ازاینجابشنوید 🔻 با فوروارد کردن مطالب کانال، را به دوستانتان معرفی کنید . 🌹☘🌺🌹🌿🍁🌸🌹🌼 https://eitaa.com/mesagh @mesagh 🌴🌴🌴 🌏
هدایت شده از 
🔴سیری بر زندگی آقا محمودرضا ✍از تبریز تا دمشق/قسمت سوم 🔷پتو هایی که بُرد. 🔹وقتی در خرداد سال 1369 زلزلهٔ رودبار و منجیل اتفاق افتاد، محمودرضا نُه سال بیشتر نداشت. با یکی از دوستانش تصمیم گرفته بودند به زلزله زده ها کمک کنند. قرار گذاشته بودند هر کدام چیزی از خانه بردارند و ببرند به محل جمع آوری کمک ها. محمودرضا آن روز آمد خانه و قضیه را گفت. دو پتوی آبی نو و استفاده نشده در خانه داشتیم که خواست آنها را ببرد. قرار شد تا عصر و آمدن پدر صبر کند، اما بعد از آمدن پدر، تا شب حرفی از کمک به زلزله زده ها نزد. مدتی گذشت. یک روز خیلی اتفاقی متوجه شدیم که آن دو پتویی که محمودرضا برای زلزله زده ها نشان کرده بود، در خانه نیست! وقتی سراغ پتوهارا گرفتیم، محمودرضا اعتراف کرد که :« چون زلزله زده ها به کمک احتیاج داشتند و نباید این کمک به تاخیر می افتاد، نتوانستم صبر کنم و پتو ها را بی خبر بردم و تحویل دادم.» ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖ 🔴📢 صدای انقلابیون انقلاب اسلامی را ازاینجابشنوید 🔻 با فوروارد کردن مطالب کانال، را به دوستانتان معرفی کنید . 🌹☘🌺🌹🌿🍁🌸🌹🌼 https://eitaa.com/mesagh @mesagh 🌴🌴🌴 🌏
هدایت شده از 
محمودرضا شکسته بود ‌به راحتی می‌شکست خودش رو ‌در این خصوصیت اخلاقی ‌در اوج بود ‌افتاده و متواضع و بی ادعا ‌آن قدر تمرین کرده بود ‌که خودشکنی‌ برایش آسان شده بود ؛ ‌وقتی که بعد از بیست سال ‌‌اولین بار مربی کاراته اش را دید ‌‌خم شد و دست ایشان را بوسید. ‌اوایل دوره پاسداری اش ‌‌در تهران از این جور برخورد هایش ‌با مردم زیاد تعریف میکرد ؛ ‌‌برخورد هایی که موجب ‌‌علاقه مندی مردم به محمود رضا میشد.