#داستان_کوتاه
#طرز_فکر
یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت: شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم می خواهم در روستایمان معلم شوم .
دکتر جواب داد: تو اگر نخواهی موشک هوا کنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا، نخواهد موشک هوا کند👌🤓
@meshkat_3361
#داستان_کوتاه
#کلاس_نقاشی
پسر کوچولو از مدرسه اومد و دفتر نقاشیش رو پرت کرد روی زمین! بعد هم پرید بغل مامانش و زد زیر گریه!
مادر نوازش و آرومش کرد و خواست که بره و لباسش رو عوض کنه. دفتر رو برداشت و ورق زد. نمره نقاشیش ده شده بود!
پسرک، مادرش رو کشیده بود، ولی با یک چشم! و بجای چشم دوم، دایرهای توپر و سیاه گذاشته بود! معلم هم دور اون، دایرهای قرمز کشیده بود و نوشته بود: «پسرم دقت کن!»
فردای اون روز مادر سری به مدرسه زد. از مدیر پرسید: «میتونم معلم نقاشی پسرم رو ببینم؟»
مدیر هم با لبخند گفت: «بله، لطفا منتظر باشید.»
معلم جوان نقاشی وقتی وارد دفتر شد خشکش زد! مادر یک چشم بیشتر نداشت! معلم با صدائی لرزان گفت: «ببخشید، من نمیدونستم...، شرمندهام.»
مادر دستش رو به گرمی فشار داد و لبخندی زد و رفت. اون روز وقتی پسر کوچولو از مدرسه اومد با شادی دفترش رو به مادر نشون داد و گفت: «معلم مون امروز نمرهام رو کرد بیست!» زیرش هم نوشته: «گلم،اشتباهی یه دندونه کم گذاشته بودم!»
🌸بیاییم اینقدر ساده به دیگران نمرههای پائین و کم ندهیم.و کسی را قضاوت نکنیم🌸
@meshkat_3361
#داستان_کوتاه
#قلب_تو_کجاست؟
قهرمان مشهور ورزش گلف زمانی که در یک مسابقه برنده شد، مبلغ زیادی پول به عنوان جایزه دریافت کرد. در پایان مراسم زنی به سوی او دوید و با التماس از او خواست که پولی به او بدهد تا بتواند کودکش را از مرگ نجات دهد.
زن گفت که هیچ پولی برای درمان پسرش ندارد و اگر به او کمک نکند، فرزندش می میرد.
قهرمان گلف دریغ نکرد و بلافاصله تمام پولی را که برنده شده بود به زن بخشید!!
چند هفته بعد یکی از مقامات رسمی انجمن گلف به او گفت: ای ساده لوح!!خبر های تازه برایت دارم. آن زنی که از تو پول را گرفت اصلا بچه مریض ندارد او حتی ازدواج هم نکرده است! او تو را فریب داده دوست من!!!
او با خوشحالی گفت: خدا را شکر.❤️..... پس هیچ بچه ایی در حال جان دادن نبوده این که خیلی عالی ست!!!😊
@meshkat_3361
#داستان_کوتاه
#تمام_دارایی
تو شمال شهر تهران، یه قنادی باز شد که فقط پولدارا میتونستن اونجا خرید کنن
یه روز که تعدادی از پولدارا تو قنادی در حال خرید بودن یه گدای ژنده پوش وارد شد و تموم جیبهاشو گشت. یه ۵۰ تومنی پیدا کرد و گذاشت رو میز و گفت اینو شیرینی بهم بده!!
مدیر قنادی با دیدن این صحنه جلو اومد و به مرد فقیر تعظیم کرد و با خوشحالی و لبخند گفت :
قربان! خیلی خوش اومدید و قنادی ما رو مزین فرمودید..پولتون رو بردارید و هر چقدر شیرینی دوست دارید انتخاب کنین امروز مجانیه اینجا!!
پولدارا ازین حرکت ناراحت شدن و اعتراض کردن که چرا با ما اینجوری برخورد نکرده ای تا حالا ؟ مدیر قنادی گفت: شما هم اگه مثل این آقا تمام داراییتون رو رو میز میذاشتین جلوتون تعظیم میکردم.
