eitaa logo
#کانال_میثاق♥🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ♥mesahg@🇮🇷🇮🇷🇮🇷
1.4هزار دنبال‌کننده
199.7هزار عکس
184.6هزار ویدیو
2هزار فایل
استقرار اسلام اصیل، دفاع از انقلاب اسلامی وحفظ ارزش های آن تااستقرار عدل و قسطmesahg@
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از mesaghمیثاق
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🦋ببینید و لذت ببرید🦋🌸 اجرای سرود «ای ایران ای مرز پر گهر» به زبان عربی توسط جوانان لبنانی . 👈کلیپ ،اخبار، وتحلیل های روزرادرکانال میثاق دنبال کنید🌹🔰🔰 🔰 میثاق همه چیز را ببینید👇 🇮🇷 🆔https://eitaa.com/mesagh 🛑📢شماهم این پست راحداقل برای یک نفرارسال فرمائید باتشکر
هدایت شده از mesaghمیثاق
🔻چرا از رحمت خدا فرار میکنی؟😂 🌧 روزی از روزهای بهاری، باران در حال باریدن بود؛ مُلا نصرالدین که از پنجره بیرون را نگاه می کرد همسایه اش را دید که می دَوَد تا زودتر خودش را به خانه برساند⛈ 📣 ملا نصرالدین پنجره را باز کرد و فریاد زد:همسایه، چکار می کنی، چرا از رحمت خدا فرار می کنی؟😉 🙈مرد همسایه وقتی این حرف را شنید، دست از دویدن کشید و آرام به سمت خانه رفت، در حالی که همچون موشِ آب کشیده شده بود😶 👀 چند روزی گذشت، این بار مُلانصرالدین در میانهٔ باران گرفتار شد؛ در حالِ دویدن به سوی خانه بود که همان همسایه سر از پنجره بیرون آورد و گفت: مُلا نصرالدین چرا از رحمت خدا فرار می کنی؟😱 🌧ملا نصرالدینِ حاضر جواب، در حالی که سرعتش را تُندتر می کرد، گفت: به همین خاطر تُندتر می دَوَم که رحمت خدا را زیر پایم نکنم😂😂😂 😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🛑📢 🆔 @mesagh
هدایت شده از mesaghمیثاق
🔻امسال عیدی در کار نیست😂 👈 ملانصرالدین برای اینکه بفهمد چقدر از ماه رمضان گذشته و چقدر مونده، از روز اول ۳۰ عدد کشمش گذاشت در جیبش و هر بار وقت افطار یک دانه کشمش می خورد😉 🔴همسر ملا یه روز اتفاقی دستش به جیب ملا رفت و کشمکش‌ها را دید و با خودش گفت: بمیرم، نمیدونستم اینقدر کشمش دوست دارد😳 🔴بعد هم دو مُشت حسابی کشمش ریخت در جیب ملا😱 ♨️بعد از چند روز مردم از ملانصرالدین پرسیدند؛ چقدر به عید فطر مانده؟🤔 ♨️ ملا دست در جیبش کرد و بعد از کمی مکث و تعجب از اینکه کشمش ها چندین برابر شده گفت: والا اگه حساب با حسابِ کشمش‌ها باشه، امسال عیدی در کار نیست😂😂 😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🛑📢 🆔 @mesagh
هدایت شده از mesaghمیثاق
🔻کاری را که نباید، خواهم کرد😂 👀 مُلانصرالدین از یک آبادی عبور میکرد، دزدی آمد و خورجین خرش را ربود😱 ⚡️مُلا پس از ساعتی متوجه جریان شد، فریاد زد و خطاب به اهالی روستا گفت: زود دزد خورجین را پیدا کنید وگر نه کاری را که نباید بکنم، خواهم کرد😳😱 🪶 روستایی ها ترسیدند و بلافاصله جستجو کرده و خورجین او را از دزد گرفته و پس دادند😶 🙄 یکی از روستایی ها پرسید: خوب حالا که خورجینت پیدا شد، بگو اگر آنرا پیدا نمی‌کردیم، چی میکردی؟ 🤔 👀 مُلا سرش را تکان داد و در حالی که سوار خرش می شد تا از آنجا برود گفت: گلیمی را که در خانه دارم، پاره میکردم و از آن خورجین دیگری می ساختم😳😂😂 😂
هدایت شده از mesaghمیثاق
🔻حالِ مُشترک😂😂😂 🤔 جماعتی در بیابان، قُطب نمایی پیدا کردند و نزد مُلانصرالدین آوردند که خاصیت آن را بدانند. 😳 ملانصرالدین، های های زد زیر گریه و سپس قاه قاه شروع کرد به خندیدن 😱 پرسیدند: این خنده و آن گریه برای چیست؟! ♨️ مُلّا گفت: گریه کردم برای اینکه دیدم شما چه قدر نمی فهمید که نمی دانید شیءِ به این کوچکی چیست و خنده ام گرفت برای این که هر چه فکر کردم، دیدم خودم هم نمی دانم😂😂😂 😂