هدایت شده از mesaghمیثاق
قسمت دوم: همسری زاهد و پارسا
#همسرانگی
#ایمان_امید
خانه ما همواره تاکنون از زوائد زندگی و زرق و برق های دنیوی که حتی در خانه های معمولی مردم یافت می شود، به دور مانده است. و همسرم در این امر بالاترین سهم و مهم ترین نقش را داشته است.
من درباره ی زهد و پارسایی این بانوی صالحه، تصویرهای بسیاری در ذهن خود دارم که بیان برخی از آنها خوب نیست از جمله مواردی که میتوانم بگویم این است که هرگز از من درخواست خرید لباس نکرده است. بلکه نیاز خیلی ضروری خانواده به لباس را به من یادآور میشد و خود میرفت و میخرید.
هیچ وقت برای خود زیورآلات نخرید. مقداری زیورآلات داشت که از خانه ی پدری آورده بود و یا هدیه ی برخی بستگان بود، همه ی آنها را فروخت و پول آنها را در راه خدا صرف کرد.
او اینک حتی یک قطعه زر و زیور و حتی یک انگشتر معمولی هم ندارد.
#همسر_رهبر_معظم
برگرفته از کتاب خون دلی که لعل شد.
🖋#پازکی
هدایت شده از mesaghمیثاق
قسمت چهارم: همسری با عزم و اراده قوی
#همسرانگی
#ایمان_امید
همسرم در تمام شرایط دشواری که با آن روبه رو بود، اعم از زندان و شکنجه و تبعید و ترور با عزم و اراده قوی برخورد می کرد.
هیچگاه در چهره همسرم نشان اندوه و درهم شکستگی و ضعف و بی تابی ندیدم بلکه از عزم و اراده او برای ادامه راه، الهام می گرفتم.
به یاد دارم روزی، برادرم وحشت زده و هراسان به خانه آمد و گفت: شما اینجا نشسته اید؟
گفتم: چیزی شده
گفت: ساواک به دنبال شماست.
سریع همسرم را باخبر کردم تا غافلگیر نشود.
همسرم هم فورا شروع کرد به کمک کردن به من، تا برای رفتن به زندان آماده شوم. وقتی احتمال بازداشتم قوت می گرفت با فراهم ساختن برخی لوازم ضروری خود را برای رفتن به زندان آماده میکردم. لباسهایم را عوض می کردم، ناخن هایم را می گرفتم، موهای بلند صورت را کوتاه تر میکردم و در تمام این موارد همسرم با صبوری کنارم بود و کمک می کرد.
#همسر_رهبر_معظم
برگرفته از کتاب خون دلی که لعل شد.
🖋#پازکی