eitaa logo
#کانال_میثاق♥🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ♥mesahg@🇮🇷🇮🇷🇮🇷
1.4هزار دنبال‌کننده
199.9هزار عکس
184.8هزار ویدیو
2هزار فایل
استقرار اسلام اصیل، دفاع از انقلاب اسلامی وحفظ ارزش های آن تااستقرار عدل و قسطmesahg@
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از mesaghمیثاق
📌کمی از خوبی‌ها بگو. چرا فقط نقد می‌کنی؟ من نمی‌دانم کسی می‌فهمد رنج یعنی چه؟ اصلا مسئولین به عمرشان رنج‌ کشیده‌اند؟ اصلا عصبانیت این روزهای مردم را می‌فهمند؟ اصلا عصر ارتباطات را می‌فهمند؟ اصلا اقتضائات زمانه‌ی خودشان را می‌فهمند؟ اتفاق‌های خوب؟ بله‌ اتفاق‌های خوب و پیشرفت‌های علمی و... در کشور زیاد داریم. کسی منکر نیست‌، ولی اینها چه خروجی ملموسی برای زندگی روزمره مردم داشته؟ کجا از خشم و نارضایتی این روزهای مردم کاسته؟ تنگنایی که برای معیشت و ارتباطات مردم ایجاد کردند را می‌فهمند؟ کمی روی زمین بیاییم عزیزان. اینقدر در ذهنیات و انتزاعیات خودمان سیر نکنیم! جهاد تبیین با حرف‌های انتزاعی و انتشار جزوه پیشرفت و فلان محقق نمی‌شود. با دورهمی‌گرفتن حزب اللهی‌ها و آخوندها در ایتا محقق نمی‌شود. جهاد تبیین را باید از مسئولین شروع کنید! مسئولینی که نه مردم را فهمیده اند نه انقلاب را و نه زمانه‌ی خودشان را. به اسم دولت انقلابی و مجلس انقلابی روی کار آمدید و با عملکردتان، مفاهیم عزیز انقلاب را لگد کردید. این‌ حرف‌ها را از کسی می‌شنوید که حاضر است جانش را برای همین نظام فدا کند؛ اما با مسئولین بی‌کفایت هم رودربایستی ندارد. عقیده دارد بزرگترین ضربه‌ها را همین‌ها به نظام می‌زنند؛ با نفهمیدن درد و رنج مردم. این مسئولین‌اند که امید را از مردم گرفته‌اند. تلاش ما حامیان نظام برای امیدآفرینی، با عملکردهای شما مسئولین محکوم به شکست است! چندی دیگر از همین مردم رأی می‌خواهید. حواستان باشد با اعتماد مردم چه می‌کنید. من هم راهپیمایی ۲۲ بهمن می‌آیم؛ هم انتخابات شرکت می‌کنم؛ هم ابایی از حمایتم از نظام و انقلاب ندارم. همانطور که ابائی از اعلام برائتم از مسئولین بی‌کفایت ندارم. هرکه میخواهد باشد.
هدایت شده از mesaghمیثاق
🔺زندگی با مرگ کمی برای آقای دیانی؛ کمی برای مرگ برای منی پروژه‌ی فکری چندساله‌ام «مرگ‌پژوهی» بوده، نوشتن و حرف‌زدن و خواندن از «مرگ» شیرینی ویژه‌ای داشته. دکتر مسعود دیانی تنها کسی بود که پست‌هایش را مو به مو -بعضا چندین بار- می‌خواندم. دیانی خودش را در موقعیت مرگ «می‌یافت» و از دست و پنجه نرم‌کردن با «زندگی» روایت می‌کرد. روایتِ دیانی از درد و رنج بیماری، همانطور که خود او می‌گوید، «چیزی نبود که بسیاری تحملش را داشته باشند‌. آدم‌ها از سرطانی‌ها انتظار قهرمان‌بازی داشتند. انتظار لبخند مقابل دوربین، سردادن شعارهای امید و موفقیت در گفتگوها و مصاحبه‌ها، خلق فانتزی با قرار گرفتن در موقعیت‌های خاص و ارائه‌ی تصویری زیبا و با شکوه از طی مرحله‌ی بیماری تا مرگ.» راستش من هیچ‌وقت مبارزه با سرطان را نفهمیدم. نه اینکه درمان را بی‌اهمیت بدانم. نه اینکه تلاش برای