eitaa logo
🇮🇷 مصباح رهپویان ولایت 🇮🇷
1.8هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
17.5هزار ویدیو
619 فایل
امام‌خمینی (ره): "کار‌برای‌خدا‌خستگی‌ندارد!-" امام‌خامنه‌ای (حفظه‌الله‌تعالی): انقلابی‌فکر کنید، انقلابی‌عمل‌کنید!.. اهداف کانال: اطلاع‌رسانی، بصیرت افزایی و ... ادمین. @mahammad_hasan_abdi @mesbaherahpuyan
مشاهده در ایتا
دانلود
👓👓 🤔🤔 حکایت کشاورز، الاغ و چاه 👈🏼 کشاورزی در یکی از روستاها زندگی می‌کرد که الاغ پیری داشت؛ یک روز از بد روزگار، الاغ به درون چاه عمیقی افتاد! کشاورز هرچه سعی کرد، نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد. 🌾 تصمیم گرفت برای اینکه حیوان بیچاره بیشتر زجر نکشد، چاه را با خاک پر کند تا زودتر الاغ بمیرد و مرگ تدریجی، او را عذاب ندهد. 🤨 هر بار که با سطل روی سر الاغ خاک می‌ریخت، الاغ خاک‌ها را می‌تکاند و زیر پایش می‌ریخت. کشاورز همین‌طور بر سر الاغ خاک می‌ریخت و او هم خاک‌ها را زیر پایش می‌گذاشت و بالا می‌آمد تا اینکه به لب چاه رسید و از آن خارج شد. 🌻 مشکلات نیز همانند خاک بر سر ما می‌ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: 🔍 یا زنده‌به‌گور شویم؛ 🔍 یا از آنها سکویی بسازیم برای صعود. 🛡سبک مقابله‌ای شما با مشکلات و مسائل زندگی‌تون چجوریه؟! 🌿ارسالی: حجت الاسلا رحیمی
😔روضه های که قبول نشدن😭 🔰🔰🔰 مرحوم سید علی اکبر کوثری روضه خوان امام خمینی (ره )میگه بعد از اتمام جلسه اومدم از دربمسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟ گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم. میگه هر چه اصرار کرده توجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟  چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟ میگه پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم. حسینیه ی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند.  سر خم کردم و  وارد حسینیه ی کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم السلام علیک یاابا عبدالله... دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر  از آب هم مضایقه کردند کوفیان... دعایی کردم و اومدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری ؛ رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت ، با بی میلی و اکراه استکان رو آوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم... شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا به خواب رفتم. وجود نازنین حضرت زهرا، صدیقه ی کبری در عالم رویا بالای سرم آمدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم  به من فرمود؛ آسید علی اکبر مجالس روضه ی امروز قبول نیست. گفتم چرا خانوم جان فرمود؛ نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه ی محله خواندی....  آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای داریم! گفتم جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟ خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند اون چای من با دست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی!!؟ میگه از خواب بیدار شدم و از ان روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه ی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود. بنازم به بزم محبت که در آن  گدایی و شاهی برابر نشیند...   منبع؛ برگرفته از خاطرات مرحوم کوثری حجت الاسلام رحیمی
28.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿 امشب شب عاشقیمونه یا حسن ذکر مستیمونه میلاد کریم ترین مبارک❤️ 🎤 @mesbaherahpuyan