❶ ﺩﺭ ﭘﻮﺷﻴﺪﻥ ﺧﻄﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ، ﺷﺐ ﺑﺎﺵ.
❷ ﺩﺭ ﻓﺮﻭﺗﻨﻲ، ﺯﻣﻴﻦ ﺑﺎﺵ.
❸ ﺩﺭ ﻣﻬﺮ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﻲ، ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺑﺎﺵ.
❹ ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﺸﻢ ﻭ ﻏﻀﺐ، ﮐﻮﻩ ﺑﺎﺵ.
❺ ﺩﺭ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﻭ ﻳﺎﺭﻱ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ، ﺭﻭﺩ ﺑﺎﺵ.
❻ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﻣﺪﻥ ﺑﺎ ﺩﻳﮕﺮﺍن دریا باش.
@meshkat_3361
#داستان_کوتاه
"كمانگير پير و عاقلي" در "مرغزاري" در حال آموزش تيراندازي به دو "جنگجوي جوان" بود.
در آن سوي مرغزار "نشانه ي كوچكي" كه از درختي آويزان شده بود به چشم مي خورد.
جنگجوي اولي "تيري را از تركش" بيرون مي كشد.
آن را در كمانش مي گذارد و نشانه میرود.
كماندار پير از او مي خواهد آنچه را میبیند "شرح دهد."
مي گويد: «آسمان را مي بينم. ابرها را، درختان را، شاخه هاي درختان و هدف را.»
كمانگير پير مي گويد:
«كمانت را بگذار زمين تو "آماده" نيستي.»
"جنگجوي دومي پا پيش مي گذارد."
كمانگير پير مي گويد: «آنچه را مي بيني شرح بده.»
جنگجو مي گويد: « "فقط هدف" را مي بينم.»
پيرمرد فرمان مي دهد: «پس تيرت را بينداز، "تير بر نشان" مي نشيند.»
پيرمرد مي گويد:
«عالي بود. موقعي كه تنها هدف را مي بينيد "نشانه گيريتان" درست خواهد بود و تيرتان بر "طبق ميلتان" به پرواز در خواهد آمد.»
"بر اهداف خود متمركز شويد."
* تمركز افكار بر روي هدف به سادگي حاصل نمي شود، اما "مهارتي" است كه كسب آن امكانپذير است و ارزش آن در زندگي همچون تيراندازي بسيار زياد است. *
@meshkat_3361
#داستان_کوتاه
#چشم_پوشی_از_ناسزاگویی_دیگران
حکیمی را ناسزا گفتند. او هیچ جوابی نداد. حکیم را گفتند:ای حکیم، از چه روی جوابی ندادی؟ حکیم گفت: «از آن روی که در جنگی داخل نمی شوم که برنده آن بدتر از بازنده آن است».
پیام متن:
«وَ اِذَا خَاطَبَهُمُ الْجاهِلُون قالُوا سَلاما؛ (بندگان شایسته خداوند کسانی هستند) که چون نادانان با آنها روبه رو می شوند (و سخنان نابخردانه گویند،) به آنها سلام می گویند (و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند). (سوره فرقان.آیه ۶۲).
@meshkat_3361
#داستان_کوتاه
#قضاوت_ممنوع
مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ سالهاش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.
به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس میکرد فریاد زد: پدر نگاه کن درختها حرکت میکنن. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را میشنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار میکرد، متعجب شده بودند.
ناگهان پسر جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت میکنند.
زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه میکردند.
باران شروع شد. قطراتی از باران روی دست پسر جوان چکید.
او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران میبارد، آب باران روی من چکید.
زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمیکنید؟!
مرد مسن در پاسخ گفت: ما همین الان از بیمارستان بر میگردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی میتواند ببیند..
@meshkat_3361
#داستان_کوتاه
#تلاش
چند نفر از پلی عبور می کردند که ناگهان دو نفر به داخل رودخانه خروشان افتادند
همه در کنار رودخانه جمع شدند تا شاید بتوانند بهشون کمک رسانند.ولی وقتی دیدند شدت آب آنقدر زیاد است که نمیشه براشون کاری کرد.
به آن دو نفر گفتند که امکان نجاتتون وجود نداره! و شما به زودی خواهید مرد!!!