زندگی کنار خانواده و دوستان را زیبا ندانم. اما فکر می‌کنم مفاهیمی که در کنار «مبارزه با سرطان» شکل می‌گیرد، حکایت از نوعی توهّم نسبت به زندگی دارد. مفاهیمی مثل «امید»، «قدرت»، «مقاومت» وقتی با «مبارزه با سرطان و شکست آن» گره می‌خورَد، فقط در بهبودی از بیماری معنا پیدا می‌کند. اگر سرطان را نوعی بیماری می‌دانستیم، درمان آن به‌مثابه‌ی درمان هر بیماری دیگری اهمیت می‌داشت. اما اگر آن را مساوی با مرگ یا حتی همجواریِ نزدیک با مرگ بدانیم، آن‌وقت مبارزه با مرگ چه معنایی داشت؟ شاید بگویید امیدواری بخشی از درمان است. اما درست این است که بگوییم آنچه بخشی از درمان است نترسیدن از بیماری(و به تبع مرگ) است؛ نه امیدواری به درمان. تمام امیدواری در همین‌ نقطه شکل می‌گیرد. که تو از مرگ نترسی. دیانی می‌نویسد «مرگ به سگی می‌مانست که با شنیدن بوی ترس از تن و جان تو، به تو حمله‌ور می‌شد. و با شنیدن بوی ناترسی از تو می‌گریخت یا دست‌کم پاره‌ات نمی‌کرد. آنانکه از مرگ می‌ترسیدند را، همان ترس می‌کشت. نه سرطان.» دیانی در جای دیگری از یادداشت‌هایش از جهانِ انسانِ بیمار حرف می‌زند که درک وجودی‌اش نسبت به ارزش‌ها و اولویت‌ها و عواطف و لذت‌هایش، با جهانِ انسانِ سالم متفاوت است. او باب گفتگو بین این دو جهان را بسته می‌داند و انسان‌های سالم را بی‌میل به شنیدن از جهان بیمار؛ و می‌نویسد «معنای اینکه اطرافیان بیمار مدام به او می‌گویند "مقاوم باش" همین است: از جهان خودت با ما حرف نزن». من این جهانِ انسانِ بیمار را، جهانِ انسان در مواجهه‌ی صریح و عریان با مرگ و زندگیِ بدون روتوش می‌دانم. یادم است هشت-نُه ماه پیش، پس از آنکه دیانی درباره جهانِ انسانِ بیمار نوشت، انگار که مروارید درخشانی وسط کویر یافته باشم؛ برایش نوشتم طی سالهایی که به مرگ اندیشیده‌ام، در انتظار درکِ وجودیِ این جهان بوده‌ام. جهانی که از موقعیت مرگ به زندگی می‌نگرد. برایش نوشتم جهان انسان‌های -به‌قول شما- سالم(و به‌نگاه من انسان‌های آمیخته با زندگی) تکراری شده و زندگی در مفاهیمی که همگان سرش توافق دارند، بی‌معنا. تلویحا نوشتم که دوست داشتم جای شما باشم و این جهان را -بطور وجودی- درک می‌کردم. برایم نوشت که در مقام همسری و مادری چنین چیزی نخواهید. برایش نوشتم بزرگ‌ترین باگ مرگ‌ همین است؛ غمی که بازماندگان در نبود تو می‌خورند. نوشت ان شالله در سلامتی به چنین درک اصیلی برسید. امروز که او دیگر میان ما نیست؛ خواستم بنویسم آقای دیانی. حرف زدن از مرگ در دنیای انسان‌هایی که در فقدانِ درک جهانِ «زندگی با مرگ»، با زندگی آمیخته شدند و از شنیدن از مرگ فرار می‌کنند، محکوم شدن به برچسب افسردگی است. و چه درست در اینستاگرام‌تان، روایت‌های سرطان را اینطور آغاز کردید: «برخلاف آنچه بسیاری از آدم‌ها گمان می‌کنند، یاد مرگ، رفتن به استقبال مرگ و پذیرش مرگ، نشانه‌ی ناامیدی نیست. امید و نشاطی را که در مرگ ریشه دارد، هیچ یأسی نمی‌تواند درو کند.» آقای دیانی. حکماً حالا از آن بالاها به ما انسان‌های آمیخته با زندگی لبخند می‌زنید و آن دیالوگ فیلم خداحافظ رفیق را تکرار می‌کنید: «اینا رو نگاه! چه بِتُنی خرج این مسافرخونه می‌کنند!» رفتن‌تان را به فاطمه، ارغوان و آیه تسلیت می‌گویم و بازگشت‌تان را به وطن، تبریک. ✍️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌎 با_انتشار_مطالب_از_ما_حمایت_کنید 🆔 @mesagh