در ابتدا آن دو مرد این حرف ها را نادیده گرفتند و کوشیدند که از آب بیرون بیایند
اما همه دائما به آنها می گفتند که تلاش تون بی فایده هست و شما خواهید مرد!!
پس از مدتی یکی از آن دو نفر دست از تلاش برداشت و جریان آب او را با خود برد. اما شخص دیگر همچنان با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از آب تلاش می کرد..
بیرونی ها همچنان فریاد می زدند که تلاشت بی فایده هست ... اما او با توان بیشتری تلاش می کرد و بالا خره از رودخانه خروشان خارج شد.
وقتی که از آب بیرون آمد، معلوم شد که مرد ناشنواست.
در واقع او تمام این مدت فکر می کرده که دیگران او را تشویق می کنند!
✨« ناشنوا باش وقتی همه از محال بودن آرزوهایت سخن می گویند» ✨
@meshkat_3361
#داستان_کوتاه
#بهترین_دارو
لقمان حکیم گفت:
من سیصد سال با داروهای مختلف، مردم را مداوا کردم؛
و در این مدت طولانی به این نتیجه رسیدم که هیچ دارویی بهتر از "محبت" نیست.
کسی از او پرسید :
اگر این دارو هم اثر نکرد چی؟
لقمان حکیم لبخندی زد و گفت:
"مقدار دارو را افزایش بده".
@meshkat_3361
#داستان_کوتاه
🔴 گذر عمر را دریابیم
🔹از فرد حکیمی پرسيدند:
شگفتانگيزترين رفتار انسان چيست؟
🔸پاسخ داد: از كودكى خسته میشود، براى بزرگ شدن عجله میکند و سپس دلتنگ دوران كودكى خود میشود.
🔸ابتدا براى كسب مال و ثروت از سلامتى خود مايه میگذارد. سپس، براى باز پس گرفتن سلامتى از دست رفته پول خود را خرج میکند. طورى زندگى میکند كه انگار هرگز نخواهد مرد و بعد طورى میمیرد كه انگار هرگز زندگى نكرده است!
🔸آنقدر به آرزوهای دور و محال فكر مىكند كه متوجه گذر عمر خود نيست.
@meshkat_3361
#داستان_کوتاه
#پندانه
🔴 بر رفتار خودمان تامل کنیم
🔸دو آتشنشان وارد جنگلی میشوند تا آتش کوچکی را خاموش کنند؛ آخرکار وقتی از جنگل بیرون میآیند و میروند کنار رودخانه، صورت یکیشان کثیف و خاکستر است و صورت آن یکی به شکل معصومانهای تمیز!
🔹سوال: کدامشان صورتش را میشوید؟
🔸اشتباه کردید، آنکه صورتش کثیف است به آن یکی نگاه کرده و فکر میکند صورت خودش نیز همانطور است ...
🔹اما آنکه صورتش تمیز است، میبیند که سرتاپای رفیقش غبار گرفته و به خودش میگوید: حتماً من هم کثیفم، باید خودم را تمیز کنم.
🔸حالا فکر کنیم، چندین بار اتفاق افتاده که دیگران از رفتار بد ما و یا ما از رفتار بد دیگران به شستشو و پالایش روح خودمان پرداخته باشیم!
🔹وقتی فرد مقابل ما مهربان، خوب و دوستداشتنی نیست، کمی باید به خودمان شک کنیم.
@meshkat_3361
#داستان_کوتاه
#پندانه
🔹پادشاهی در خواب دید تمام دندانهایش افتاد!
🔸دنبال تعبیرکنندگان خواب فرستاد.
🔹اولی گفت: تعبیرش این است که مرگ تمام خویشاوندانت را به چشم خواهی دید،
پادشاه ناراحت شد و دستور داد او را بکشند ...
🔸دومی گفت: تعبیرش این است که عمر پادشاه از تمام خویشاوندانش طولانیتر خواهد بود ...
🔹پادشاه خوشحال شد و به او جایزه داد!
🔸«هر دو یک مطلب یکسان را بیان کردند اما با دو جملهبندی متفاوت!»
🔹نوع بیان یک مطلب، میتواند نظر طرف مقابل را تغییر دهد..
@meshkat_3361