هدایت شده از mesaghمیثاق
🔺لحظه‌ی آشکارگی انسان ✍️ این چند روز توصیف این لحظه را به بیان‌های مختلف زیاد شنیده‌ایم. من اما می‌خواهم به بهانه‌ی این تصویر، پرسشی را پیش روی شما قرار دهم. پرسش من درباره‌ی این تصویر خاص نیست؛ بلکه درباره موقعیتی است که نام آن را موقعیت مرزی می‌گذارم. ما آدم‌ها اگر اتفاقی مزاحم روال عادی زندگی‌مان نشود، تقریبا شبیه به هم زندگی می‌کنیم. فارغ از اینکه در چه فرهنگی زیست می‌کنیم و به کدام هنجارها و ارزش‌ها معتقدیم، روال طبیعی زندگی با همه‌ی چالش‌ها و افت و خیزهایش، کنش‌های ما را بر اساس همان ارزش‌ها و عادات خلق می‌کند. اما منظور من از آن اتفاقی که مزاحم روال عادی زندگی می‌شود، یک ماجرای چالشی و یا حتی درد و رنج خاصی در زندگی نیست. اگرچه می‌توان با گسترش معناییِ موقعیت مرزی، این چالش‌ها را نیز شامل بشود (چنانکه برخی اگزیستانسیالیست‌ها به آن قائلند). من اما درباره‌ی رخدادی صحبت می‌کنم که موقعیتی را خلق می‌کند که در آن، فرصتی برای تأمل و آزمایش و بررسی محاسن و معایب انتخابم را نخواهم داشت. موقعیتی برای انتخاب میان دو جهت متناقض، در یک لحظه. اما این لحظه چگونه رقم می‌خورد؟ تاریخ به ما نشان داده انسان‌های مختلف در موقعیت‌های اینچنینی لزوما متناسب با آگاهی‌ها و ارزش‌ها و هنجارهای غالب‌شان و آنگونه که سالها زیسته‌اند و ظاهراً از آن‌ها انتظار می‌رود عمل نمی‌کنند. در اتمسفر دینی خودمان نیز روایت‌های زیادی از کسانی شنیده‌ایم که در لحظه‌ای خاص کنشی انجام داده‌اند که از آنان بعید به‌نظر می‌رسیده؛ لغزشی از زاهد عابد یا خیزشی از فاسق فاجر. حالا وقت طرح این پرسش است: انسان‌ها در موقعیت مرزی، بر چه اساسی عمل می‌کنند؟ من قرار نیست در اینجا به این پرسش پاسخ بدهم. هدف من طرح یک پرسش برای تأمل بیشتر است. این پرسش زمانی ضرورت خودش را نشان می‌دهد که بدانیم در این موقعیت احتمالا آموخته‌ها و دانش نظری ما نه‌تنها بکار نمی‌افتد، بلکه پس از واقعه احتمالا اگر به بایدها و نبایدها و لوازم انتخاب‌مان دقت کنیم شاید اساسا چنان تصمیمی اتخاذ نمی‌کردیم. اجمالا به این نقل از امیر مومنان علیه‌السلام اشاره کنم که فرمودند؛ «در دگرگونی احوال، جوهره‌ی انسان آشکار می‌شود». «دگرگونی»، مرز تغییر وضعیت است. مرزی که به بیان امیر مومنان، جوهره‌ی انسان‌ها را آشکار می‌کند. می‌توان گفت دانش و بینش و کنش انسان‌ها در طول زندگی نمی‌تواند نمایانگر جوهره‌ی وجودی آن‌ها باشد؛ بلکه آنچه که در موقعیت مرزی دست به گزینش آن می‌زنند لحظه‌ی آشکارگی جوهره‌ی وجودی انسان است. حالا در امتداد این نقطه از بحث می‌توان به فرضیه‌ها و نتایجی دست یابیم که شاید جهان معرفتی و معنایی ما را از «انسان»، «دین» و «زندگی» نیز تغییر دهد! 🆔 @mesagh